کتاب «حکمت و حدید» زندگی نامه استاد محمد فولادگر (1304- 1400) در سال 1398 به قلم محمود فروزبخش نوشته و توسط نشر آرما منتشر شد. این زندگی نامه با پیگیری خانواده ایشان در زمان حیات استاد و با تایید ایشان چاپ شد. تهیه این کتاب از فروشگاه های اینترنتی کتاب میسر است.
یک فصل از این کتاب را با هم مرور می کنیم.
ماجرای من با نهج البلاغه درست از زمانی شروع شد که در دوران جوانی در عید نوروز به منزل یکی از اقوام رفته بودیم. خانم بزرگ آن خانواده که زن بزرگواری بود، نهج البلاغه ترجمه مرحوم فیض الاسلام را که تازه به بازار آمده بود را به من هدیه داد و گفت: «بخوانید و در ثوابش من را هم شریک کنید.»
و این بهترین عیدی و هدیه ای بود که در تمام عمرم از کسی گرفتم. از همان روزها به مطالعه نهج البلاغه علاقه مند شدم و در حجره طلبگی در مسجد سید هم نهج البلاغه را می خواندم و با دوستان دیگر به بحث می نشستیم و غالبا بر روی شرح عبده کار می کردم. این جلسات تا سال 1342 ادامه داشت تا آن که آن جمع از هم جدا شدند و من خودم مطالعه بر روی شرح عبده را ادامه دادم. حتی در خلال این مدت که به سربازی هم رفتم، آنجا هم گاه و بی گاه فرصتی می جستم و برای اهلش نهج البلاغه می گفتم.
بعدترها شرح نهج البلاغه علامه جعفری به بازار آمد و من آن را مجله به مجله تهیه می کردم و مورد دقت قرار می دادم. این شرح گسترده در بیست و هفت جلد به تدریج منتشر می شد و دست آخر هم علامه جعفری نتوانست تمام نهج البلاغه را شرح دهد و ایشان در سال 77 فوت کردند و کار ناقص ماند.
بعد از انقلاب اسلامی زمانی که در دانشگاه صنعتی تدریس را شروع کردم، تدریس برخی از کلمات قصار نهج البلاغه را به عنوان محتوای درسی متون اسلامی انتخاب کردم و بعدتر به اساتید گروه معارف آن دانشگاه پیشنهاد دادم که به صورت هفتگی بیاییم و مباحثه نهج البلاغه داشته باشیم که اتفاقا آن هم استقبال کردند اما در عمل یک جلسه ممتد و تخصصی تشکیل نشد.
در ابتدای انقلاب هم چندسالی به صورت پراکنده جلسات نهج البلاغه دنبال شد اما آن ها هم به پختگی کامل نرسید و اینجانب هرازچندگاهی که به جلسات دعوتم می کردند بحث نهج البلاغه می گفتم تا آن که دو واحد درسی در دارالقرآن را قبول کردم و دست آخر هم در دهه هشتاد رشته نهج البلاغه در کارشناسی ارشد را در دانشگاه معارف قرآن و عترت تاسیس کردیم.
اما ماجرای اصلی جلسات نهج البلاغه درست در سال 80 زمانی شروع شد. زمانی که ما با جمعی از دوستان به عیادت مرحوم آقای سروری رفته بودیم ایشان سال ها بود که بر روی تخت خوابیده بود و بر اثر بیماری نه حرفی می زد و نه حرکتی می کرد.
در آن جلسه آقای طباطبایی پیشنهاد دادند که خوب است که جمعی تشکیل شود و به صورت هفتگی به دوستان سر بزنیم و به عیادت مریضان برویم. من هم که اشتیاق دوستان را برای جمع شدن دیدم، فرصت را غنیمت شمردم و پیشنهاد دادم که خوب است هر هفته دوره هم جمع شویم و بحثی از نهج البلاغه را پیش بکشیم و در کنار آن یکی از کارهای ما این باشد که به عیادت بیماران هم برویم.
جملگی پیشنهاد من را پذیرفتند و سوال مطرح شد که جلسات کجا باشد که من بلافاصله گفتم منزل ما باشد. این نظر مورد قبول دوستان قرار گرفت و بنا شد از همان شنبه، اولین جلسه تشکیل شود زیرا هیچ صبر و درنگی در انجام و راه اندازی این چنین کار خیری جایز نبود. البته من در آن جلسه برای دوستان مختصری صحبت کردم و ابتدا توضیح دادم که امروز نهج البلاغه در جامعه ما چقدر غریب است و از عظمت این کتاب شریف برای آن ها صحبت کردم.
خلاصه اولین جلسه با همان جمع در منزل ما تشکیل شد، جلسه ای که تا به امروز نیز به صورت هفتگی ادامه دارد. در جلسه اول برایشان از نهج البلاغه گفتم و این که ما شیعیان چه دریای عمیق وسیعی در کنارمان داریم و نسبت به آن غفلت می کنیم. برای جلسات بعدی قرار شد که از حکمت های نهج البلاغه شروع کنیم که کوچک تر هستند و ارتباط برقرار کردن با آن ها راحت تر است. حکمت ها راحت روح آدمی هستند. همانطور که بدن ها خسته می شوند، دل ها نیز ملول می گردند. در این هنگام لطائف حکمت را برای آن بجویید. (حکمت 197)
بعد از مقداری کار کردن با کلمات قصار به سراغ خطبه های آسان تر رفتیم. روش کاری من با نهج البلاغه این چنین است و هر کس بخواهد با نهج البلاغه انس بگیرد به او خواهم گفت که ابتدا با کلمات قصار شروع کن سپس با خطبه های آسان تر و بعد با خطبه های سنگین. این که عده ای برای خواندن نهج البلاغه از همان ابتدا آن را می گشایند و از خطبه اول شروع می کنند، اشتباه است زیرا از اتفاق خطبه اول از خطبه های سخت نهج البلاغه است و همانطور که خود اهل بیت (ع) تاکید داشته اند امر ما امری دشوار است. لذا ما باید با این امر دشوار به تدریج و پله به پله رو به رو بشویم.
برای غنی شدن جلساتمان از شرح منهاج البراعه علامه حبیب الله خویی استفاده کردیم. شرحی که جهت آسان شدن دشواری های نهج البلاغه در بیش از صد سال پیش نگاشته شده است. تفسیر ایشان بسیار جامع و کاربردی بود و برای تدریس مناسب بود. علامه خویی 14 جلد از این کتاب را در شرح خطبه ها نوشته است و پس از آن علامه حسن زاده آملی در 5 جلد نامه ها را شرح داده است و محمد باقر کوه کمره ای در دوجلد به تفسیر کلمات قصار پرداخته است.
پس از آن از شرح ابن ابی الحدید و ابن هیثم نیز بهره بردم تا وقتی بحثی در جلسه مطرح می شود نظرات متنوع را در مورد آن بدانم و بتوانم بهترین آن را برای جلسه بگویم. عمدتا هم در جلسات این گونه هستم که به قول بزرگان استناد می کنم و مخصوصا به علامه طباطبایی و استاد مطهری بیش از سایرین استناد می کنم. معتقدم آن که اندازه خویش را نشناخت، هلاک شد (حکمت 149) لذا کمتر از خود اظهارنظر می کنم و این را عیبی نمی دانم که صاحب نظریات بدیع نباشد بلکه هرکسی در قدر و سع خود اگر گام بردارد و ادعا داشته باشد، مفید خواهد بود.
این جلسه از حیث تداوم کم نظیر است چون هر هفته تشکیل می شده البته به جز دو هفته تعطیلات نوروز که دوستان همدیگر را در دیدوبازدیدها ملاقات می کنند. حتی اگر به مسافرت بروم و یا بیمار شوم، شخص دیگری ارائه بحث می دهد. هر چند که تا توان دارم در شرایط بیماری و لو چند دقیقه هم شده در جلسه حضور می یابم تا جلسه شکل بگیرد و خدای ناکرده آن هفته تعطیل نگردد.
جلسات همین الان هم مثل همیشه در طبقه دوم خانه ما برگزار می شود. مکان جلسات کوچک است و به همین خاطر برای شرکت خانم ها محدودیت داریم. دوستان پیشنهاد مکان های بزرگ تر را داده اند اما من احساس می کنم اگر جلسه به جای دیگری برود، از هم می پاشد. علاوه بر این این روزها حال من برای آن که جایی بروم چندان مساعد نیست. حتی چندسالی است که نمی توانم از پله بالا بروم و به طبقه دوم بیایم. برای همین دوستان پیشنهاد کردند بالابری در حیاط نصب شود که با آن بدون زحمت به طبقه بالا بروم که من هم موافقت کردم و با این فکر جلسات ادامه یافت.
این جلسات برکات خوبی داشته است. برای مثال باعث شد در گوشه و کنار شهر در مناسبت ها برخی سخنرانی ها به مسائل نهج البلاغه اختصاص یابد. از محتوای همین جلسات بود که چندین جلد کتاب استخراج شد. از دل همین جلسات بود که در این سال ها جلسات دیگری هم در مورد نهج البلاغه شکل گرفت که به نوعی می توان گفت جلسات ما در انگیزه دادن به آن ها موثر بوده است و روش کار ما الگوی سایرین شده است. حتی برخی سازمان ها و موسسات هم تحت تاثیر ما بودند که از این میان می توان به تشکیل کارگروه نهج البلاغه در سازمان تبلیغات اسلامی اصفهان اشاره کنم. همچنین این جلسات باعث می شد که من در طول هفته به شدت به مطالعه شرح ها و تفاسیر بپردازم و آمادگی علمی خودم را حفظ کنم به طوری که در دهه نهم عمر هم طراوت و نشاط معرفتی خود را سرزنده نگه داشتم و از برکت همین مطالعه ها توفیق یافتم که از جوانان عقب نمانم و قریب پانزده پایان نامه در کارشناسی ارشد نهج البلاغه در دانشگاه معارف قرآن و عترت را راهنمایی کنم.
شیوه جلسات ما سخنرانی کامل نیست بلکه بیشتر شبیه کلاس درس است. برای همین ممکن است برای عده ای خسته کننده باشد. زیرا شرکت کنندکان غالبا باید اهل تحقیق باشند و کتاب لغت یا تفسیر به دست بگیرند و خودشان مباحث را پیگیری کنند. برای همین جلسات ما چندان جمعیتی هم ندارد و خود ما هم تبلیغی برای آن نمی کنیم. من کاری که همراه با تقوا باشد را اندک نمی شمرم (حکمت 95) برای همین برایم مهم نیست که پای حرفم چند نفر بنشینند و کم تعداد بودن پا منبری ها مایوسم نمی کند و از ارزش کارم در نزد خودم ذره ای نمی کاهد.
از طرف دیگر من در جلسات حرف هایی نمی زنم که دیگران خوششان بیاید و یا بخواهم کسی را با یکی سری جذابیت ها در کلام، جذب کنم. فقیه کامل آن است که مردم را از رحمت خدا مایوس نکند و از مهربانی او نومیدشان نکند و از عذاب ناگهانی او ایمنشان ننماید (حکمت 90) پس من نمی توانم تنها از بخشش و جاذبه و رحمت در دین صحبت کنم تا عده ای مشعوف شوند، اتفاقا برعکس نهج البلاغه کتاب تذکر است و یک معلم نهج البلاغه باید اهل پند و موعظه باشد و به وقتش با نهیب هایش دیگران را هوشیار سازد.
شیوه نگاه مابه سخنان استدلالی و عقلایی است حتی به کلام معصوم. زیرا ما می بایست نهج البلاغه را به نطق درآوریم. در کلاس ما همه حق سوال دارند و حاضرین می توانند اظهار نظر کنند هرچند که تازه وارد باشند و یا کلامشان سطحی باشد اما من تحمل می کنم و با صبر جلسه را پیش می برم. قرار نیست ما تند و تند خطبه ها را تمام کنیم بلکه باید بگذاریم که دیگران هم درک و فهم خود را از موضوع در جمع مطرح کنند. اگر اشتباه باشد اصلاحش می کنم و اگر صحیح باشد از یافت او بهره می بریم.
زمانی صداوسیمای مرکز اصفهان خواست از جلسات ما فیلم بگیرد و برای شبکه استانی پخش کند من ابتدا مخالف بودم اما بالاخره تیم فیلم برداری آمد و کار خودش راشروع کرد. همه گفتند که کیفیت جلسات با این کار پایین آمد زیرا آن ها از حاضرین می خواستند که وسط صحبت های من کسی چیزی نگوید و همه فقط صم و بکم مستمع باشند. این خیلی بد بود. نهایتا پنج جلسه بیشتر فیلمبرداری را تحمل نکردیم و بعد برگشتیم به جلسه خودمان. آن ها هم اگر فیلم و صحبت از نهج البلاغه می خواهند باید به صورت خصوصی بیایند و برنامه ضبط کنند و واقعا جلسه شنبه ها جای این کار نبود.
پیامبر (ص) هم در مسجد حلقه وار می نشست و همیشه که حالت منبر و سخنرانی که نبود. این که جلسه دوره ای باشد و به شکل سخنرانی نباشد موجب شکوفایی برخی از استعدادها است. مثلا یکی همین آقای طباطبایی که برخی اوقات با این جلسات نهج البلاغه سرذوق می آید و غزلی می سراید و خودش می گوید اگر این جلسات نبود این غزل ها هم نبود. ماجرای شعر سرودن بر اثر حظ روحانی حاصل از جلسات، سابقه دار است. به خاطر دارم در سال های اوایل انقلاب، روزی برهان صدیقین را مطرح کردم. فردای آن روز آقای قدسی که از شاعران خوب اصفهان هستند، شرح برهان صدیقین را به طور کامل به شعر درآورده بودند که موجب تعجب و شگفتی من شد.
از دیگر خصوصیات جلسات نهج البلاغه این است که در این جلسات مزاح هم هست. البته من در این سن دیگر اهل شوخی نیستم اما دوستانی مانند آقای زهتاب بعضا فضا را با گفتن حرفی تلطیف می کنند وهمین شوخی ها باعث می شود فضای بحث راحت تر جلو برود. مثلا هر گاه به مباحث مربوط به توصیف جهنم می رسیم آقای طباطبایی می گوید: خدا به داد من و آقای زهتاب رسد!
درس نهج البلاغه درون خود سه نوع درس عمده دارد. یکی مباحث اعتقادی است که به شدت عقلی است و نیازمند علم کلام و بعضا نگاه های فلسفی هم هست. از این رویکرد بود که کتاب مبدا و معاد حاصل شد. کتابی که به عقیده من از مهم ترین آثار بنده است و حضرت آیت الله مظاهری هم تقریضی بر آن نوشته اند.
دوم مباحث سیاسی و حکومتی است که نیازمند خوانش تاریخ اسلام آن هم به سبک تحلیلی است که آن هم تخصص خاص خود را می خواهد و مرور نهج البلاغه یک دوره شناخت زمان امیرالمومنین (ع) و تحلیل آن را به دنبال دارد.
سوم هم مباحث اخلاقی است که در سراسر نهج البلاغه جاری است و برای آدم شدن و انسان سازی لازم است و در کنار خواندن آن واعظی نیاز است که به نفس تذکر دهد. این واعظ می تواند ندای درونی یا استادی در برون باشد.