محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

داستان مدرسه چهارباغ در قرن پر هیاهو

چهارباغ را باید آخرین بنای باشکوه صفوی بدانیم. بنایی که به دستور شاه سلطان حسین ساخته شد و مادرشاه، کاروانسرا و بازارچه‌ای را وقف آن کرد. مردم به دلیل هم‌جواری مدرسه به خیابان باشکوه چهارباغ، همان نام چهارباغ را برایش پسندیدند اما ماجرا آن است که مردم همه‌کاره نیستند و آنان از پس بی‌رحمی‌های روزگار برنمی‌آیند. افغان‌ها می‌آیند و اصفهان بی‌دفاع می‌شوند و مدرسه هم مثل مدرسانش و مثل مو سس‌هایش بی‌پناه می‌شود.

آن چهارباغ باشکوه باآن‌همه طلبه و استاد طراز یک، در سراشیبی قرار می‌گیرد. حاکمان از پی هم می‌آیند اما چهارباغ به شکوه خود بازنمی‌گردد. روزگاری می‌رسد که حوزه علمیه اصفهان دوباره زنده می‌شود و پابرجا، بهترین در ایران و بعد از نجف بالاترین در عالم تشیع. آن روزگار هم سپری می‌شود و پس از هیاهوهای مشروطه، پهلوی اول متولد می‌شود.

سید عبدالحسین سیدالعراقین در کنار سید حسن مدرس
سید عبدالحسین سیدالعراقین در کنار سید حسن مدرس


در این سال‌ها نام بلندآوازه یک نفر در شهر است که توانسته چراغ چهارباغ را روشن نگه دارد. سال‌های سخت سستی حکومت قاجار، رفت‌وآمد دولت‌های همیشه چمدان بسته و سیاهی دوران اشغال. سید العراقین، رئیس مدرسه چهارباغ بود. فردی که نامش با این مدرسه گره‌خورده است و توانست آن را به‌نوعی احیا کند و با پشتوانه موقوفات، جانی به آن بخشد. زحمت تعمیرات را بر عهده گیرد و نگاه اهل علم را متوجه آن مدرسه کند.

سید عبدالحسین سید العراقین در سال ۱۳۱۰ شمسی فوت کرد، درست درزمانی که بالارتبه ترین فرد در حوزه اصفهان بود و از بعد آن، چهارباغ آهسته‌آهسته خالی از طلبه و گویی متروکه شد. دوران ده‌ساله آخر سلطنت پهلوی اول، دهه‌ای وحشتناک و پرخسارت برای روحانیت و حوزه‌های علمیه بود. مدارس اصفهان یکی از پس یکی تعطیل می‌شدند و از کارایی می‌افتادند انگارنه‌انگار که اینجا دارالعلم شرق است و در زمان صفوی به‌تنهایی سیصد مدرسه داشته است.

جلوتر پهلوی اول گستاخ‌تر هم می‌شود. می‌گوید مدرسه برای همیشه تعطیل. بهانه می‌آورد که اینجا جنبه میراثی دارد. ورود و خروج فقط با اجازه حکومت. توقف و سکونت طلاب در حجره‌ها که دیگر مطلقاً ممنوع. اما حالا دوباره حوزه اصفهان یک مرد پیداکرده است. آیت‌الله سید رضا خراسانی. فردی که در دوره پهلوی دوم، بزرگ حوزه اصفهان بود. او بر روی چهارباغ دست گذشت بر روی زیباترین. او کلاً شیک بودن را دوست داشت و می‌گفت طلبه‌ها باید لباس‌های خوب بپوشند و درجاهای خوب زندگی کنند. این حرف‌ها را دوست زمانی می‌زد که روحانیت ناجور بی کرامت شده بود و گرایش به حوزه بدجور کم شده بود.

خراسانی آستین همت را بالا زد. مدرسه را پس گرفت. به هر زحمتی و طبق تعهدش فقط ۳۰ طلبه گرفت. پس طبیعتاً باید گزینش می‌شدند. بهترین‌ها را جمع کرد و برایشان قوانین و شروط محکم گذاشت. برای اساتید هم از قدرترین‌ها دعوت گرفت. در رشته‌های مختلف و با دیدی باز. احمد فیاض، فقه می‌گفت و خودش خارج فقه. حیدرعلی برومند عقاید و محمود مفید، حکمت. میرزاعلی آقا شیرازی، اخلاق می‌گفت و نهج‌البلاغه. خلاصه جمعی از علما جمع بودند.

سید محمدرضا خراسانی
سید محمدرضا خراسانی


کم‌کم چهارباغ شد محل رفت‌وآمد بالاترین علما. انگار این مدرسه قرار بود با فیضیه رقابت کند. اصفهان دوباره به دوران درخشانش بازگشت. دورانی که موقت بود اما هر چه بود روزگار به قامت مردی تکیه داده بود خراسانی نام، مردی که خودش ستون قطور مدرسه چهارباغ بود. خراسانی تا پاسی از شب در مدرسه بود. دستی برای نوازش فرزندانش داشت و دستی برای بازداشتن حکومت از پیشروی بیشتر. او خود را وقف مدرسه کرده بود و مدرسه تمام زیبایی‌هایش را به او هدیه داده بود.

مدرسه چهارباغآیت الله خراسانیسیدالعراقین
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید