محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۱۰ دقیقه·۱ سال پیش

در امتداد زندگي

بايسته هاي حضور در تخت فولاد و ظرفيت هاي اين سرزمين براي تذكر بشر

استاد اصغر طاهرزاده سال 1389
استاد اصغر طاهرزاده سال 1389


در روزگاری شهرهای ما دیگر جایی برای اموات و درگذشتگان ندارند و گویی نشانی از مرگ و معاد در آن‌ها دیده نمی‌شود و در زمانه‌ای که قبرستان‌ها به دور از دید مردم شهرها در فضایی دور از آن‌ها قرار گرفته، سخن از تجدید عهد با قبرستان‌ها شاید یکی از حلقه‌های گمشده بازیافتن آرامش در جهان جدید باشد. نعمت تخت فولاد برای ما اصفهانی‌ها را باید در راستای همین غایت نگریست. اين مهم بهانه اي براي با استاد اصغر طاهرزاده شد. طاهرزاده با نگارش آثار متعددي در حوزه حكمت اسلامي به دنبال گشودن دريچه هايي از معنا براي انسان امروز در زمانه انقلاب اسلامي است. آن چه پيش رو داريد قسمت اعظمي از اين گفتگو است كه این مکان مقدس را از برخی زوایا بررسی مي كند.


اصلا قبرستان در دنیا امروز به چه کار می آيد؟ و چرا خیلی ها دوست دارند که اسم قبرستان دیگر در فضای شهری برده نشود؟

این موضوع بسیار مهمی است. یکی از راه هایی که بشر بتواند به خودآگاهی امروزین تاریخی‌اش برسد، این است که ببیند چرا نسبتش با قبرستان ها به هم خورد و چه پیش آمده است که امروز ديگر نمی‌تواند آن حضوری که سابق در قبرستان ها پیدا می‌کرد را ديگر در خود وجدان كند. انگار براي ديروز بشر امري بود كه ديگر حالا امكان تجلی آن نيست.

اولين پرسش این است که بايد از خود بپرسيم ما در قبرستان ها زندگی را تجربه می‌کردیم یا مردن را؟!

شما می‌دانید که قبرستان ها کنار زندگی‌ها بود. حتی طوری بود که مردم در مسیرشان که می‌خواستند به بقیه ی قسمت‌های زندگیشان برسند، از قبرستان عبور می کردند، به عبارتی گفت‌وگویی بین روح جمعی مردم و قبرستان‌ها پیش می‌آمد. حتي من به ياد دارم كه در سال هاي نه چندان دور، همين تخت فولاد محلي براي آرامش و تفريحات و جمع شدن هاي خانوادگي بود. در واقع اين مكان در ادامه زندگي بود.


- فكر نمي كنم كه الان ديگر در چنين وضعيتي باشيم. به نظر شما چه شد که در چنين دوره ای قرار گرفتيم؟

اولین مرحله این بود که زندگی را طوری تعریف کردند که در این زندگی، پیری و مردن در واقع کابوس شد. چرا کابوس شد؟ به جهت این که مبهم شد، یعنی مرگ و پیری که دو مرحله از حضور انسان است، تبدیل شد به غریبه هایی که اصلا آشنای ما نبودند. همين طور شد كه ديديم، آرام آرام بشر از قبرستان ها فاصله گرفت و به عبارت بهتر كلمه، قبرستان‌ها را از زندگی خود جدا کرد، چون تجربه‌های بودنِ خود را در واقع، ضعیف و محدود کرد. در اين كلام دقت كنيد: تجربه هاي بودن خود را ضعيف و محدود كرد.

بقعه باباركن الدين
بقعه باباركن الدين


- من از كلام شما اين گونه برداشت مي كنم كه بشر جدید نیاز به تجدید عهد با قبرستان‌ها دارد و اين واقعا ضروري است؟

- عرض من این است که باب تفکر نسبت به تجدید عهد با قبرستان‌ها، بستر مناسبی برای تفکر است. قبرستان‌ها در جلوی ما صورت گسترده‌ای از ما را می‌گشود! ما الآن وجود گسترده خودمان را فراموش کرده‌ایم. چون وجود گسترده خودمان را فراموش کرده‌ایم، قبرستان‌ها که یادآور عدم زیستن بودند به خطا به حاشیه رفتند.


- خيلي بحث به جاي خوبي رسيد. حالا بايد دقيقا چه کار کنیم؟ با اين فراموشي چه كنيم؟

- حالا ما اگر بخواهیم به خودآگاهی اصیل و جدیدی برسیم، باید نسبت خویشتن خود را با قبرستان‌ها تجدید کنیم. ما می‌توانیم زندگی را در آنجا تجربه کنیم.

ولی من سؤالم این است که؛

ای انسان جدید! این که میبینی در یک خلأ وجودی که داری، به آزار خودت ادامه میدهی و در تنهایی یا خستگی دنیای خودت داری خود را اذیت میکنی، به هر سختی تن می‌دهی تا از خودت فرار کنی؛

رازش جز این است که از حضور در قبرستان‌ها در نسبت با ادامه ی حیاتت، غافل شدی؟

مگر می‌شود بدون حضور در قبرستان ها (حتی باحضور بر سر مزار اقوام) در یک بی‌کرانگی حاضر شد و آن را تجربه کرد؟

از این روست که توصیه می‌شود در قبرستان حاضر شویم تا عبرت بگیریم. عبرت برای گشوده کردن زندگی. عبرت یعنی چه؟ یعنی از محدوده‌های جزئی عبور کنید. از ظلم کردن به مردم و تجاوز به نفس و عدول از حقوق الله، عبور کنید.


- پس یعنی شما می گویید که حاضر شدن در قبرستان به انسان آرامش می‌دهد؟

- فراتر از آن را عرض كردم. آرامش به معنایی که در روانشناسی گفته می‌شود، خیر. آرامش به اين معنی که خود را بیشتر حس می‌کنید و در جهان گشوده تری نفستان را حاضر می‌بینید. همانی که اوحدي در جام جم به زيبايي می‌گوید:

"دو سرِ خط حلقۀ هستی/ از حقیقت به هم تو پیوستی".

برای همین هم شما آیات قرآن را می‌ببینید که در مورد قیامت می‌گوید: "لا ریب فیه".

لا ریب فیه، يعني بدون هيچ شكي. اين تعبير وقتی به کار می‌رود که الان شما آن را حس کنید، دريابيد نه این که نسبت به آن دانا شوید. اين كه بگوييد اين مطلب در آینده رخ می‌دهد، كافي نيست. بايد نحوه‌ای از حضور برایتان پیش بياید.

پیامبر هم که می‌فرمایند: "الآن قیامتی قائم" به چه معناست؟

تا اینجا می‌رسند که آن ابدیتی را که در پیششان اکنون هست، حس می‌کنند. دقت كنيد كه مي گويم: اكنون هست. و ما در قبرستان‌ها این را تجربه می کنیم.


- اگر می‌شود کمی از تجربه‌هایی که داشته‌اید یا دیده‌اید، در نسبت با پیدا کردن همان حضور گسترده در قبرستان، برایمان بگویید.

- بنده خودم تجربه زیادی بحمدالله در قبرستان تخت فولاد دارم. در تمام اين سا ها می‌دیدم که با این حضور، چقدر زندگی ها رونق پیدا می‌کرد. معمول بود که ظهرهای جمعه مردم اصفهان در کنار امواتشان می رفتند و غذای خود را در همان جا می‌خوردند. این یعنی زندگی را گسترده کردن. و خطای بزرگی است که ما زیستن را محدود کنیم به دانایی‌های صرف دنیایی. همين ها خودش تجربه اي معنوي است. همان گشوده شدن وجود در برابر ما.


- یعنی منظورتان این است که فردی که به قبرستان می‌رود، حاضرتر از فردی است که این عادت را ندارد؟

- بله، فراموش نكنيد شما امكان گشودگی تا ابدیت دارید. حالا این گشودگی تا ابدیت را اگر صرف محافل دنیایی کنید، طبيعي است كه آن را از دست خواهيد داد.

در آیه اي از قرآن مجيد آمده که شخصي وقتي مرد، يك مرتبه مي گويد: اینجا کجاست؟

به او مي گويند: "فکشفنا عنک غطائک".

یعنی ما فقط پرده را کنار زدیم. تو در این عالَم بودی ولی نمی‌دیدی و حس نمی‌کردی. ولی الآن می‌بینی و به درستي مي فهمي که چقدر می‌بینی!


- پس اگر اموات حاضر هستند و قيامت برقرار است، چطور می‌توانیم بگوییم تخت فولاد از قبرستان‌های دیگر حاضرتر است؟!

- به یک معنایی بله، حاضرتر است. برای این که تخت فولاد مأواست. در تخت فولاد، حال به هر علتی، روح‌ها احساس یک مأوای برتری می‌کنند. شاید این امر کلی نباشد ولی این را می‌شود تجربه کرد. دقيقا نمي شود آن را بيان كرد يا نشان داد. همان تجربه حضور است.

بزرگان اصرار می‌کردند که در وادی السلام دفن بشوند. به چه اعتبار؟ به اعتبار این که یک مأوای آرامش بخش‌تری است. و اگر زائر ظرفیتش را داشته باشد، اموات به او گزارش از عالم بالا می‌دهند که داستان شیخ بهایی بر سر مزار بابارکن‌الدین نمونه‌ای از آن است. مشهور است كه باباركن خبر از مرگ شيخ بهايي داد.

مقبره ابوالمعالي كلباسي
مقبره ابوالمعالي كلباسي

- پس به نظر شما می‌توان تعبیر دانشگاه را برای یک قبرستان پذیرفت؟

- بله، اما دانشگاه قدسی و متعالی! در صورتی که بنا باشد که جان شما در یک گشایش معنوی حاضر بشود، قبرستان حتما با شما حرف‌ها دارد. دانش هايي را به روي شما مي گشايد. اما اگر می‌خواهید یک چیزی، قالي یاد بگیرید، خب اینجا نمی‌شود و باید به مدرسه رفت. واقعا گذشتگان ما در قبرستان زندگی می‌کردند به اين معنا كه زندگاني را امتداد مي بخشيدند. اینگونه نبود که کار را تعطیل کنند. بلکه یکی از قسمت های حاضر شدن خودشان در زندگی این بود که هفته‌ای یک بار آن هم با پای پیاده به تخت فولاد بروند! 65 سال پیش صبح‌های جمعه سیل مردم پیاده راهي می‌شدند به سمت تخت فولاد. من خودم چيزهايي يادم هست. عده‌ای از علما هم شب‌های جمعه بیتوته می‌کردند در آن‌جا. بشر چون که استعداد درک معانی را از دست داد، فکر کرد که می‌تواند پارک را جایگزین تخت فولاد‌ها بکند! تخت فولاد ادامه زندگی متعالی بود، ولی پارک فقط یک تفریح بود. تخت فولاد خيلي فراتر است.


- چگونه است که تخت فولاد هم در خلوت براي بشر آورده دارد و هم در اجتماع‌ مثل دعای کمیل‌های مرحوم فهامی و کرمانی یا قدیم‌تر از آن شیخ مرتضی ریزی. يعني در هر دو حالت اين حضور را براي انسان فراهم مي كرد؟

واقعا بايد از خود بپرسيم كه این چه بصیرتی بود که گذشتگان ما، تخت فولاد را محل نیایش می‌دانستند. خود ما قبل از انقلاب اسلامي در دعای کمیل‌های مرحوم استاد پرورش در کنار همین قبرها شركت مي كرديم و به مدد روحانیت این جمع‌ها و اموات دیگر از حجاب هاي زمانه پيش رويمان كاسته مي شد. خیلی جای بحث دارد که اموات چقدر حساسند نسبت به حضور افراد در قبرستان و چقدر توانا در حل مشکلات. آن‌ها هستند و از این عالم کاملا منقطع نشده‌اند. باور به حضور آنان، راهگشاست.


- بیاییم به سراغ نقش خلوت در دنیای امروز برويم. بشر كمبودي در اين زمينه دارد. تخت فولاد چه کمکی می‌تواند به افراد بکند؟ در تكيه باباركن الدين و تكي مادرشازده چله خانه هايي وجود دارد. حالا که دیگر اقتضاء دنیای مدرن چله‌نشینی را برنمی‌تابد چگونه می‌توان از اين سرزيمن بهره برد؟

- بنده یکی از آرزوهایم این است که مسئولین شهر نگذارند تخت فولاد تبدیل به پارک شود، البته با تعمیر مخالف نیستم اما به گونه‌ای باشد که ساختار تکیه‌ها که با محوریت علماست، به هم نخورد. غرفه و خلوتگاه‌های هر تکیه نباید از بین برود. امروزه دیگر این مسائل در قبرستان‌ها رعایت نمی‌شود که انسان بتواند با معبود خود خلوت کند. اين ساخت و سازها از قديم با حساب و كتاب بوده است.

تكيه صاحب روضات و مسجد مصلي اصفهان
تكيه صاحب روضات و مسجد مصلي اصفهان


- حالا كه بحث به اينجا رسيد خواستم نظر شما را صادقانه بدانم. به نظرتان می‌شود این احساس بندگی را در مصلّی داشت؟ بنايي كه در قلب تخت فولاد ساخته شده است.

- اگر صادقانه بگویم، من هیچ استفاده‌ای نمی‌کنم. بهره اي از اين بنا نمي برم. من در همان مصلای خاکی، حس گشودگی خودم را داشتم. نمی‌دانم چرا با همان روح حاكم بر تخت فولاد، این مصلّی ساخته نشد.


- کمی راجع به معماری تخت فولاد صحبت کنیم. از صحبت هايتان در مي يابم كه ميان حقيقت جاري در اين سرزمين و معماري هاي آن پيوستگي مي بيند. به نظر شما چرا این‌قدر اين بناهاي كمينه و كوچك زیباست؟! اصلا چرا با وجود اين همه مشكلات اقصادي آن زمان، اين اندازه هزينه مي كردند

- روحی که می‌خواهد در مأوای الهی باشد، نمی‌تواند چیزی بسازد که ادامه‌ی خودش نباشد. معماران اصیل ما روحانیت آسمان را به زمین می‌آوردند. آن‌جایی که در بناها دست معمارهای آسمانی در کار باشد، می‌بینیم که زمین به آسمان وصل است. در بعضی از همین تکیه‌ها، وقتی پا در دالان‌ها می‌گذارید انگار دارید از تاریکی زندگی به سمت روشنایی ابدیت قدم می‌گذارید. ولی جایی که دست آسمانی در کار نباشد، همين است كه الان مي بيند. ما را در این ساختمان‌های بلند، زمینگیر می‌کنند و ما را از زندگی و سکنای خود دور كرده اند.


- در آخر بحث می‌خواهم در مورد نگاه نقادانه به صنعت توریسم از شما بپرسم. آیا هشداری در این زمینه نسبت به تخت فولاد دارید؟

- بشر جدید دربه‌در است که در جایی مأوا پیدا کند. این که می‌بینید به آثار باستانی مراجعه می‌کند برای این است که بشر سوژه شده خلأ بزرگی دارد. دیروز بشر اینگونه نبود. انسان آخرالزمانی اگر خلأ خود را با هویت قدسی پر نکند، با توهم آن را پر می‌کند. و اتفاقا به عهده ماست که تخت فولاد را با همان هویت قدسی معنوی به توریست‌هاعرضه کنیم تا وقتی برمی‌گردد حالت گشودگی را یافت کرده باشد و احیا شده باشد. ولی وقتی توریست را سرگردان می‌کنیم، دیگر احیا رخ نمی‌دهد. تخت فولاد عزیز خودمان را باید اینگونه به میدان آورد که توریست آنجا را مأوای ابعاد فاخر انسانی خود احساس کند. همانگونه که توریست‌ها وقتی به قونیه می‌روند، برای خود در نسبت با مولوی به دنبال پیشامدی متعالی هستند، ما هم باید برای توریست تخت فولاد را به گفت و گو بیاوریم تا آن را محل حضور برتر خود ببیند.

تخت فولادزندگیاصغر طاهرزادهمحمود فروزبخشاصفهان انديشي
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید