درون بسیاری از آدم ها پارادوکس هایی است دوگانه که برای سیر زندگانی خود باید تکلیفشان را با این دوگانه های به ظاهر پارادوکسیکال مشخص کنند. این تعیین تکلیف کردن صرفا با درس و بحث و استدلال حاصل نمی شود. دو گانه جبر و اختیار یا دوگانه خوف و رجا یا دوگانه جهد و توکل، تنها با بروز یافتن در جامعه و تجربه کردن حاصل می شود. هر شخص با تامل درونی و شناخت خودش و فهم مسیر سلوکی را آغاز می کند که در طی آن این دوگانه ها در وجودش به تعادلی می رسند. چنانچه این تعادل برقرار نشود، نوعی ناهماهنگی برای آن شخص پدیدار می شود که با تزریق و تقویت بیرونی هم مشکل اولیه حل نمی شود.
به عقیده این قلم، دوگانه ای که برای اسدالله جوادی گورتانی پدید آمد، دوگانه «اصالت و جمعیت» بود. دوگانه ای که در ابتدا ظاهری پارادوکسیکال دارد اما جوادی در ادامه مسیر زندگی خویشتن توانست به حدی از هماهنگی و تعادل در این راه برسد. علت توفیق زندگانی 96 ساله آیت الله جوادی را باید در همین تعیین تکلیف کردن درونی دانست و به نظر می آید ایشان سلوکی پر زحمت داشته اند که طی آن موفق شده اند با لطف خدا و اسباب گوناگون، خودسازی حقیقی را به درستی داشته باشند.
اسدالله در نوجوانی در انتخابی بزرگ حوزوری شدن تمام عیار را انتخاب می کند و پشت پا به نظر جمعیت می زند. در زمانه تحمیلی رضاشاهی که عرف اجتماعی با آخوند شدن سر سازگاری ندارد و نگاه عمومی در بهترین کلام می توانیم بگوییم این پسر را حمایت نمی کند. او مشتاق اصالت است. شنیده که پدر و پدربزرگش از قبیله عالمان دین بوده اند. او معنی این تبار را می فهمد. مادرش به او جامه عزت می پوشاند و می گوید تو نباید قد کوتاه بمانی. برای او رویاهایی می سازد که در آن قامت کشیده اسدالله، دستش به ستاره های آسمان می رسد.
تحصیلات آقای جوادی به طرز فوق العاده ای طولانی است و در این مسیر نزدیک پنجاه عالم را درک می کند. او به دنبال اصالت است. اصالت فطرت که بروزش در اخلاق و معنویت است و اصالت سنت که در دروس فقه و متون دینی جاری است. او اکنون در اصالت است و در این مرحله بسیاری از هم لباسی های او حالتی دارند که گویی میان ایشان و جامعه پرده ای وجود دارد. جوادی خواسته یا ناخواسته به جدال این پرده می رود و به صورت پر حجمی به تبلیغ می رود و سرانجام موفق می شود این پرده را کنار بزند. او اکنون در دل مردم است. مردمی که چه بسا با او همزبان هم نباشند اما همدلی از هم زبانی بهتر است.
تبلیغ روزگار پرمشقتی است. این که چقدر انسان به واسطه این سرباز امام زمان، هدایت شده اند بحث اصلی ما نیست. بحث اصلی شکل گیری شخصیت خود اسدالله است که حالا توانسته از اصالت دوباره به جماعت پل بزند و این برای همه کار آُسانی نیست. او سپس بار دیگر متوجه اصالت می شود بر روی علم بیشتر تمرکز دارد. تدریس به صورت تخصصی را پی می گیرد. او مرامی اخلاقی و فقهی دارد و از این اصول خود در زندگی کوتاه نمی آید. چنین مطلبی در برابر جریان عمومی دنیایی مردمان است و فقری ندارد که تو در کدامین دوره سیاسی باشی. در این هنگام با میان آیت الله جوادی و مردم، فاصله ای هست. انگار هنوز مقدار بوی پارادوکس از دوگانه اصالت و جمعیت بلند شده است.
مسجد و محله همان نقطه ای است که اصالت و جمعیت قرار است به نوعی یگانه شوند. گورتان پایگاه اجدادی جوادی است. اینجا باید ماند و آن را سامان داد. این فعل، شخصی نیست و صرف آن به صیغه جماعت است. آیت الله جوادی با داشتن کوله باری از معرفت دینی، در محله می ماند و از تمام پست های رنگارنگ این دنیا، امامت مسجد را برمی گزیند تا همیشه در دسترس مردم باشد. همه می دانند که رشد علمی در قم است اما وقتی مردم گورتان برای مسجد خود به قم قیام می کنند، حاج آقا مقاومتی نمی کند و همراهشان به وطن مادرزادی باز می گردد تا ایمانش را در چنین دوست داشتنی آشکار کند.
این مرور یک باره بر زندگانی آیت الله جوادی بود اما اگر بخوهیم کدام درس و بحث او را به اینجا کشاند باید از آیت الله ارباب صحبت کنیم. نه درس او که شخصیتش. جوادی چندان مهلتی نیافت که درس رسمی ارباب را درک کند اما به قول خودش پیوسته در نگاهی مبهوتانه، این جلوه رحیمیت الهی را دنبال می کرد. در وجود آِت الله ارباب حدی از نرمی، مدارا و انعطاف با عناصر هستی وجود دارد که مماس شدن با چنین وجودی باعث می شد انسان بتواند به نحوی سیال میان اصالت و جمعیت پل بزند و دائم در حرکتی روان باشد. در نگاه جوادی، جمعیت در برابر فردیت نبود زیرا مسیر رشد فرد اسدالله با سلوکی اجتماعی گره خورده بود. آن چه برای مرد خدا، ممکن است دردساز باشد عدم هارمونی رفتار و سبک مردمان زمانه مختلف با آداب الهی است. جمعیت همیشه بنا ندارد در جهت رشد حرکت کند. گاهی باید از اصلت کاست و آن را فراموش کرد و سنت ها را نادیده گرفت تا اهل جمعیت شد. هنر جوادی عبور از این مطلب بود. این ها گفتنش آسان است و رسیدن به چنین درجه از پختگی، خون جگر می طلبد. حاج آقا رحیم ارباب با بودنش به جوادی آموزش داد که می توان در لطافتی مرموز و رازآلود اصالت را در جماعت ببینی و در جماعت، نوری از اصالت حق دریابی. این میراثی از آیت الله است که بر لوح جوادی گورتانی حک شده است و از پس این راه طی شده اکنون معمای حل شده آسان به نظر بیاید و پارادوکسی میان جمعیت و اصالت در وجود او نباشد.