اخیرا پوستری از مسابقه فوتبال بانوان سپاهان موجب اعتراض شده است. اعتراض ها از نظر اخلاقی و تربیتی صحیح است. نوشتار حاضر به مطلبی دیگر اشاره دارد. پوستر فوق العاده عمیق است. برای گفتن این حرف خودآگاهی و شخصیت طراح اصلا مهم نیست. شاید طراح منظورش از برج میلاد منفجر شده یعنی تیم ما برجک تیم تهران را می زند اما اصل سخن ما در طرف چپ تصویر که تهران را بمباران شده نشان می دهد، نیست. بحث ما اصلا شهر تهران یا تیم های فوتبال ایران نیست. بحث ما مربوط به طرف راست تصویر می شود یعنی جایی که دختری کوله (چمدان) به پشت انداخته با لباس ورزشی رو به تهران دارد. این واقعا عالی است و نیازمند تفکر.
همه معترض قسمت بازنمایی تهران شده اند اما آن کس که عزم این ویرانی می کند یک انسان است. سمت چپ انسانی را نشان می دهد که حضورش در زمانه ما آن قدر عادی است که محل اعتراض نیست. آن انسان به نوعی می توان گفت ابرمردی است که اراده قدرت دارد. او می خواهد کسب کند و سلطان شود. سلطان یعنی کسی که سلطه دارد. بر هفدش چیرگی دارد و می خواهد آن را به چنگ بیاورد.
در ادبیات سنت، زن محبوبه خداوند است و در مقام معشوقی قرار دارد. مرد عاشق است و برای همین مدام عاشق هدفی می شود و آن را کسب می کند و برای همین است که مردها به ظاهر بیشتر پیشرفت می کنند. صحبت فقط از ظلم تاریخی به زن نیست، زنان چون می خواهند در مقام معشوقه باشند، آن طمع کسب را ندارند و قرار نیست عمر بگذارند برای سلطنت و چیرگی. نمی گوییم این حرف ها صدرصد درست است و یا استثنا ندارد. ممکن هم هست ذاتی و طبیعی نباشد و بر اثر القا اجتماعی و نقش های جافتاده در طول زمان باشد اما هر چه هست تا همین چند سال پیش زن ایرانی به دنبال زندگی بود و اگر قرار بود اراده ای هم بروز دهد برای لذت بخش کردن و سعادت مند کردن همین زندگی بود تا مورد توجه عاشق خود قرار گیرد و مورد خطاب «دوستت دارم» قرار بگیرد.
پس داستان زن مستحکم و متعالی سنت اسلامی همان زن و زندگی و اراده ورزی بود که در مسیری مشخص او را محبوبه خداوند قرار می داد. در عالم سنت، فرمول ها و فرم ها اکثرا از قبل نوشته شده بود و آینده پیش رو مبهم نبود. اکنون زنی در عالم ظهور کرده است که ماجرایی متفاوت دارد. نمی گوییم فطرت انسانی در کار نیست و همه چیز عوض شده است اما قصه و ماجرا شدیدا عوض شده است. اراده به معنای کسب اهدافی است که در ذهن زن سوژه شده است.
در تصویر همان بانویی که بااراده کوله باری به دوش انداخته عازم سفری نامعلوم شده است. او تنهاست زیرا او قرار است به آرزوهای شخصی خود برسد. او قرار است با قدرت خود که بخش عظیمی از آن را ظرفیت های شهر جدید به او داده است به آن چه می خواهد و در سر دارد برسد. آری این شهر جدید است که به زن این فرصت را داد که پیش دیدگان تمام مردمان لباس ورزشی بپوشد و هم اوست که دیگر برای سفرهایش اذن غیر نمی خواهد و او دست هایش را به معنای پیروزی بر این عصر جدید فاتحانه بلند می کند و این نیویورک یعنی شهر پیش روی آینده را هم به نام خود می زند. هم کشف می کند و هم شاید غصب.
آن زن که قصد تهران کرده دو پرسش پیش و پس دارد. پیشتر باید پرسید که این ماجرا در خود اصفهان برای زن اصفهانی چه ثمره ای آورد. خبر صحیح آورده اند که در شهر زندگی دو ازدواج ثبت می شود و یک طلاق. معاذالله پس بفرمایید خانم شما خود دارید از شهر بمباران شده می آیید. شما خانم من سرور من که تقصیری ندارید! صحبت از اراده هست اما انگار اختیاری برای من و شما نیست. هوای خانه که آلوده است و هوای بیرون از خانه هم. شهر دودی است از برکت دودکش همان کارخانه هایی که پول پا به توپ زدن تو را می دهند.
و پس رو کدام است؟ زن اصفهانی آن قدر زیرک هست که از بعد فتح تهران، معطل این خراب آباد نشود. آخر این قصه ها شینگن است. کانادا، آمریکا و هر جا که در آن رویای آزادی بیشتر سروده می شود. این حکایت پس و پیش این ماجرای به جریان افتاده است. حالا تو این وسط جوش برج میلاد را می زنی که چرا طراح اصفهانی آن را از کمر شکسته است. شهر من وقتی از کمر شکست که خواست مثل این برج بلندپروازی کند و قبل از آن که دخترانش کوله پشتی ببندد و عازم آن شوند، عقول عازم آن شده بودند.
آری عقول! نگفتم هوس ها و نگفتم توطئه و نگفتم غفلت. صحبت از یک صیرورت قطعی است. مسیری که از سال ها پیش در آن افتاده ایم. طراح پوستر به درستی این صیرورت را نشان داده است. بعد از این هر پوستر جدی در اصفهان کشیده شود، ادامه ماجرای این پوستر است. این مسیری اصلی است که ما درون آن قرار داریم و با بزک کردن و مناسک مذهبی و شعار نمی توان آن را پوشاند. حالا اگر به خواست جلونشینان این کشتی گوش به فرمان بودی و اهل آرایش کردن بودی و هنرت را صداقت را فروختی، حتما برایت کف می زنند اما اگر سوراخ کشتی آن ها را نمایان کردی و خبر از غرق شدن آینده دادی، آن سکانداران تو را توبیخ می کنند و گوش هنرمند را می پیچانند. از نظر آنان هنر در اصفهان نه بیان روح فعلی زمانه بلکه فروماندگی در ظریف کاری های تاریخ مصرف گذشته است. تفکر هم تایید کلی همین مسیر است. یا به تهییج کشتی نشینان یا به تقدیس سکان داران و یا به اسقاط خصم.
حالا بروید پوستر جدید بزنید و اصلا تکذیب کنید و اصلا انسان سمت راست تصویر را کلا منکر شوید. البته با این کارهای فقط خودتان را از ماجرای فرهنگ اخراج کرده اید. دارید سیاست پیشه می کنید اما سیاست هم به معنای حذف واقعیت نیست. این صیرورت، انتهایی دارد که متفکر آن را به شما نشان می دهد نه حاکم. حاکم اگر پسر خدا هم باشد به فکر نگه داشتن ارتفاع برج میلادش است. چه بخواهید و چه نخواهید این دختر سال هاست مسیر خود را انتخاب کرده است. شاید هم انتخاب نکرده باشد شاید هم این اختیار مکر روزگار جبر باشد. حتی اگر همه چینش ها هم از جبر باشد باز هم این دختر، به حکم انسان بودنش طالب اختیار است.
در هر صورت این قطار به سرعت افتاده است و لوکوموتیو ران فقط برای آن که گاه و بیگاه سرش را از پنجره بیرون بیاورد و حماقتش را عربده بزند، صحبت از ریل گذای صحیح می کند. باشد اصلا ما بدبین و چنین صیرورتی و مسیری قطعی در کار نیست. بار دیگر اعتراف می کنیم که طراح به خطا رفته است (شما این اعتراف ها را باور نکنید) شاید این خوب دختر اصفهانی در کوله اش برای ویرانی تهران بمب نیاورده باشد اما در سرش هم فکر فرزندآوری حمل نمی کند.
بگذارید پوستر را از اول طراحی کنیم. یک برج میلاد دراز و یک گنبد گل گلی گرد. یک خانمی که می خندد و جلوی تلویزیون بعد از بیان خاطره شیرین دست ندادن با مرد غربی، از علاقه مندی اش به خانواده، فوتبال و بازی مافیا می گوید.
مشهد مقدس/ 17 آذر 1402