درباره آیت الله محمد باقر زند کرمانی (بخش اول)
کلیه صفحات اشاره شده در میانه متن از کتاب «فطرت بیدار زمان» نوشته محمد زاهد است.
وقتی از اصفهان بین دو انقلاب صحبت می کنیم، مشخصا منظورمان انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی است. دو مقطع از زمان که حرارت و پویایی شهر و مردمانش به اوج خود می رسد. اصفهان مشروطه را به شخصیتی مانند حاج آقانورالله باید شناخت و اصفهان پیش از انقلاب اسلامی را عمدتا با نام آیت الله خادمی می شناسند. اما در این میانه، شخصیت هایی وجود دارند که چندان شناخته شده نیستند زیرا زمانه بین دو انقلاب چندان زمانه برجسته ای نیست زیرا می دانیم که هر زمانه ای ظرفیتی دارد و بنا نیست که در هر زمانه ای هر کاری بتوان انجام داد بلکه این زمانه است که ظرفیت خاص خود را دارد.
هنگامی که از اصفهان بین دو انقلاب صحبت میکنیم باید به سراغ آیت الله محمدباقر زندکرمانی برویم. باید از دوران سراسر سکوت و سیاه رضاشاهی عبور کنیم تا به هیاهوی دهه بیست و سی برسیم. جایی که اندک جوانان اهل مبارزه سیاسی پناهگاهی جز آقای کرمانی پیدا نمی کنند و البته زندکرمانی هم نیک می داند که این دوران نه وقت مبارزه است که وقت مبارز ساختن است.
اما محمدباقر زندکرمانی پیش از آن که یک مبارز سیاسی باشد، یک مصلح اجتماعی است و البته پیش از آن که یک مصلح اجتماعی باشد، یک مجتهد است. سال ها شاگردی آیت الله حائری یزدی در حوزه نوپای قم آن هم در عالی ترین سطح دانش دینی از او دانشمندی اسلامی ساخته است. همنشنینی و هم بحثی با حاج آقا روح الله موسوی خمینی از دیگر برکات سال های تحصیل او در قم بوده است. زند کرمانی که سال ها امام خمینی جوان را از نزدیک درک کرده است همواره بر یک چیز تاکید دارد که : خمینی توی ما عمامه به سرها دین باور است (105)
و این چیزی است که ملاشدن و آیت الله شدن بالاتر است که البته مراتب علمی امام خمینی همواره مورد تایید آريالای زند کرمانی بود اما از آن مهم فهم ویژگی های ممتاز حضرت امام بود: این آقا روح الله خمینی دلی به پهنای فلک دارد و از جاذبه شخصیتی بسیار بالایی برخوردار است و چون مرد شجاعی است و توکل بر خدا دارد مشکلی برای ایشان پیش نخواهد آمد. (15)
معرفی آیت الله زند کرمانی را با یادی از امام خمینی آغاز کردیم زیرا برای شناخت این شخصیت باید زمانه ای را شناخت که او در آن قرار گرفته است و بعد از آن اعتراف کرد که او در این مزانه حد معینی داشته که بیش از آن نمی توانسته خود را بروز دهد. او در میان دوران پر شر وشور مشروطه از یک طرف و دوران پرعظمت انقلاب اسلامی قرار دارد. پس به نوعی او میراثی از حاج آقانورالله را به دست آورده و قرار بوده جوانان اصفهانی را تا دم دمای انقلاب اسلامی هدایت کند و امام خمینی را به آن ها نشان دهد زیرا در نگاه عالمان دینی تاریخ مانند یک دوی اندادی است که در این ماراتن طولانی زعمای قوم ماموریت را از شخص قبلی گرفته و به شخص بعدی می سپارند و تنها با این نگاه است که می توان به شخصیت ها نمره داد و الا به صرف مرور اعمال آنان نمی توان کارنامه جامعی از ایشان ترسیم کرد.
زند کرمانی و پرسش بنیادین او
اما پس از این مقدمه به سراغ آیت الله زند کرمانی برویم و از پرسش بنیادین او بپرسیم. به نظر می رسد دو نوع پرسش بنیادین است که ذهن این عالم دینی را لبریز کرده است. نخست پرسشی است که با روشنفکران مشترک است و دوم پرسشی است که برآمده از هویت دین ماست.
اولین پرسشی که می بایست شخصیت زند کرمانی را شناخت همان پرسش دیرینه عباس میرزایی است: ای اجنبی چه شد که شما پیشرفت کردید و ما عقب مانده شدیم؟
این پرسش بر سراسر تاریخ روشفنکری ما می درخشد. ما همواره به دنبال این بودیم که بدانیم که چرا غربی ها تا این حد پیشرفت کردند و ما این قدر عقب ماندیم. این پرسش، پرسشی صحیح و معقول است اما هنگامیکه صدر تمامی پرسش های دیگر قرار می گیرد، تاریخ منورفکری را رقم می زند. در همین راستا یکی از مهم ترین مولفه های شخصیتی زندکرمانی همنشینی دین و دانش بوده است. در جای جای روایت شخصیت او می توان این مهم را دریافت.
با همین نگاه اوج خدمات زندکرمانی را در ساخت بیمارستان عسکریه می توان جستجو کرد. بیمارستانی که شکل گسترش یافته آن هم اکنون هم به مردم اصفهان خدمات می دهد. بیمارستانی که در نگاه زند کرمانی آن قدر مهم بود که گفته بود هر کس می خواهد بیاید بر سر مزار من در تخت فولاد، از همان جا فاتحه ای بخواند و هزینه این رفت و آمد را به بیمارستان کمک کند. زایشگاه نرجس خاتون در خیابان سروش و آزمایشگاه مهدیه واقع در خیابان احمدآّباد هم با همین دید به همت ایشان ساخته شده است. (121)
اما در مجموع راه حل آیت الله به مشکل عقب ماندگی ایران، کسب علم بود و مراد ایشان از علم دقیقا همین علم روز بود: «تا ملت دنبال علم نرود و دانشمند نشود انتخابات و مبارزات برای اصلاح کارها فایده ندارد. برای بچه که صغیر است قیم تعییین می کنند بچه ادعا کرد این شخص قیم مال مرا خورده رسیدگی می کنند و قیم را کنار می گذارند و دیگری را می گذارند به هر حال تا بزرگ نشود مالش راب هب او نمی دهند ملت هم باید ثابت کند که بزرگ شده است تا نفت را دست خودش بدهند و الا می گویند انگلیسی ها شما بروید، آمریکایی ها شما بیایید.» ( 125)
در زمانه ای که برخی روحانیون با تدریس جوانان در مدارس امروزی مخالف بودند، زندکرمانی بر تحصیل جوانان و نوجوانان تاکید داشت. اما معتقد بود که باید گام به گام آموزش ما اصلاح شود و بهتر از گذشته شود اما با کنار کشیدن از ماجرا و پشت کردن به علم روز چیزی درست نمی شود. او در راستای این تفکرش گام های عملیاتی هم برداشته بود. برای نمونه هنگامی که انگلیسی ها از ایران بیرون رفتند اقدامات و پیگیری های او و سایرین سبب شد که مدیریت دبیرستان دخترانه بهشت آیین عوض شود. (122) او می گفت اگر پست های کلیدی را بهایی و پست های اداری را افراد ناشایست قبضه کرده اند به این دلیل است که افراد مسلمان نرفته اند و امور را در دست بگیرند (140)
او عین همین نگاه را در مورد سینما دنبال می کرد. به صراحت و در آن جو اعلام می کرد که با اصل سینما مخالف نیست. می گفت تا چند صباح دیگر سینما به داخل خانه هایتان می آید. منظورش تلویزیون بود. (141) او آینده را می دید. می گفت برخورد حذفی فایده ای ندارد. بروید و فیلم خوب برای جوان ها پیدا کنید. منظورش هم از فیلم خوب فیلمی بود که به رواج علم و صنعت و کشاورزی و تولید کمک کند. هم تشویق کدد و هم آموزش دهد. (142)
پس صورت مسئله اول زندکرمانی همان صورت مسئله تاریخ روشنفکری بود که چرا ما عقب مانده ایم و چگونه پیشرفته می شویم. به همین خاطر زندکرمانی سیمایی متفاوت از سایر روحانیون داشت. او برای رسیدن به هدفش مجبور بود که همانند برخی روشنفکران دیگر دست به اصلاح و پیرایش دین بزند و تفسیری اراده دهد که اختیار و اراده مومنان را افزایش دهد و آن ها را به امورات دنیا، پیشرفت و علم روز هشیار کند. به همین خاطر نام او در صف اول مبارزه خرافات دیده می شود.
برای مثال او به کسانی که تنها می خواستند از راه دعا و نذر مشکلاتشان را حل کنند می تاخت. (129) زندکرمانی در منبرهایش به دنبال این بود که تفسیر مناسبی از توکل به مردم ارائه کند. همچنین تفسیر غلط از شفاعت را سدی در برابر پیشرفت می دید و با آن به شدت مقابله می کرد.(132) اگر جایی می دید فریاد عوام الناس بلند است و گاه گاهی از وقوع معجزه ای ابراز شوق وشادمانی می کنند ترسی نداشت که به میدان بزند و بگوید و این ماجرای شما اصلا معجزه نبوده است. (133) خلاصه آن که بر اختیار تکیه داشت و سعی می کرد که به مردم بفهماند برای آبادانی دنیا و آخرت خود تنها و تنها یک راه وجو دد ارد و آن هم اراده کردن و خواستن است.
با این نگاه او حتی با نگاه های مرسوم به عزاداری هم مخالف بود. می گفت این چه حسینی است که هر سال برایش این همه مراسم می گیرید اما تفاوتی در شما ایجاد نمی شود و همچنان حکومت ظلم بر شما حاکم است (131)
عصاره صورت مسئله اول در نزد زند کرمانی را در یک نهیب او می توان خلاصه کرد که: «آن یکی نماز می خواند و آن یکی مرشدی و آن یکی سیدی پس تولسد چه می شود؟ از اول خیابان تا آخر آن همه فروشنده هستند پس چه کسی قرار است کالاها را تولید کند؟»
از همین منظر می توان به صورت مسئله دوم آیت الله پل زد و آن هم صورت مسئله هویتی است که ریشه در اعماق اعتقادات سنتی و دینی ما دارد. در این صورت مسئله مردمان ایران در طول زمان های مختلف از خفت و ظلم به ستوه آمده اند. آیت الله زند کرمانی می گوید: «تمام خفت آن بود که در جریان پایان جنگ جهانی دوم من شیشه عینکم شکسته بود و چون کشتی های آلمانی به ایران نمی آمدند، من بیش از چهل روز خانه نشین شدم.»
البته زندکرمانی ماجرای خفت را عمیق تر هم بیان می کند و اشاره ای به سلطه خارجی ها در آن زمان می کند.
«من در پالایشگاه آبادان پیر شدم وقتی دیدم هزاران جمعیت مسلمان ایران با چه خواری و خفتی زیر دست دده بیست نفر انگلیسی کار می کردند و چقدر به آن ها توهین می شود من از کثرت ناراحتی در آن روز پیرو شکسته شدم» (124)
حتی ماجرا از این هم دردناک تر می شود:
من خودم دیدم که آن روز در آبادان آن مهندس انگلیسی مست کرده سوار جیپش شد و یک نفر را زیر گرفت و رفت. پاسبان هم آن جا ایستاده بود وقتی دید راننده انگلیسی است متعرض آن ها نشد (127)
بزرگ ترین صورت مسئله در حیات سیاسی شیعه، دستیابی به عدل است و از همین رو ظلم بزرگترین ایرادی است که یک مصلح متوجه آن می شود و بالاترین ظلم ها، سلطه غیرمسلمانان است و برای آن که بتوانیم با مردم در مورد این مشکل صحبت کنیم باید از یک طرف آن ها را متوجه خواری و خفتشان بکنیم و از طرف دیگر از دل هویت و میراث، پاسخی برای بهبود وضعیت بیابیم.
زند کرمانی در هر دو جبهه تلاش کرد. او در منبرهای خود به مردم هشدار می داد و آن ها را متوجه وضعیت امروز خود می کرد. او همچنین رساله ای با عنوان« تاریخ مختصر نفت در دنیا» نوشت. او مردم را نسبت به توطئه انگلیسی ها هشیار می کرد:
«ادروارد بروان انگلیسی که همزمان با ناصرالدین شاه به ایران آمده، سه ماموریت داشت: یکی این که مردم را معتاد کند، دوم تقویت مسلک صوفیه و سوم راه اندازی فتنه باب و بها» (139)