مراسم ترحیم و هفتمین روز درگذشت حجت الاسلام و المسلمین مهدی مظاهری، به صورت باشکوهی برگزار شد. آن چه در این مراسم موجب توجه نگارنده شد، تاج گلی بود که بر روی آن ذکر شده بود: «از طرف انجمن کلیمیان اصفهان».
و درست در آن جا بود که این پرسش در ذهن من شکل گرفت که چرا برای پاسداشت یک عالم اسلامی، یهودیان باید واکنش نشان داده و خود را در غم از دست دادن کسی شریک بدانند که هم کیش آنان نیست.
پرسش اساسی آن است که اصولا روش برخوردی و تبلیغ دینی اشخاصی همچون حجت الاسلام مظاهری چگونه بوده است. این در حالی است که به جرات می توان گفت دین مردم این شهر در پیش از انقلاب اسلامی مدیون چند نفر بوده است که بی شک، مرحوم مظاهری یکی از آن ها بوده است یعنی درست در زمانی که امری به نام حکومت دینی وجود نداشته است.
هنگامی که امام خمینی (ره) در مسیر حرکتی خود به نظام اسلامی رسید بنیان او دو رکن «اسلام» و «جمهوری» شد. مطابق با این مدل، قرار بر آن است که جامعه بر اساس اصول و مبانی اسلامی اداره شود و از طرف دیگر اعمال حاکمیت اسلامی بر عهده اکثریت مردم باشد.
اما هنگامی که حکومت دینی در کار نباشد، چه باید کرد؟
هنگامی که حکومت دینی مدنظر نباشد و یا توان برقراری آن مقدور نباشد، می توان بر همان بنیان اسلام سیاسی امام خمینی البته به شکل تقلیل یافته تر، روشی را در پیش گرفت.
هنگامی که در مدل حکومت دینی از «اسلام» گفته می شود، در روشی تقلیل یافته تر می توان از «راهکار عقلانی» صحبت کرد. البته دقت شود که مراد از راهکار عقلانی همان عمل اسلامی است زیرا اگر ما قائل به نگاه های فلسفی مانند فلسفه صدرایی باشیم اساسا امر واقع همان علم دینی است و مطابق با این نگاه حکمی، هر آن چه که به صورت عقلانی ارائه شود همان اسلام است همان گونه که احکام و روش های اسلامی نیز تماما بر اساس عقل و خرد است.
آن چیزی که در این جا موجب تفاوت است در واقع همان فهم عمومی از واژه عقل است. هنگامی که عالم دینی از برای تبلیغ امر دین و یا برقراری استحکامات دینی در جامعه اقداماتی را انجام می دهد سعی می کند که این اقداماتش در واقع در چهارچوب همان راهکارهای عقلایی باشد.
به عبارت دیگر اقدامات صورت گرفته توسط او به شکل مطلوبی برای بسیاری از مردمان قابل فهم است تا جایی که حتی پیروان سایر ادیان و مذاهب نیز نیک بودن آن را وجدان کنند و به نوعی در آن شریک شوند.
اقداماتی که مرحوم حجت الاسلام شیخ مهدی مظاهری در این نیم قرن اخیر در شهر اصفهان انجام داد از این چنس بوده است. هنگامی که او در مرکز ابابصیر برای نابینایان قدمی برمی دارد، از همین جنس است و هنگامی که یک پای نیمی از خیریه های این شهر نام او دیده می شود باز باید از همین رهگذر، مطلب را پیگیری کرد.
درست از همین منظر است که حاج آقا مظاهری یار و یاور بیماران بوده است. یعنی همان منظری که شما دارید راه و رسم اسلام را از دریچه «راهکار عقلانی» دنبال می کنید. راهکاری که برای همه قابل درک است و حتی ارزش آن برای یهودیان قابل فهم است. این اعمال در مجموع ارزش و اعتباراسلام را در پیش چشم مردم بالا می برد و در یک کلام دین را کارا نشان می دهد.
روشی که سید موسی صدر برای نقشآفرینی اسلام در ساماندهی حیات جمعی جامعه متکثر لبنان اختیار کرد، هم بسیار ظریف بود و هم نیازمند صبر، حوصله و دقت فراوان. امام صدر وقتی کمر همت به حل یک معضل عام اجتماعی می بست، این طور نبود که بگوید، راهکار پیشنهادی اسلام برای حل معضل چنین است، پس بر همین اساس عمل میکنیم. روش آن بزرگوار را شاید بتوان در نگاه اول چنین فرموله کرد: «طرح و اجرای عقلانی و غیر سیاسی راه کار پیشنهادی اسلام، با تکیه بر مخرج مشترک ادیان، مذاهب و همچنین با اقناع اقشار مختلف مردم». این روش بر ارکانی چند استوار بود که مهمترین آنها از این قرار است:
• تکیه بر مخرج مشترک ادیان و مذاهب
• اقناع اقشار مختلف مردم
• طرح و اجرای غیر سیاسی مسئله
در واقع مطابق بامدل امام موسی صدر، «جمهوری» ذکر شده در نظام اسلامی به « مخرج مشترک ادیان و مذاهب» تقلیل می یابد. هر چند که اساس این دو یکی است و هر دو منش در نهایت جمهوری را نشانه رفته اند اما پیداست که در مدل امام موسی صدر از برای اقدامات وسیع تر اسلامی دست ما کوتاه شده است.
مقایسه دو نظام واره
اگر بخواهیم در یک نگاه این دو نظام واره اجتماعی را بررسی کنیم متوجه می شویم که یکی به صورت پیشرفته تر اشاره به تشکیل حکومت واحد دینی دارد و ناگفته پیداشت که دامنه اختیارات ما در این مدل وسیع تر است. اما از طرف دیگر باید در نظر داشته باشیم که مدل جمهوری اسلامی، مدلی است که اولا تنها در جوامعی شکل می گیرد که دارای هویتی واحد باشد و نوعی انسجام هویتی در آن شکل گرفته باشد. می دانیم که انسجام هویتی امری ایدئولوژیک نیست که با تلاش های سیاسی صرفا شکل بگیرد بلکه ریشه در تاریخ یک جمعیت دارد.
ثانیا واضح است که میزان الگوپذیری این مدل اندک است. زیرا در این مدل حتما باید سیر تغییر حاکمیت و نظام سازی شکل بگیرد تا ما به بتوانیم به اصلاح امر اجتماعی بپردازیم حال آن که همان طور که دیدیم در مدل اجتماعی از لبنان گرفته تا اصفهان زمان حکومت پهلوی می توان بر این سبک تاکید کرد و از آن نتیجه گرفت. در واقع این نگاه اجتماعی ظرفیت های جهانی هم دارد.
نکته آخر آن که در نظام واره جمهوری اسلامی تکیه بر «امر ولی» و «اطاعت» است حال آن که در نظام واره اجتماعی، تکیه بر «اقناع مردم» و «همدلی و همبستگی» آنان است. البته در اینجا نیز دوگانگی و تضاد در کار نیست زیرا این گونه نیست که در سیستم جمهوری اسلامی خبری از اقناع یا همدلی نباشد و اساسا جمهوری اسلامی بدون این دو نمی شود و برای چنین سیستم حکومتی قطها و به صورت دائمی حرکت از پایین به سمت بالا هم لازم است.
یعنی در مجموع می توان گفت که نظام سیاسی اسلام الا و لابد نیازمند همیشگی حرکت های اجتماعی است. پیوسته باید اعمالی از سوی حاکمیت، علما و اسلام گرایان انجام پذیرد که تکیه آن نه بر واژه اسلام که بر فهم عملی عقلانی آن عمل باشد. نظام اسلامی باید سعی کند بر اشتراکات گروه های متکثر تاکید داشته باشد و تعالی را بر پایه اشتراکات آن گروه ها به پیش ببرد. از طرفی بر امر ولی فقیه و از طرفی بر اقناع و همبستگی پافشار نماید.
پس نظام واره سیاسی اگر چه کامل تر است اما همواره باید از روش ها و اسلوب های نظام واره اجتماعی استفاده نماید. از طرف دیگر هر چه جامعه به سمت تکثر برود، تکیه بر ارکان و نگاه های نظام واره اجتماعی باید بیشتر شود.
همچنین با تشکیل حکومت دینی، تمامی عناصر اجتماعی تبلیغ دین، برآیندشان مستقیم و یا غیرمستقیم به تقویت بنیان حکومت دینی می انجامد. همانطور که حجت الاسلام مهدی مظاهری پس از انقلاب اسلامی در یاری رسانی به انقلاب و جبهه های جنگ کم نمی گذاشت هر چند که او را از جمله روحانیون شاخص سیاسی شهر اصفهان نمی توان برشمرد.