ویرگول
ورودثبت نام
محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ سال پیش

اشاره ای به حیات سیاسی آقانجفی اصفهانی (فصل پنبه)

حکایت تیغ و پنبه

فصل پنبه: اقدامات آقانجفی در برابر حکام داخلی

بیش از دو دهه از حکومت ظل السلان مقارن است با حیات سیاسی آقانجفی. این دو دقیقا به منزله دو رقیب در حافظه تاریخ مردم اصفهان حک شده اند. البته شهرت ماجراهای آقانجفی و ظل السطلان از مرزهای مرسوم هم عبور کرد، تاجایی که محمدباقر الفت مي‌نويسد:
به حکم رياست عامة اين مرد و نفوذ احکام اجتماعي و مذهبي او، خصيصة تدبير نفوس و تسخير قلوب و بالاخره برتري و شهرت بي‌نظيرش، اين همه از اصفهان‌داري گذشت و به مرتبة ايران‌مداري پيوست؛ بلکه دامنة اشتهارش تا ديگر کشورها و شهرها نيز کشيد و نامش به گوش بيگانگان هم رسيد؛ چنان‌که براي نگارنده، مکرر اتفاق افتاد که در بعضي از شهرهاي هند يا قفقاز و غيره چون خود را اصفهاني خواندم، شنونده با حالتي مخصوص گفت: اصفهانِ ظل‌ السلطان و آقانجفي![1]


در تاریخ مواردی هم ذکر شده که آقانجفی چگونه با ظلم ظل السلطانی مقابله می کرد:

«در برابر حاکم متجاوز نخست، اين حريف يکي از نوکران پير خود را پيغام به شفاعت مي‌داد و مي‌فرستاد. اگر پيغام مؤثر نمي‌شد، پي در پي نامه وساطت مي‌فرستاد، اگر مؤثر نمي‌شد خود آقا سوار بر الاغ سياه و حقيرش، وارد به صحن دارالحکومه مي‌شد. و در يکي از اطلاق‌ها مي‌نشست و آن قدر ساکت و بي‌آزار به جاي خود مي‌نشست، تا موقع درس طلاب مي‌گذشت و آنان افسرده مي‌شدند. و ادامه داشت تا وقت نماز جماعت مي‌رسيد و نمازگزاران گروه گروه، جمله سجاده به دوش و تسبيح به دست، ذکر خداگويان رو به دارالحکومه مي‌آمدند. و در خيابان‌هاي باغ کاج يا چهل ستون، صف‌ها آراسته، نماز جماعت بپا مي‌کردند. و دنبالة اين داستان معلوم نيست به کجا مي‌کشيد. اينجا بود که آقا شکار حاکم را از چنگش مي‌گرفت و حکم عفو يا استرداد اموال مظلوم را صادر نموده، محترمانه با خيل مريدان به سوي مسجد باز مي‌گشت. و اين واقعه مکرر اتفاق افتاد. بالآخره حکومت‌ها از دستش به ستوه آمدند و بر آزار او و بستگانش کمر بستند.
همان گونه رفتار حمایت آمیز آقانجفی از مظلومین تنها به زمان قدرتمداری ظل السلطان ختم نمی شد. بعد از عزل ظل السلطان زمينه براي رواج هرگونه بي نظمي فراهم شد و هرج و مرجي در شهر حاکم شد. بعد از ظل السلطان به مدت چهارده سال خوانين بختياري به نوبت بر اصفهان حکومت کردند و در اين مدت آقانجفي بسياري آزار ديد[2].
رفتار آقانجفي در برخورد با ظلم و حمايت از مظلوم پيوسته بر يک مرام بود. قبل از مشروطه به حمايت از مردمان در برابر ظلم ظل السلطان اقدام مي کرد و در ايام مشروطه نيز برايش فرقي نمي کرد که ظالم چه کسي باشد. هر کسي بود با او همراهي نمي کرد. آقانجفي به خاطر اين مرام در ايام حکومت بختياري ها قسمتي از دارايي هاي خود را از دست مي دهد. مطابق با اسناد بعد از فتح تهران و منحرف شدن مشروطه توسط مشروطه خواهان افراطي، آقانجفي توسط صمصام السلطنه حاکم بختياري آن زمان اصفهان تهديد به تبعيد مي شود[3].


جمع بندی روش تیغ و پنبه

پس در این که مرام آقانجفی حمایت از مردم است و این مرام گاه و بی گاه با مرام ظل السلطان و خوانین ظالم بختیاری به اصطکاک می انجامد، شکی وجود ندارد. اما سوال اساسی اینجاست که آقانجفی چگونه در کنار این آقایان این همه سال زندگی کرده است و هیچ گاه هم فرمان به براندازی نداده است. سی سال چیز کمی است و آقانجفی هم کم نفوذ و قدرت نداشته است. چرا کار به درگیری های خونین نمی کشید و در فکر و ذهن آقانجفی چیزی مانند یک انقلاب نبود؟

برای پاسخ به این سوال باید پلی به عقاید استاد آقانجفی یعنی میرزای شیرازی[4] بزنیم. هنگامی که تحریم تنباکو با استقبال مردمی مواجه می شود سید جمال الدین اسدآبادی از میرزای شیرازی می خواهد که فرصت را غنیمت شمرده و کار را تمام کند. یعنی در مبارزه ای انقلابی، حکومت فاسد قاجاری را به طور کلی خلع کند.[5]

میرزای شیرازی ابدا چنین نمی کند. اتفاقا نامه هایی هم با لحن بسیر موافق در تایید ناصرالدین شاه می نویسد. واضح است که میرزای شیرازی طرفدار ناصرالدین شاه و دستگاه قجری نیست ولی طالب سرنگونی سیستم هم نیست. یکی از علت های این نظر، وجود تهدید بزرگی به نام عثمانی بوده است. عثمانی در آن زمانی کشوری عظیم و بسیار قدرتمند بوده است. احتیاط امثال میرزای شیرازی و شاگردان آن در برخورد با حکومت از آن جا ناشی می شده که نکند بعد از سقوط حکومت مرکزی در ایران، عثمانی به یک باره ایران را ببلعد[6]. البته در آن زمان ترس از دشمنانی مانند روس و انگلیس هم وجود داشته است اما این واقعیت را هم نمی توان فراموش کرد که در آن زمان روس و انگلیس اقدامات یکدیگر در ایران را خنثی می کردند[7].

مثلا اگر در اصفهان و فارس ظل السطان از طرف انگلیس ها حمایت می شد در عوض کامران میرزا تحت حمایت روس بود[8]. هنگامی که به سبب مسائل داخلی روسیه، این کشور مقداری ضعیف شد انگلیس ها این توازن را به هم زدند و ثمره بر هم خوردن این توازن در قرارداد یک طرفه وثوق الدوله آشکار است.

غرض از گفتن این مسائل آن است که بدانیم خط سیاسی میرزای شیرازی و شاگردان آن به شدت نسبت به تسلط بیگانه حساس هستند. فرقی هم نمی کند این بیگانه عثمانی باشد و نام اسلام را یدک بکشد. مهم استقلال ملت و حفظ هویت کلی است. پس ملاحظه می کنیم آن جایی که پای روس و انگلیس و سلطه بر هویت به میان می آید، آقانجفی تیغ برمی دارد. بابیان را که از اساس انهدام شریعت هستند را مهار می کند و جلوی قرارداد استعماری را می گیرد تا به قول خودش فردا جلوی اجنبی دست به سینه نباشیم.*

اما آنجا که صحبت از ظلم داخلی است تا جایی که توان دارد وظیفه خودش را دفاع از مردم می داند حتی مال و ثروتش را در این راه می گذارد اما از حدی بیشتر درگیر نمی شود. قرار نیست حکومت مرکزی سقوط کند. بنا به آشوب بازار و هرج و مرج مطلق نیست. عین این روحیه را ملاعلی کنی در تهران دارد. با این تفاوت که طرف مقابل او خود ناصر الدین شاه است و کار خیلی سخت تر از جدال با شاهزاده است. ملاعلی کنی جایی که فراماسونری مانند سپهسالار قصد می کند منابع ایران را تحت امتیاز رویتر ببخشد، قیام میکند و بر سر شاه فریاد می کشد. اما آن امتیاز ننگین که لغو شد، دوباره از در آشتی با او در می آید[9].

این دقیقا معنای سیاست است. گاهی سیاست، از جنس تیغ است و گاهی از جنس پنبه. اتفاقا سیاست از جنس پنبه دشوارتر هم هست زیرا ممکن است برخی از مردم، روش مبارزه آن شخص را باور نکنند و یا در آینده کسانی که طبع انقلابی دارند، منکر زحمات آن شخص بشوند. مثلا بگویند این چه عالمی است که با حاکمی ظالم نشست و برخاست دارد! این چه مرجع تقلیدی است که در کنارش وحشی ترین حیوان این همه سال حکومت می کند و مردم را می درد. چرا این همه سکوت[10]؟

در پاسخ باید گفت ما در سیاست توان مشخصی داریم. باید اولویت دهی کنیم. اولویت مبارزات هویتی آقانجفی در دفاع ایران در برابر سلطه بیگانگان بود چه سلطه سیاسی چه سلطه فرهنگی و چه اقتصادی. پس مقابله با جنایات حاکم داخلی در رده دوم قرار می گیرد. مضاف بر آن که سیاست جهانی اقتضا می کند ما آن قدر با حکومت مرکزی جدل نکنیم که آن ها ضعیف شوند و با سقوط سلسله قاجار کشور دچار اختلال کامل شود و در نهایت بیگانگان راحت تر ما را تسخیر کنند.

به هر حال شخصیت هایی از جنس آقانجفی خود را فدا کردند. تهمت ها را به جان خریدند. حتی به خاطر داشتن مال و ثروت فراوان به زشتی یاد شدند. حال آن که مطابق با چنین سیاستی که ذکر شد شما برای مقابله تدریجی با حاکم ظالم احتیاج به دارایی مالی فراوانی هم دارید. کسی که مبارزه نمی کند پول نمی خواهد و کسی که می خواهد به یک باره فریاد بزند و انقلاب کند باز هم پول چندانی نمی خواهد اما آن کس که می خواهد در چنین میدان دشواری تا سال ها بماند و خودش را به عنوان یک نیروی مطرح در برابر قاجارها پابرجا نگه دارد، حتما حمایت مالی هم می خواهد.

پس باید بدانیم که جدال آقانجفی با ظل السطلان و خوانین بختیاری اگر چه ذاتی بوده و از برای پیشبرد عدالت و رفع ظلم همیشه به شکل خاص خود برقرار بوده است اما حالتی سیاه و سفید گونه نداشته است و گاه و بی گاه حالتی از جنس سیاست ورزی و عملگرایانه و مصلحت مدار بر رفتار آقانجفی حاکم بوده است. در چنین حالتی حاکم نفی مطلق نمی شود اما کارهای زشتش هم تایید نمی شود. در چنین حالتی صحنه کربلا به پا نمی شود و بیشتر صلح و پذیرش ولیعهدی امام رضا به خاطرها می آید. در یک کلام آقانجفی نه طالب براندازی است و نه طالب همراهی و تایید حکومت. او مستقل است. عنصری که به صورت مستقل و سیاستمدارانه از هویت دفاع می کند.

مطلب دیگری که نباید فراموش شود این است که سیاست آقانجفی از جنس انفعال نبوده است یعنی این طور نبوده که عوامل خارجی و داخلی کنشی انجام دهند و ایشان صرفا در پی پاسخگویی باشد. آقانجفی در شیوه حکمرانی ایده آلی در ذهن داشته است که به صورت تدریجی به دنبال آن بوده است. این ایده آل نوعی از ولایت فقیه بوده است که در رساله «فی ولایت الحاکم الفقیه» به قلم ایشان بیان شده است. در واقع می توان گفت آقانجفی هم مانند بسیاری از علمای شیعه اعتقاد داشته حق حکومت در زمان غیبت امام زمان متعلق به جانشینان امام زمان یعنی فقهاست. با این وصف او در سیاست نه تنها منفعل نبوده بلکه با داشتن هدفی دراز مدت، کنش سیاسی انجام می داده است. البته او حکومت ولایت فقیه را اگر چه مشروع و ممکن می دیده اما تحقق آن را نزدیک نمی دیده است و برای هر چه بیشتر دستیابی به این هدف عالی تلاش می کرده است[11].

[1] برگرفته از یادداشت های خطی محمدباقر الفت

[2] نجفی، موسی ، حکم نافذ آقانجفی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1390، 207

[3] Ilhk w 208

[4] قاسمی، رحیم، فیض نجف، مجمع ذخایر اسلامی، 1393، ص 188

[5] مجموعه اسناد و تصاوویر به کوشش صدر واقفی ص 221

ابراهیم تیموری، تحریم تنباکو، چاپ سوم، شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1361، ص 50/ص 50- 51/ص 52- 58، متن نامه سیدجمال به میرزای شیرازی/ص 58- 63/ص 106

[6] برای اطلاعات بیشتر در این زمینه رجوع کنید به گفتگوی خبرآنلاین با آیت‌الله سید رضی شیرازی، کد خبر: ۱۵۰۶۴۳٫ گفتگوی مجله حوزه با وی، شماره ۵۰ و ۵۱، تابستان ۷۱، از ص ۱۷

[7].آدمیت، فریدون، امیر کبیر و ایران، خوارزمی، چاپ هشتم، 1378، ص 462

[8] بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، جلد چهارم، انتشارات زوار، چاپ سوم، 1363، ص 86

[9] برای اطلاع بیشتر از روش و منش ملا علی کنی رجوع کنید فصل مروری بر حیات سیاسی حاج ملاعلی کنی از کتاب نام و نهشت ها اثر موسی نجفی، صص 63 الی 84، آرما، 1393

[10] متاسفانه این گونه بی انصافی ها همواره در طول تاریخ نسبت بعه علمای سیاست فهم بوده و هست یکی از مشخص ترین نمنونه های آن در طول تاریخ اتهاماتی است که نسبت به علامه محمدباقر مجلسی همواره وجود داشته است.

[11] برای فهم این موضوع به کتاب حدود و اختیارات فقیه در راسله فی ولایت الحاکم الفقیه اثر آیت الله العظمی آقانجفی اصفهانی اثر ذبیح الله نعیمیان مراجعه کنید. آرما ، 1390

ناصرالدین شاهولایت فقیهآقانجفیحیات سیاسی
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید