ویرگول
ورودثبت نام
محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

اصفهان نماد تجدد عصر صفوی

مسجد شاه و میدان نقش جهان
مسجد شاه و میدان نقش جهان


صفویه همراه با خود برای ملت ایران شکلی از تجدد را به ارمغان آورد. این تجدد با اصطلاح مرسوم تجدد که همان مدرنیته است تفاوت دارد. این تجدد برآمده از مولفه های دینی وملی است. تجددی که بعدها در ایران مرسوم شد عمدتا بر پایه تقلید از غرب است. این تجدد برگرفته از مبانی فلسفی خاص خود است که اکثرا بر محور اومانیسم یا انسان مداری شکل گرفته است. از آنجا که ایران در شکل گیری تاریخ مدرنیته نقشی نداشته است آن چه در این ماجرا به ایران رسید، تجدد به معنای مدرنیته بر پایه های فلسفی آن نبود بلکه منظور همان مدرنیزاسیون یا استفاده از ابزار و محصولات فرنگیان بود.

تجربه صفویه و تمدنی که حول آن شکل گرفت به ما می گوید که ایرانیان بدون اتکا به تجدد غربی می توانند تجدد خاص خود را پی ریزی نمایند. در دوران صفویه ایران در زمینه های فراوانی پیشرفت کرد. پیشرفتی که به نوعی در نقطه بالای یک منحنی بود. این منحنی تاریخی با صفویان به اوج خود می رسید و در میانه حکومت صفویان با رکودی مواجه می شد و سپس راه نزول را طی می کرد[1]. این سقوط از فروپاشی اصفهان در حمله افاغنه خود را آشکار کرده و به صورت تدریجی روند حرکت نزولی فرهنگ و تمدن اصفهان در سال های بعد مشهود بود.

اما به راستی صفویه به ما چه داد؟ در دفاع از تجدد صفویان می توان نقاط قوت آنان را برشمرد و برای مثال گفت خط نستعلیق در آن زمان به اوج رسید و نماد آن میرعماد بود. به دنبال آن در چندین رشته می توان از آثار صفوی و بزرگان آن دوره نام برد. اما آن چیز که در دوران صفویه از همه این ها مهم تر است این همه نیست بلکه همه این هاست. اوج توانایی صفویان در یکپارچگی و انسجام آنان بوده است. به عبارت خودمانی در زمان صفویه همه چیز ما به همه چیزمان می آمده است! این که بگوییم در زمان صفویه مثلا خط و نقاشی در اوج بوده است نشان دهده عظمت آن دوران نیست. عظمت صفویه این است که میان خط و نقاشی آن ها هماهنگی برقرار بوده و میان هنر و ادبیات همین نسبت صحیح را می توان تشخیص داد. از طرف دیگر انگار این هنر و ادبیات برآمده از جامعه ای است که اقتصاد و تولید مشخصی داشته و همه این ها از منطقی واحد پیروی می کرده اند. به همین نسبت دین و سیاست و علم و لشگر را باید دید. این همان چیزی است که به آن «تمدن» می گویند. در بهترین تعریف از تمدن آن را عینیت یافتن فرهنگ می دانند و به عبارتی فرهنگ را باطن تمدن می خوانند[2]. صفویه توانست آن ظرفیت تاریخی ایرانی و اسلامی را به عینیت رساند و تمدنی ایران اسلامی را به جهایان معرفی کند.

مسجد شیخ لطف الله
مسجد شیخ لطف الله


تمام دفاع ما از صفویه بر روی همین قوت تمدنی است. در واقع آن چه از صفویان برای ما مانده است همان مدنیت است و در این میان اصفهان اهمیت فوق العاده ای دارد. حتی هنگامی که از مشروطه اصفهان سخن می گوییم دقیقا می دانیم که این مشروطه میراث صفویه است و بر پایه ستون های از صفویان بنا شده است. اصفهان دقیقا یک شهر است البته سابقه این مدنیت در پیش از صفویه هم مشهود بوده است. این مهم در دوران آل بویه و سلجوقیه برجسته بوده است اما این مدنیت، انسجام و هماهنگی در زمان صفویه است. بنا نداریم که بگوییم صفویه همه چیز را از نو ساخت. اتفاقا صفویه تا می توانست از تاریخ پیشینیان خود استفاده کرد اما نسبتی شیعی در این شهر حاکم است. این نسبت اگر نگوییم در زمان صفویان تاسیس شده می توانیم بگوییم در زمان صفویان تقویت و تحکیم شده است.

برخی می پرسند که چگونه شهر اصفهان از گذشته صفویه خود تا به امروز حفظ شده است. در شهر های امروزی دیگر کم و بیش آثار قدیمی می بینیم و این نشان می دهد که بسیاری از آثار پیشینیان از بین رفته است اما در اصفهان را می توان حتی یک موزه شهر نامید. قبول داریم که فاصله زمان کم صفویه تا امروز به باقی ماندن فضا کمک کرده است اما این جواب کاملی نیست. بخش هایی از این شهر صفوی باقی مانده است به این علت که آن نسبت شیعی که ارکان مختلف را به هم وصل می کد و معنا می داد هنوز هم اعتبار دارد. در واقع صفویه بر مولفه هایی از هویت تاکید کرد که امروز هم آن مولفه ها در جان و روان مردم اصفهان ریشه دارد.

عالی قاپو
عالی قاپو


این یاری رسانی برای بقا دو طرفه است. همان جسد و کالبد اصفهان کمک کرده است که این کلیت شیعه وار بماند و تقویت شود و هم آن روحیه شیعه وار باعث شده است که این بناها بمانند و همچنان برای مردم قابل فهم باشند. اصفهان صفوی یک یادگار خاص ندارد بلکه یادگار اساسی آن همان نسبت داشتن تمام اجزای آن است. حتی هنگامی که از میدان نقش جهان صحبت می کنیم باید بدانیم که این میدان قلب شهر بوده است و تنها یک اثر توریستی برای زیارت جهانگردان نیست. میدان نقش جهان دقیقا به کلیتی به نام هر معنا می داده است و از طرف اجزای داخلی آن با هم معنا دارند. مسجد امام، مسجد شیخ لطف الله، بازار قیصریه و کاخ عالی قاپو در چهار طرف این میدان می درخشند. این ها نمادی از خدا، علم، اقتصاد و سیاست بوده اند و در این نسبت مشخص است که معنویات با داشتن دو عنصر مسجد امام و مسجد شیخ لطف الله، وزن بالاتری دارند. این هماهنگی تنها در روایت کلی میدان خلاصه نمی شود بلکه وقتی وارد یکی از این بناها می شویم باز هم متوجه اجزایی می شویم که با تفکر و فرهنگ آن زمان نسبت دارند و انگار چیزی زائد و اضافی نیست. این مسجد و آن مدرسه، این بازار و آن حمام، همه و همه انگار به طور ناگفته دارد حرکت در جهتی واحد را زمزمه می کنند. این سمفونی همخوانی است که نام آن را می توان اصفهان گذاشت. طبیعی است با حفظ و مرمت تک بناها ماجرای اصفهان احیا نمی شود بلکه صرفا از برای بازدیدکنندگان چشم نواز می شود.

پس آن چه صفویه برای ما به یادگار گذاشت «شهر» بود. بعد از آن که فرهنگ و تمدن ملی ما در سراشیبی سقوط قرار گرفت اجزای آن شهر یکی پس از دیگر کارکرد خود را از دست دارند و شهر به «شیر بی یال و دم و اشکم» تبدیل شد که دیگر نمی توان آن را شیر نامید. اما در این میان اصفهانی ها همچنان بر حفظ هویت دیرینه خود تاکید داشتند و برای حفظ فرهنگ خودآگاه و ناخودآگاه تلاش می کردند. مصداق بارز این تلاش ها را در خانه های قاجاری می توان دید. در زمان قاجار هویت ایرانی اسلامی توان مانور خود در شهر ظل سلطانی را از دست داد. اما هنوز مردم در قلب خانه هایشان از گوهری محافظت می کردند. اگر چه آن ها قافیه در شهر را باخته بودند اما همچنان خانه سازی را هسته مقاومت می دانستند. پس اگر بگویند از قاجاریه برای ما چه ماند پاسخ می دهیم «خانه».

خانه مشروطه یا منزل حاج آقا نورالله یکی از این خانه هاست خانه ای که با داشتن مساحت وسیع باز هم در برابر خانه های اصلی اصفهان در آن زمان خانه فوق العاده ای نیست. تا همین چند سال پیش صدها خانه قاجاری در شهر اصفهان می توانستیم پیدا کنیم. دست روزگار سرنوشت برخی از آن را به سوی مرمت و برخی را به سمت ویرانی کشاند.

از قاجاریه که بگذریم به پهلوی می رسیم. حکایت پهلوی مشخص است. اگر چه رضاخان پدر تجدد غربی ایران است و تحولات فراوانی در زمان او در شهر اصفهان رخ داده است اما به زعم نویسنده مهم ترین هدیه ای که پهلوی به اصفهان داد «خیابان» بود. چهارباغ عباسی مهم ترین نمونه است. خیابانی که به جریان حیات رونده اصفهان تبدیل شد. مردم آن را به نام عباسی می شناسند. در زمان شاه عباس این مکان یک تفرجگاه بوده است. آن چه چهارباغ به این معنا را شکل داد، پهلوی و سیاست های پهلوی بود. پس از آمدن خیابان ها یکی از پس دیگری تغییرات و تحولات دیگر به سراغ اصفهان آمدند. مراکز خرید مدرن در زمان پهلوی دوم و پاساژها قسمت تکمیل کننده این برنامه توسعه بلندمدت بودند.

این که انقلاب اسلامی برای اصفهان چه آورد سوالی است که شاید امروز پرسیدن آن زود باشد. مثلا گلستان شهدا می تواند آن پدیده بدیعی باشد که ظهورش در دوره انقلاب اسلامی بوده است. آن چه در ذهن مرور می شود چیزی جز امتداد پیشینیان نیست. انتظار از انقلاب اسلامی تجدید شکوه صفویان است. این احیاگری بر مبنای تجدد ملی و نه بر منبای تجدد غربی است. البته منظور ما از این تجدد تکرار سنت صفوی در چنین زمانه ای نیست که البته رخ دادن چنین چیزی هم محال است. منظور از فهم صفویه در زمانه انقلاب اسلامی دوباره زنده شدن آن نسبت شیعی است. به این معنا انقلاب اسلامی به شدت متوجه صفویه است. بدیهی است که این کلمات به معنای تایید اشتباهات صفویان نیست. جنایت های شاهان صفویه در منطق اسلامی محکوم است. همانطور که از بنیاد اساس سلطنت هم محکوم است. انقلاب اسلامی هم با برخی از اعمال شاهان صفوی و هم با اساس حکومت آنان مخالفت دارد. اما توجه کنید که از افتخارات سلاطین صفوی نمی توان گذشت. ما هر چه باشیم حاصل انباشت تاریخی تمدنی پیشینیانی مانند صفویه هستیم.

سردر بازار قیصیریه در  عکس دیده می شود
سردر بازار قیصیریه در عکس دیده می شود


[1] برای فهم این مطلب برای کل تاریخ صوفیه را در ابعاد گوناگون مورد مطالعه قرار دهیم. در این میان چندین اثر وجود دارد که کتاب «تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه» کتاب مناسبی است. این کتاب توسط عبدالحسین نوایی و عباسعلی غفاری فرد توسط انتشارات سمت منتشر شده است.

[2] 4ـ تأثير فرهنگ اسلامى بر رشد و شكوفايى مغرب زمين، رزمجو، حسن، كيهان فرهنگى، ش 136 مهر 76، ص 43.

اصفهاننقش‌ جهانصفویهصفویمدنیت
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید