محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

گفتگو با نویسنده «بالاتر از دانشگاه» در روز ملی سمپاد

14 اردیبهشت روز ملی سمپاد است. در سال 67 اصفهان، با اولین ورودی های استعداد درخشان خود آشنا شد. کتاب «بالاتر از دانشگاه» کارنامه دو دبیرستان شهید اژه ای را روایت می کند. دو مدرسه ای که بر بلندی های خیابان صفه هستند. محمود فروزبخش، نویسنده این اثر خودش دانش آموخته دبیرستان شهید اژه ای است. او برای رسیدن به این کتاب 200 صفحه ای مصور، علاوه بر مستندات، مصاحبه های فراوانی انجام داده است از معلمان و مدیران تا دانش آموختگان. پیشتر هم برای مدارس مطرح شهر کتاب هایی نوشته شده است اما قالب این اثر با تمامی نمونه های قبل فرق می کند. این کتاب به شکل سال به سال نوشته شده یعنی 33 فصل دارد. این شیوه قطعا کار نوشتن را دشوار می کند اما به هر واقعه ای معنایی مشخص می دهد. با فروزبخش درباره کتابش و مدارس سمپاد گفتگویی داشتیم. پیش از هرچیز او یادآور می شود نوشتن اگر چه حرفه من است اما نوشتن درباره ماجرایی که شخص نویسنده را شکل داده است، یک جور حس خوب انجام وظیفه است.


پیش از ورود به هر مطلبی مقداری درباره نام کتاب توضیح دهید

«بالاتر از دانشگاه» در نگاه اول اشاره به خصوصیت مکانی مدارس اژه ای دارد. این مدارس از لحاظ ارتفاع، بالاتر از ساختمان های دانشگاه اصفهان و علوم پزشکی ساخته شده اند. اما در نگاهی عمیق تر منظور آن بوده که مبحث تربیت در دبیرستان ها، مهم تر از دانشگاه است زیرا پایه ای تر است.


مگر تعلیم و تربیت در مدارس اژه ای چه ویژگی خاصی داشته است؟ به هر حال این مدارس دانش آموزان درس خوان تر را می گیرند و ...

بله درست می فرمایید اما این فقط نگاه کسانی است که از بیرون به این مدارس نگاه می کنند. این که تیزهوشان یعنی گرفتن بچه های درسخوان حرف درستی است و چنین چیزی روی همه چیز تاثیر می گذارد و اتفاقا خود من هم منتقد این سیستم هستم که چرا ما همه بچه های با هوش ریاضی بیشتر را یک جا جمع می کنیم.

چرا منتقد هستید. این مسئله چه ایرادی دارد

اهالی تعلیم و تربیت ایرادات را گفته اند و من هم تخصص ندارم اما در هر صورت تیزهوشانی ها از لحاظ ارتباط انسانی در اجتماع همواره مشکلاتی داشته اند.


اجازه بدهید از اصل بحث دور نشویم کتاب شما کدام ویژگی مهم تربیت در مدارس اژه ای را نشان می داد

آزادی در این مدارس نسبت به مدارس دیگر بیشتر بوده. برای مثال فارغ التحصیلان در سال های متمادی در این مدارس برای دانش آموزان برنامه های متنوع برگزارمی کردند و مسئولان هم به آن ها اعتماد داشتند و فضا می دادند. همین آزادی بوده که بیشتر از فعالیت های مرسوم آموزش پرورشی در این مدرسه برنامه برگزار شود. در راهنمایی واحد پژوهش را داشتیم که همواره تابلوی برنامه هایش پر از برنامه بود. در دبیرستان هم مجمع فرهنگی اژه ای را داشتیم که کلی برنامه مذهبی و تفریحی برگزار می کرد. این ها حاصل میدان دادن به دانشجویان و جوانان بود. بسیاری از صفحات کتاب اشاره به همین فعالیت ها داشته است.


ولی به هر حال تیزهوشان را با افتخاراتش می شناسند مثلا المپیادها

صحیح است اما من در کتاب می خواستم بگویم که ابعاد مختلفی وجود داشته است هر چند باید بیشتر هم می شده اما همین مقدار که برگزار شده هم مهم بوده. به طور مفصل و بدون کم و کاست از افتخارات المپیادها و کنکوری ها نوشتیم اما باید دقت داشته باشیم که این افتخارآفرینان همه مدرسه نیستند. اصل داستان هر مدرسه ای تربیت است. تربیت یعنی نکاه به همه استعدادها. مدال آوری ورتبه آوردن خوب ونشان افتخار مدرسه است اما وظیفه آموزش و پرورش رسیدگی به ابعاد مختلف وجود انسان است. برای همین کتاب متنوع شد و به تمامی این فعالیت ها اشاره کرد از موفقیت ها در جشنواره خوارزمی تا فعالیت های پرورشی و دینی. مراسم عزاداری و اردوها. مسابقات جذاب و فعالیت های ورزشی. درخشش ها در حوزه هنر و ادبیات و مطالب دیگر.


پس شما می خواهید بگویید مدارس استعداد درخشان یک بعدی نبودند

ایده آلشان چنین بود. با مطالعه کتاب متوجه می شویم که در دهه هفتاد، بستری بودند که افراد با علایق مختلف بتوانند مسیر خودشان را پیدا کنند ولی هر چه گذشت این قابلیت در این مدارس کم شد. در دهه نود مشخصا مدارس سمپاد با حل شدن کامل در آموزش و پرورش، بیشتر افتادند درون این مسابقات معمول. مثلا این مطلب که مسئولان مدرسه فخرفروشی کنند به ناحیه که ما چندتا رتبه برتر داریم و از این حرف ها. فراموش نکنیم که جو کشنده کنکور که بر همه جا حکمفرماست بر سر تیزهوشان هم خراب شد. تبعات این فضای کلی برای این مدارس خیلی بزرگ بود مثلا این مدارس از اول بیشتر برای بچه های ریاضی ساخته شده بودند اما مدت هاست بیشتر کلاس ها به تجربی ها اختصاص دارد.

آیا شما در کتاب تان راهکاری هم برای برون رفت از این معضلات داده اید

وظیفه کسی که قرار است 33 سال تاریخ دو مدرسه را روایت کند، راهکار دادن نیست. وظیفه من نوشتن ماجرای تربیت است. در این دو مدرسه خیلی تجربیات پیاده شده است. خیلی ها زحمت کشیده اند و ابتکاراتی بوده که در کتاب آن ها را مرور کردیم. این کارهای خوب فقط به دلیل داشتن پول نبوده. قبول می کنم که امکانات در مدارس اژه ای بیشتر از مدارس معمول دولتی بوده و هست که البته لازم است و در رشد دانش آموزان موثر بوده اما آن چه یک مدرسه را بالا می برد پول و امکانات نیست بلکه دید صحیح به تربیت است. وقتی شما تاریخ را روایت می کنید یعنی یک بسته تجربه برای بعدی ها فراهم می کنید. تیزهوشان فقط یک اسم نیست که ویترینش کنی کلی تجربه تربیتی این جا آزمون و خطا شده است. نمی شود این ها را رها کرد. بهترین عمل همین نوشتن و روایت است. اول باید تاریخ و هویتمان را حفظ کنیم تا آخر اهل تخصص بتوانند راهکار بدهند. ضورت نوشتن این کار همین بوده است.


چه میزان این اثر می تواند بین نسله ای سمپاد پیوند ایجاد کند و به اصطلاح از گسست نسلی بکاهد

حتما می تواند البته باید خوب هم توزیع شود و یک مقداری هم برای شلوغ کنند تا توجهات بیشتر جلب شود. الان خیلی کارها در مدرسه هست که تبدیل به کلیشه شده و شاید برگزارکنندگان ندانند که چرا از روز اول موسسان این حرکت رو به این حرکت آوردند. انگیزه ها فراموش شده اما هیکل آن کار مانده. این می شود تکرار. روایت می آید به شما می گوی که چه خون دلی از اول انگیزه این کار بوده است. کارسوق یک فلسفه ای داشته. کارسوق را اگر در فضای خاص خودش نبینی می شود یک دوره کلیشه ای. چه کسی باید این را به نسل بعد منتقل کند. امیدوارم توانسته باشم، گامی بردارم.

ولی به هر حال برای ارتباط گیری با نسل پایین تر اثر باید جذابیت های خودش را داشته باشد

تلاش مان را کردیم. کتاب 250 عکس رنگی دارد از دوره های مختلف مدرسه. عکس ها هم سوژه های متنوعی دارند. شاید دانش آموزی خودش را به جای این عکس ها ببیند. اگر این چنین شود، برای من خیلی عالی است. ما می توانستیم یک ساختار خشک به کتاب بدهیم مثلا ردیفی معلم ها، مسئول ها و افتخارات را جدول کنیم و از این جور کارها ولی نشستیم سال به سال روایت کردیم. هر فصل یک سال با اتفاقات شاخص آن زمان. هم خاطره گفتیم و هم تحلیل.


گفتن تحلیل یعنی این که شما نظرات شخصی خودتان را آوردید

حتما. بدون پیش فرض در تربیت نمی شود سراغ این نوشتن ها رفت. شما از جنگ هم می نویسید بالاخره طرفدار ایران هستید. ما هم در تربیت اصولی داریم که البته به تاریخ مدرسه تحمیل نکردیم. این ها موجود بوده مثلا بحث عزت دان به دانش آموزان. یک فرد وقتی وارد تیزهوشان می شود دیگر همه می دانند که از لحاظ درسی و برخی مولفه ها، به قدر لازم خوب هست و برچسب خوب بودن با او همراه است. همین باعث می شود که میان نوجوان و مدرسه رابطه موش و گربه نباشد. مارک تیزهوش بودن به نوعی فرد را عزیز می کند و در مدرسه هم فرصت هایی به آن ها داده می شود که قصه سمپاد از همین جا شروع می شود. کسی که می خواهد روایتی از این 33 سال بکند باید به این پیش فرض ها معتقد باشد.


الان که از کارتان یک سال گذشته نسبت به اثر چه حسی دارید

اولا تشکر میکنم از آقای بابایی مسئول وقت سمپاد استان اصفهان که ایده این کار را روی میز کار گذاشتند و مدیران دو مدرسه که حمایت کردند. باعث افتخار بود که در افتتاحیه این کتاب رضا امیرخانی، الهام یاوری مسئل کل سمپد کشور و شهردار اصفهان صحبت کردند. البته آقای قاسم زاده که خودشان عضوی از خانواده استعدادهای درخشان بودند. هم معلم بودن و هم مشاور مدرسه. مهم تر از آن، این که میان این همه آدم درست و حسابی مدرسه قرعه به نام تو بیفتد، خیلی احساس خوبی داشت. من فکر می کنم که پیرامون سمپاد حرف های بی تحقیق زیاد زده شده و می شود، حرف هایی که همه از زاویه نگاه بیرون است و عمدتا از سر بی اطلاع از درون مدرسه است. از این پس هر کس بخواهد درباره دو مدرسه اژه ای نظری بدهد اول باید این کتاب را خوانده باشد.

انتشار در روزنامه اصفهان زیبا 14 اردیبهشت 1402

سمپاداستعدادهای درخشان
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید