محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ سال پیش

ایرانی بودن یک بانو

هر گاه نام بانو نصرت السادات امین به گوش می رسد، بلادرنگ از آن صحبت می شود که وی بانویی اصفهانی بود که از لحاظ علمی به درجه «اجتهاد» رسیده بود. همان اجتهادی که بالاترین درجه علمی در علوم حوزوی است. این کلام اگر چه با اهمیت است اما نمی تواند در بیان شخصیت آن بانو، به عنوان هدفی غایی مطرح شود بلکه باید آن را فضیلتی دانست که به عنوان واسطه ای در راه کسب اهداف عالی تعریف می شود.


آرامگاه بانو امین در تخت فولاد طراحی شده توسط مهندس امین تنها فرزندش
آرامگاه بانو امین در تخت فولاد طراحی شده توسط مهندس امین تنها فرزندش

این که زنی در دوران خفقان رضاشاهی، آن هم در شهری عقب مانده از کاروان علم و دانش بشری موفق به کسب چنین مقامات علمی شود، قطعا قابل ستایش است. همچنین این مهم نشان می دهد که در زمینه کسب علوم الهی میان زن و مرد به صورت ذاتی تفاوتی نیست. همان طور که روح حاکم بر تعالیم اسلام تاکید دارد که: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه[1](طلب علم بر هر زن و مرد مسلمانی واجب است)

اما آن چه که باعث شد زنان از مسیر کسب علم و فضائل تا این حد عقب بمانند، شرایط اجتماعی و محدودیت هایی بود که انسان ها خود به آن دامان زده اند و الا زن و مرد هر دو این توانایی را دارند که به بهترین مقامات علمی، روحی و معنوی دست یابند و بانو امین نمونه ای بود که اگر چه قاعده را ثابت نمی کرد اما کلیت این ادعا را که اسلام با تعلیم زنان مخالف است، رد کرده و مانند یک نشانه در مسیر تاریخ همچنان می درخشد.

در بیان و تحلیل شخصیت بانو امین نباید تنها به این متوقف شویم که ایشان مجتهد بوده است. این نوع روایت تنها ما را به نوعی فخرفروشی می کشاند و بی شک در ادامه آن خواهیم گفت که در زمانه ای که در بسیاری از ملل غربی، تحصیلات عالی برای زنان محال بود در ایران چنین و چنان شد. این گفتار ما را به جایی نمی رساند زیرا آن چه اهمیت دارد نه تنها تحصیل علم است بلکه جایگاه آن عالم است. کسب محض دانش نمی تواند چندان موجب افتخار باشد بلکه باید ببینیم که آن عالم پس از کسب آن علوم در کدام مسیر قرار می گیرد و آیا می تواند به واسطه کسب آن علوم مراتبی از کمال را کسب کند.

به نظر می رسد تحلیل شخصیت بانو امین دقیقا از همین جا شروع می شود. در این جایگاه هم بلافاصله عده ای از خدمات علمی آن بانو صحبت می کنند. کسی که مستقیم و غیرمستقیم بانی و موسس مدارس و حوزه های علمیه شد و در آن ها بانوان فراوانی بر اساس تعالیم اسلامی پرورش یافتند و این نهضتی عظیم بود که از اصفهان به برکت شخصیت نصرت السادات شروع شد و در زمان خود و با آن سبک بی نظیر بود. در این میان نام مکتب فاطمیه و دبیرستان دخترانه امین که در سال 1344 تشکیل شد، بیشتر از سایر خدمات اجتماعی ایشان به چشم می آید. [2]

پس از آن از شاگردان خصوصی او صحبت می شود. شاگردانی که در سه سطح مباحث خانم امین را دنبال می کردند. در حلقه اول دو بانوی بزرگوار حضور داشتند.بانو زینت السادات همایونی و بانو عفت الزمان امین نزدیک به نیم قرن به صورت منظم دروس بانو امین را دنبال کردند.

حلقه دوم کسانی بودند که درعلاوه بر حضور جلسات عمومی، برخی کتاب ها را نزد او خوانده بودند. دسته سومی که جمع کثیری از بانوان متدین اصفهان را شامل می شود کسانی بودند که در جلسات سخنرانی و به خصوص تفسیر قرآن ایشان حضور منظم داشتند.

بدون شک آن چه ذکر شد گوشه ای از برکات زندگی ارجمند بانو امین بود که حتی بعد از فوت ایشان در سال 1362ثمرات و برکاتش تا به امروز هم معلوم است. در اوایل انقلاب اسلامی جمعی از بانوان انقلابی اصفهانی به صورت دسته جمعی به نزد خانم امین رفتند و از این دانشمند نود ساله تقاضای نصیحت کردند. آنان تصور می کردند که با توجه به روزهای داغ و پرتلاطم اول انقلاب، خانم امین به آنان رهنمودهایی می کند که کاملا با فضای انقلاب اسلامی نسبت داشته باشد. اما در کمال تعجب آن ها با پیرزنی مواجه می شوند که دختران را تنها و تنها به شوهر کردن دعوت می کند و خانم ها را به شوهر داری سفارش می کند و این را یگانه راه برای سعادت آنان می داند.

این کلامی تعجب برانگیز بود. آخر چگونه خانمی که در تمامی عمر خود را به مطالعه گذرانده است و در چهل سالگی به مقام اجتهاد رسیده و از بزرگانی اجازه روایت داشته و به بزرگان دیگری از جمله آیت الله مرعشی نجفی اجازه روایت داده است، می تواند این گونه سخن بگوید. آیا او همان کسی نیست که عمری را به مجاهدت و فعالیت های علمی سپری کرده و از آن رهگذر متوجه فعالیت های اجتماعی و گستر علم شده است.آیا اکنون انقلاب اسلامی بهترین موقعیت برای گسترش ایده افرادی چون بانو امین نیست؟

برای پاسخ به این پرسش باید ابتدا مشخص کرد که ایده بنیادین بانو امین چه بوده است. یعنی او در طی عمر طولانی خود بر حول کدام محور به صعود و تکامل می اندیشده است. پس از این به این پرسش جواب خواهیم داد که دوران طاغوت و انقلاب اسلامی چگونه تاثیری بر این مرام اصلی گذاشته است.

در پاسخ به این پرسش باید به عمق شخصیت بانوامین سرک بکشیم تا متوجه شویم او پیش از آن که فقیه باشد، حکیم بود و مطابق با سیر معرفت اسلامی، گرایش به حکمت متعالیه داشت. حکمتی که در آن حرکت و سیر الی الله جایگاه ویژه ای دارد. بانو امین در یک کلام طالب سیر و سلوک الی الله بود و در زندگی و آثارش این مهم را دنبال می کرد.

حال سوال این است که چگونه می شود از سیروسلوک صحبت کرد وقتی که خودشناسی در نزد بشر مفقود شده است. در این میان و در هنگامه ماجرای پهلوی و ورود افکار غربگرایانه پهلوی، هویت اسلامی ما بیش از پیش تهدید شد. از سالیان پیش و با ورود افکار به ظاهر متجدددانه این تفکر در میان خواص شایع شده بود که باید هویت خود را در میان آداب و رسوم غربی بیابند. در زمان پهلوی اول و با ورود قدرت دولتی، این مطلب در میان عوام هم رواج داده شد. پس ما در این میان با وضعیت جدیدی رو به رو هستیم. هویت در معرض خطر است و زن مسلمان اگر نتواند به درستی خود را بیایند و تعریفی از خویشتن داشته باشد، نمی تواند قدم در راه سیر و سولک الی الله بگذارد و به عبارت دیگر خشت اول کج گذاشته شده است.

حالا اینجاست که «بانوی ایرانی» به میان می آید. نصرت السادات می نویسد. می نویسد چون دانشمند است و دانشمند برون ریز دارد. اما با امضای بانوی ایرانی. چرا چنین نامی؟

او می خواهد به همه اعلام کند در زمانه ای که دیگران از مسیر کج رفتند و بانوی ایرانی را مختصات غربی و انگاره های وارداتی تعریف می کنند، من می خواهم به شما بگویم که زن ایرانی این گونه نیست. اتفاقا بانوی باسواد و عالم و دانشمند ایرانی کسی است که این گونه می نویسند بر روی اخلاقی بودن و اسلامی بودنش تاکید دارد و این را مصداق بارز ایرانی بودن می داند.

بانو امین  کل قرآن را در 15 جلد تفسیر کرد
بانو امین کل قرآن را در 15 جلد تفسیر کرد


در واقع اینجا جنگی رخ می دهد که نتیجه آشکارش بر روی عزت نفس مخاطب است. سال هاست تبلیغ می شود که زن ایرانی نمی تواند و به سبب آموزه های سنتی ذلیل و ناچیز است. بانو امین با امضای بانوی ایرانی خود می خواهد بگوید که این گونه نیست و اتفاقا زن ایرانی می تواند از همین مسیر سنتی خود مسیر رشدی داشته باشد و آن بانوی قابل ستایش باشد.

این ماجرای آن زمان بود و به سبب ریزش افکار مدرن، قرار بود زن ایرانی طور دیگری تعریف شود و بانوامین از برای دفاع از هویت آن روز این گونه وارد میدان شد. همان نوشتن که برآمده از ذات او بود محصول عملش بود اما این بار با یک جهت دهی بسیار مهم. همین امضای بانوی ایرانی خودش گواه مطالب ناگفته بود. بهترین ابزار برای زمانی که زبان ها را می بردید. بهترین تلاش برای دفاع از هویت و بازگشت زن ایرانی به مدار هویتی اصیل خود.

از آن زمانه که بگذریم به سراغ سال های آخر دهه پنجاه می ریوم. صحبت از انقلاب است اما به راستی انقلاب چیست جز همان بازگشت به هویت. قرار است مسلمان باشیم. انقلاب برای همین آمده است. قرار است این بار هم بانوان ایرانی، زن مسلمان باشند. سیر و سلوک مراتب دارد. نمی توان از عدالت دم زد و از اعتدال در مورد نفس خود غافل شد. همه چیز از همان وظایف و تکالیف اولیه شروع می شود. بانو امین دارد می بیند که شور و هیجان انقلاب اسلامی ممکن است زنان را از پله اول سلوکشان غافل کند. او دوباره آنان را متوجه هویت اصیلشان می کند. درست مانند آن سال ها. پس میان بانو امینی که به شدت فعالیت اجتماعی می کند با پیرزنی که خانم های انقلابی را به شوهرداری سفارش می کنند، وجود ندارد. هر دو دغدغه هویت دارند. هویتی که پایه سیر وسلوک است و برای این سیر اول باید پله های پایینی را درست برداشت و تا انتهای مسیر نمی توان زیر پا را خالی کرد همان طور که سالک در هر مقامی که باشد و در هر دوره ای از زمان که باشد نمی تواند اخلاق را فراموش کند.

به درستی باید گفت که به میدان آمدن بانو امین با امضای بانوی ایرانی درخشان ترین و مهم ترین جلوه حیات اوست. هنگامی که هفت فرزند دلبندش در آغوشش تلف شدند او امتحان الهی را با به عالی ترین شکل پشت سرگذاشت و رشد کرد البته در بعد فردی صعود کرد و پرکشید.[3]


هنگامیکه درس خواند و استاد دید و درس خواند، از لحاظ معرفت فردی رشد کرد و هنگامی که مدارس اسلامی را بسط دادند، گام اجتماعی برداشت و با پرورش شاگردان جامعه را رشد داد.

اما هنگامی که از بانوی ایرانی صحبت کرد انگار وارد یک ماجرای تاریخی شده بود. ماجرایی که از هویت و دفاع از آن صحبت می کرد. ماجرایی که ابتدایش، ابتدای تاریخ و انتهایش انتهای تاریخ بود و او در میان این جنگ تاریخی به قدر خود قصد بیدارسازی و آگاه سازی سپاه حق را داشت.

امضای بانوی ایرانی یعنی ما بانوی ایرانی هستیم و شما نیستید و در این مقام بانو امین را باید با سایر امضاهای رقیب در اصفهان مقایسه کرد. برای مثال می توان از «صدیقه دولت آبادی» یاد کرد.[4]

صدیقه دولت آبادی دختر «میرزا هادی دولت آبادی» است. میرزا هادی رهبر شاخه ازلی بابیه و نماینده صبح ازل در ایران بود.

«زبان زنان» روزنامه ای است که صدیقه دولت آبادی ویژه زنان منتشر می کرد. او ده سال قبل از قانون اجباری کشف حجاب، حجاب از سر برداشته بود و در خیابان ها ظاهر می شود.

صدیقه دولت آبادی
صدیقه دولت آبادی


او مدرسه ای با نام ام المدارس را در سال 1334 قمری در اصفهان راه اندازی کرد که ویژگی اساسی آن در آن زمان بی اعتنایی به هنجارهای دینی بود. او همچنین از بنیان‌گذاران انجمن مشروطه‌خواهانه انجمن مخدرات وطن بود.


او در انجمن ها، نوشته ها و مدارس خود مدام از پیشرفت و دنیای بهتر زنان در کشورهای اروپایی سخن می گفت. صدیق دولت آبادی در طول عمر خود بسیار از آزادی زنان گفت و جالب آن جاست که با استقرار رژیم پهلوی به حمایت از سیاست های آن حکومت دیکتاتور پرداخت. او رسما با حکم شاه به سرپرستی «کانون بانوان» منصوب شد. در وصیت نامه او آمده است: «مرا از محل «کانون بانوان» به آرامگاه ابدیم ببرید و در مراسم تشییع جنازه‌ام حتی یک زن با حجاب شرکت نکند.»

دوران حکومت پهلوی اول و دوم، دوران جولان دادن سخن امثال دولت آبادی هاست. سخنی که گاه با تعالیم نرم و گاه با سلاح گرم جایگزین سخن سنت می شد. آن چیز که در این میان محل تامل است دیرجنبیدن مدافعان هویت است. گویا در حوزه زنان آن ها چندین دهه بعد به میدان آمدند و البته شاخص ترین حرکت در ایران بی گمان مربوط به بانوی دانشمندی در اصفهان است که به تعبیر علامه محمدتقی جعفری «به تولد جدیدی در زندگانی نائل شده است» [5]

[1] بحارالأنوار (جلد 67و68ترجمه موسوی همدانی ؛ ج 1 , ص 68

[2] زندگانی بانوی ایرانی، ص 13، علویه همایوینی، گلبهار

[3] دانشنامه تخت فولاد، جلد 1، ص 280

[4] برای اطلاعات بیشتر در مورد صدیقه دولت آبادی و ارجاعات تاریخی مربوط به آن رجوع کنید به : زنان در تاریخ معاصر، صدیقه دولت آبادی، سید تحمد موسوی، نشریه حورا، سال 1382، شماره 3

[5] زندگانی بانوی ایرانی، ص 82، علویه همایوینی، گلبهار

بانو امینبانو ایرانیصدیقه دولت آبادی
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید