محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

به مناسبت پست شماره 200

اكنون دويستمين پست خود را در ويرگول مي گذارم. پست هايم همه در ارتباط با اصفهان بودند. هر كدام به نوعي. اگر چه از هر دري زدم اما از موضوع اصفهان فاصله نگرفتم. نمي دانم اين ها كه مي نويسم به درد كسي خواهد خورد يا نه اما مي دانم كه بايد اين كار را بكنم.

يك بار به مرحوم پدرم گفتم كه من شك دارم كه از ميان دو چيز كدام يك را شروع به نوشتن كنم. يكي در ذهنم سوژه سيد موسي صدر بود و ديگري ادامه نوشتن درباره اصفهان. پدرم با آن كه به سختي مي توانست صحبت كند و تا حد زيادي تكلم خود را در آن بيماري سخت از دست داده بود گفت از اصفهان بنويس.

اگر پرسيده شود كه چرا مي نويسي بايد جواب بدهم كه برترين نوشته ها آن است كه دليل نخواهد. اكنون كه پست ها به اين تعداد رسيد، اصفهان در بدترين وضعي قرار دارد كه تصور مي رود. اين شهر مثل يخ زير آفتاب، دارد تمام مي شود. اميد به زايش در آن دشوار شده است و تقريبا افقي براي حل مسائل اساسي آن ديده نمي شود.

اگر بنشينيم و نق بزنيم چيزي فراتر از مردمان روزگارمان انجام نداده ايم. مردماني كه پيشتر هم گورستان ها را پر كردند و باقيمانده اي از آنان نماند. البته صحبت از رسالت سنگين و اصلاح كل و جزء نيست. صحبت از پيامي است كه بايد براي فرزندمان بماند. ما مي رويم و اين يگانه حقيقت انكارناپذير است و تنها صداست كه مي ماند آن هم صدايي كه در راهرو تاريخ برود. صداي رها به چه كار آيد؟ حتي صداها هم تعلقي دارند نه فقط به گوينده كه به مقصدي كه به قصدش ساطع مي شوند.

اصفهان آن موجود زنده اي است كه زير تيغ سلاخي دردش مي آيد و من و تو آن هميشه سلول هاي اين شهريم كه در اين جراحي به چهار ميخ كشيده مي شويم. اين درد بشارت كدام تولد است يا زبانم لال صيحه كدام جان كندن است؟ هر چه هست جدايي نيست بين من و تو و حضرتش و بر اين تعلق هم منتي نيست.

راستي فردا وارد چهلمين سال زندگي ام مي شوم. يك روز از خواب برمي خيزي و مي بيني كه مبعوث شده اي. حتي در چنان روزي هم كه قطعا روز مباداي خداست، باز هم تصور مكن كه اصفهان معطل توست.

اصفهاناصفهان انديشيمحمود فروزبخشويرگول
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید