دوسال پیش در چنین روزهایی مجتبی شاهمرادی سکان مهم ترین جایگاه فرهنگی شهر اصفهان را در دست گرفت. معاون فرهنگی شهردار و مدیر سازمان فرهنگی شهرداری. در همان روزها برای ایشان نامه ای نوشتم و لزوم تمرکززدایی را در این سازمان مهم و بزرگ توضیح دادم. اگر چه عمر مسئولیت ایشان به دو سال نرسید اما بازخوانی این نامه برای مدیریت فرهنگی شهر، می تواند مفید باشد.
اولین مطلبی که باید به آن اشاره شود دوری از تمرکز زدایی در مدیریت سازمان است. حقیقتا سازمان پراکنده ترین نهاد فرهنگی اصفهان است. پیشتر توان مجتبی شاهمرادی را در مدیریت سازمان های متمرکز دیده ام از نشر، روزنامه و ...
اگر این وضعیت تا صداسیمای استان یا سازمان های فرهنگی دیگر هم ادامه می یافت، موفقیت تضمینی بود اما اکنون چالشی به نام سازمان را چه باید کرد؟ آیا کسی که فاتح سازمان های متمرکز بوده می تواند در سازمانی این چنین پراکنده موفق ظاهر شود؟
این پرسشی سترگ است که پاسخ ایده آل به آن نیازمند جدی گرفتن صورت مسئله، جهد در آن، طی زمان و تجربه است.
ممکن است اولین مطلبی که به ذهن شما خطور کند ایجاد تمرکز گرایی و دستور از مرکز باشد. حتما این ذهنیت غلبه می کند که اهالی سازمان کند شده اند و باید زود و فشاری مستقیم از مرکز به آنان وارد ساخت. این سخن هم غلط و هم صحیح است.
تا جایی که نگارنده در سازمان فعالیت داشته ام متوجه شده ام که سازمان ترکیبی از قسمت ها و نیروهای بالغ و نابالغ است. برای بالغ ها هیچ چیزی چندش آورتر از آن نیست که مرکز گرایی برایشان تعیین و تکلیف کند و راه را بر نظام تصمیم گیری آنان ببندد. پس چه باید کرد؟
از طرفی می دانیم که اکنون بسیاری از شئون سازمان رها هستند و نیازمند نظارت قدرتمند که در جهت اهداف به خط شوند.
به نظر می آید در قدم اول باید قسمت های بالغ سازمان شناسایی شوند.
در قدم دوم برای آن ها سیاست گذاری شود. به این معنا که از برنامه نویسی مستقیم برای آنان به شدت پرهیز شود.
در قدم سوم با نظارت، حق مطلب ادا شود و این طور نباشد که تصور کنند سازمان رها و چونان سابق بی صاحب است.
این رویکرد چند خوبی دارد که خود بهتر می دانید:
اول آن که با اعمال سیاست های واحد و نظارت، سبب هماهنگی می شوید و این بسیار مهم است برای سازمانی که هر طرفش را یکی می کشد.
دوم آن که با ابلاغ سیاست ها و عدم ورود به جزئیات باعث می شوید که نهادهای بالغ وارد فاز خلاقیت شوند و توانمندی های خود را در مسیر صلاح بروز دهند و خدا می دهند چه معادن گرانقدری در سازمان هستند که نیازمند هدایت و حمایت هستند.
آری هدایت و سپس حمایت. نه دستور و فرمان از مرکز و تعیین تکلیف مدام. در روزنامه اصفهان زیبا مرام کم و بیش چنین بود و دبیر صفحات در کلیتی که می دانستند دستی باز داشتند و همین سبب خیر و رشد شد. اگر سیاست نبود گله رها بودند و اگر دستورات مکرر و دخالت بر جزئیات بود، نیروسازی رخ نمی داد و اگر نظارت نبود که واویلا.
سوم آن که با نظارت های محکم مانع شوید که نیروها از کار فرار کنند و بار دیگر جو تنبلی بر سیستم حاکم شود. سوراخ ها را شناسایی کنید و آن ها را در راستای سیاست هایی که می دانید هل دهید و به هماهنگی مجبور سازید.
پایان سخن آنکه جای دیگران فکر کردن اگرچه آینده نزدیک را آباد می کند اما پشت سر را تهی نگه می دارد.