محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

حکیم خواجویی، بیدآبادی و استعاره ققنوس

گاه می‌شود وضعیت یک شهر را با یک استعاره بیان کرد. یکی از استعاره‌های مناسب برای وضعیت حال حاضر شهر اصفهان، استعاره ققنوس است. ققنوس مرغی است افسانه‌ای که در آتش می‌سوزد و خاکستر می‌شود؛ اما از خاکستر خودش، ققنوس دیگری متولد می‌شود. این استعاره شدیدا امیدبخش است و باتوجه‌به روند فعلی اصفهان که در حال ازدست‌دادن داشته‌های خود است، بسیار مناسب است.

آرامگاه آقا محمد بيدابادي
آرامگاه آقا محمد بيدابادي

اکنون به سراغ پرسش اساسی متن خودمان می‌رویم. «تخت‌فولاد به چه کار امروز ما می‌آید؟» قبل از پاسخ به این پرسش باید با خود مرور کنیم که وضعیت فعلی اصفهان چیست و این وضعیت همان وضعیت ققنوس‌وار است. حال می‌توان پلی به دنیای مشاهیر تخت‌فولاد زد و آنجا پرسید: آیا وضعیتی بوده است برای مشاهیر تخت‌فولاد که همانند وضعیت ققنوسی باشد؟ پاسخ آری است. یکی از این نشانه‌ها وجود بقعه بابارکن‌الدین است.

می‌دانیم که حمله مغول به اصفهان موجب نابودی و ویرانی شد؛ اما اگر بگوییم در دوره ایلخانیان و تیموریان ایران تهی از فرهنگ بود، سخنی ناصواب گفته‌ایم. بعد از روی‌کارآمدن غازان‌خان، روح توحیدی و میراث اسلامی از خوابی طولانی بلند شد و خود را در جلوه‌هایی مانند معماری ایرانی نشان داد. بقعه بابارکن‌الدین در تخت‌فولاد یکی از این نشانه‌هاست.

بابارکن‌الدین، عارف قرن هشتم، یعنی اواخر دوره ایلخانی است که هم خود شخصیت مهمی است و موردارجاع مردم و علمای اصفهان و هم بقعه‌ای باشکوه دارد. نمونه‌های دیگری هم از اواخر دوره ایلخانی در اصفهان وجود دارد؛ مانند بقعه باباقاسم و منارجنبان و منار دارالضیافه و از همه مهم‌تر محراب اولجایتو که زیباترین محراب گچ‌بری جهان است.

با مرور این نمونه‌ها می‌توانیم بگوییم که اصفهان پس از ویرانی مغولی بالاخره دوباره زنده شد و توانست شکوه تمدنی خود را عیان کند. پرسش اینجاست که آیا نمونه مشخص‌تر دیگری از استعاره ققنوس در تخت‌فولاد وجود دارد؟ پاسخ دوباره آری است. دومین ویرانی اصفهان به زمان حمله افغان‌ها برمی‌گردد؛ جایی که شکوه صفویه بر باد رفت و اصفهان زیر سم ستوران افاغنه له شد و آبادانی‌هایش همه به ویرانی تبدیل شد. در چنین زمانه‌ای بود که حکیم اسماعیل خواجویی زعیم شیعه شد و از کیان مذهب دفاع کرد.

او در زمانی که علما را می‌کشتند و بسیاری از آنان از این شهر گریخته بودند، در کنار مردمش ماند و ستون خیمه شیعه شد. حکیم اسماعیل خواجویی با ماندنش در اصفهان باعث شد جان مردم حفظ و از کیان دین محافظت شود.

او برای نگهداری مذهب شیعه اقدام به نوشتن رساله‌های کوچک کرد. تعداد آثار او نزدیک به 300 عدد است و از حیث تعداد کسی در تخت‌فولاد به این تعداد کتاب ندارد. هدف او از نوشتن این آثار زنده نگه داشتن میراث صفوی بود؛ اما دیگر اقدام مهم خواجویی، تربیت شاگردان بود. او شاگردان زیادی تربیت کرد که مهم‌ترین ایشان آقامحمد بیدآبادی بود.

آقامحمد بیدآبادی شخصیت بسیار مهمی در تاریخ علما و حکمای شیعه است. به‌جرئت می‌توان گفت که او مسیر تاریخ را عوض کرد. تا پیش از او مسیر تشیع نزولی بود و اوضاع اصلا به‌خوبی پیش نمی‌رفت؛ اما بعد از او بود که تاریخ حرکتی رو به صعود گرفت؛ اما آقامحمد بیدآبادی چه کرد و چه عمل او ماندگار ماند؟

او شاگردان بسیاری تربیت کرد و اهمیت او بیشتر ازاین‌جهت است. شاگردان او باعث شدند که ما امروز آقامحمد بیدآبادی را سرسلسله دو جریان بسیار مهم در شیعه بدانیم. نخست باید بدانیم که تمامی حکمای صدرایی بعد از آقامحمد بیدآبادی به ایشان اتصال دارند.

فراموش نکنیم که صدرا در زمان خود در اصفهان چندان موردتوجه قرار نگرفت و فلسفه او تا 100 سال خاموش ماند. کسی که توانست حکمت متعالیه را بیدار کند تا موردتوجه سایرین قرار گیرد، آقامحمد بیدآبادی بود. او شاگردی به نام ملاعلی نوری داشت که پای درس حکمت او 400 مرد فرزانه می‌نشستند. از بعد بیدآبادی و نوری بود که حکمت صدرایی، فلسفه رایج حوزه‌های علمیه ایران شد. این مطلب را شهید مرتضی مطهری اعتراف می‌کند و استاد سید جلال‌الدین آشتیانی هم بر آن تأکید دارد. اما دومین جریانی که آقامحمد بیدآبادی سرسلسله آن بود، عرفان نجف بود؛ زیرا بیدآبادی شاگردی داشت به نام سید درالدین کاشف دزفولی که او استاد سید علی شوشتری بود و می‌دانیم که سید علی شوشتری سرحلقه عرفای شریعتمدار نجف است.

شوشتری شاگردانی دارد ازجمله ملاحسینقلی همدانی و از بعد ایشان بسیاری از عرفای شیعه از این مکتب بوده‌اند و این مهم تا به دوران معاصر ما نیز ادامه یافت و بزرگانی چون آیت‌الله بهجت، آیت‌الله ناصری و آیت‌الله حسن‌زاده‌آملی از این طریق بودند. پس دیدیم که تاریخ به واسطه هجوم افغان و دوره نکبت آنان و به دنبالش رکورد تمدنی در دوره نادر، به‌شدت سیری نزولی گرفته بود. در آن زمانه دو شخصیت به نام حکیم اسماعیل خواجویی و آقامحمد بیدآبادی که هرد و در تخت‌فولاد آرمیده‌اند، ظهور می‌کنند که با فعالیت‌های اصیل خود باعث می‌شوند سیر حرکتی شیعه به سمت صعود باشد. از پس این دو شخصیت حوزه علمیه اصفهان زنده می‌شود و اصفهان به‌نوعی می‌توان گفت دوباره تا حدی احیا می‌شود و این همان استعاره ققنوس است که امروزه مدنظر ماست؛ یعنی ما با پل‌زدن به مشاهیر تخت‌فولاد استعاره ققنوس را می‌یابیم و با پل‌زدن به زمانه امروز آورده‌ای از زندگانی و کارنامه آن بزرگان تحفه می‌آوریم.

نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید