پرده اول
بهار – معاد
بهار فصل زنده شدن طبیعت است. چه کسی فکر می کرد که این طبیعت مرده دوباره جان گیرد. آن درختان که در زمستان خشکیده شده اند و جسدشان همچون اسکلت های مردگان شده دیگر امیدی به بازگشت آنان باشد. اما ناگهان بهار می رسد و نفسی مسیحایی به طبیعت دمیده می شود. بهار رستاخیز طبیعت است و شگفت از انسانی است که هر ساله این رستاخیز را به چشم می بیند اما روز رستاخیز را منکر می شود.
آری گفته می شود چون بهار می رسد، روز قیامت را یاد کنید زیرا در روز قیامت است که دوباره همه مردگان برمی خیزند و باور این حقیقت در نگاه اول برای انسان سنگین است اما اگر اهل فهم بهار باشد، نیک متوجه می شود که زنده شدن مردگان به دست قدرت الهی هم ممکن است و هم قاعده.
پرده دوم
رمضان – تخت فولاد
ماه رمضان بهار دل هاست. زمان زنده شدن دل است. خداوند پیوسته اراده خود را در عالم جاری می کند و بودنش را شب و روز نشان می دهد اما دل ها همه غافل هستند. این گونه نیست که در هر زمانی دل ها آماده شنیدن پیام او را داشته باشند. این که چه موقع دل ها پذیرای شنیدن پیام او باشند هم به اراده است. رمضان آن دعوت عمومی است که خداوند در آن را ارده کرده است گوش انسان ها باز شود و چشم ها بینا.
تخت فولاد نیز چنین است و آن را سرزمین در کنار سرزمین های دیگر نباید دانست. تخت فولاد آن یگانه سرزمین نصف جهان است که شرافتی ذاتی دارد و همان جاست که فاصله میان آسمان و زمین کم می شود. در تخت فولاد جان ها برای شنیدن پیام ها آماده تر می شود و همچون بهار که طبیعت مستعد سرسبزی می شود، آدمی مستعد شکوفایی معنوی می شود.
پرده سوم
رمضان – چهره های تخت فولاد
برای هر چیزی، بهاری است و بهار قرآن، ماه رمضان است و از این حیث این ماه را به درستی مبارک دانسته اند و قرآن سراسر آیات الهی است که بر قلب نازنین حضرت ختمی مرتبت فرود آمده است. هر آیه، شانی دارد و برای انسان پیامی. مانند بزرگان خفته در تخت فولاد که هر کدامشان نشانه ای از حضور خداوند بر زمین هستند.
مشاهیر تخت فولاد در آسمان مشهورترند در زمین و چه بسیارشان که امروز در میان ما مردمان اصفهان گمنام افتاده اند. آن ها آیات الهی فروفرستاده خداوند بر ارض اصفهان هستند که به وسیله آنان می شود سراغ و نشانه خداوند را جویا شد.
پرده چهارم
شب قدر – تخت فولاد
وقتی صحبت از عالم قدس می شود همه چیز را نمی توان با عقل بشری درک کرد زیرا در عالم رازهایی هست که به فهم آن به ذهن من و شما نمی رسد. از این روست که تو مپندار که زمان ها ساحتی برابر دارند و مکان ها همه دارای ارزش برابر هستند.
شب قدر برترین زمان هاست و ارزش آن معادل هزار ماه است. شب قدر همان شبی است که تقدیر به صورت فصل فصل و جدا جدا مشخص می شود و به قلب انسان کامل فروفرستاده می شود. تقدیر که صورتی کلی دارد حالا به حالت سهمی سالیانه، آن شب تکلیفش مشخص می شود. این راز برتری یک شب است بر سایر شب ها.
و تخت فولاد نیز مکانی است نه مانند سایر مکان ها وقتی که آبرومندان درگاه الهی به گوشه کناره های آن می خزیده اند و در خلوتشان در ذکر اسما و صفات فرو می رفتند. اولیای الهی نه این که فقط اینجا آرمیده باشند بلکه قدر معنوی خود را در این سرزمین دریافت کرده اند و این راز مکان است و البته ذهن کوتاه بین مادی را چه به ادراک راز زمان و مکان.
پرده پنجم
مرگ – بهار
مرگ یک آغاز است. در این نباید شک کرد. از خانه ای کوچک به خانه ای بزرگ رفتن. از مدرسه به دانشگاه رفتن. از محدود به نامحدود. مرگ سرآغاز حرکت آدمی است و کسی که این مطلب را انکار کند کافر شده به این معنا که حقیقت را پوشانده است و این نه عیبی بر حقیقت که خود را از فیض محروم ساخته است.
و بهار هم آغاز است و چه ذهن خوش ذوقی داشته اند نیاکان ایرانی ما که سرآغاز طبیعت را آغاز سال نامیدند و به درستی آن را نوروز نام نهادند. رسم دیرینه اصفهانی ها این بوده است که در اعیاد به گورستان تخت فولاد می رفتند. چشم ظاهربین می گوید گورستان را چه به نوروز حال آن که چشم باطن بین است که می داند مرگ یک آغاز است و بهار یک آغاز و ایرانی باهوش با ذکر مرگ به خود می گوید که اکنون باید هوشمندانه تر از قبل، آغاز کنم.
یاد مرگ عین زندگی و نشاط است. وقتی مرگ را پیش روی خود حتمی بدانیم و زمانش را نامشخص با خود می گوییم که باید از جرعه جرعه روزگار جام سرخوشی سر بکشیم و از هر قدم زدنی بهره ای ببریم. این می شود که یاد مرگ، دوباره به زندگی معنایی جدید می بخشید و مانند بهار طبیعت برای انسان فصل نوینی آغاز می شود.
پرده ششم
گردشگری آفاق – گردشگری انفس
به تخت فولاد باید رفت. در بهار و فصل های دیگر. در ماه رمضان و ماه های دیگر. این گردشگری آفاق است و سیری در انفس. گردشگری وقتی معنوی می شود که آفاق و انفس معنوی شود. آفاق که معنوی است و تخت فولاد نعمتی است که خداوند بر اصفهان و بر ایران تمام کرده است. زمینی آماده که تنها گام های تو را صدا می زند. این گردشگری وقتی معنوی می شود که درون هم همچون آیینه ای در برابر بیرون بایستد تا نور در آن منعکس شود. آن کس که آینه اش را بیشتر صیقل داده باشد از تخت فولاد بیشتر بهر می برد. گردشگری آفاق فراهم است. صبح نوروز است. نسیم ماه مبارک می وزد. سحرهای شب های قدر چه محشر است در وادی تخت فولاد، سلام هی حتی مطلع الفجر است.