منتشر شده در سال 1398 در روزنامه اصفهان زیبا
به تازگی در شبکه های اجتماعی نموداری دست به دست می شود که شاخص سرخوشی و خوش بودن مردم استان ها را با یکدیگر مقایسه کرده است. مطابق با ایـــن نمـــودار استان اصفهان از لحاظ خوش بودن با فاصله معناداری نسبت به استان های دیگر در رتبه آخر قرار دارد. البته می توان درباره این ادعا تردید داشت، اما نظرسنجی ها و اطلاعات دیگر نیز ما را به چنین نتیجه تاسف باری می رساند. هر چند منکر نمی شویم که طرز پاسخگویی اصفهانی هـــا در بزرگنمایی موضـــوع بی تاثیر نبوده است، زیرا فراوان دیده ایم که آنها در بیان وضـــع و حال خــــود، خوشـــی ها را پنهان می کنند.
در هر صورت اگر نپذیریم از حیث رضایت از زندگی، اصفهانی ها در رتبه آخر قرار دارند، باید بپذیریم که از محروم ترین استان های ایران از این جنبه هستند. اما اگر بگوییم وضعیت نشاط و شادابی درمیان مردمان شهر اصفهان، متوسط یا متوسط رو به بالاست، سخت به خطا رفته ایم. حال باید پرسید چرا در اصفهـــــان بهطور مشخص و واضح، میـــزان نشـــاط و شادمانی بسیار پایین تـــر از حــد معمــول ایـــران اســـت.
ممکــن اســـت کســـی از مشــکلات اقتصـــادی بگوید، اما مگر همه جای ایران درگیر مشکلات اقتصادینیستند. درد معیشت مربوط به امروز و دیروز نیست و این چیزی نیست که مختص مردم شهر من باشد. امروز همه ایران درگیر معضلات و کمبودهای مادی هستند و آنچه در اینجا برای ما مهم است ذات خوش بودن نیست بلکه کمبود میزان خوشی دراصفهانی ها نسبت به دیگران است. اما به راستی دلیل این مطلب چیست؟
مهم ترین دلایل را می توان در دو دسته «خلق اساسی اصفهانی» و «شیوه توسعه ناقص» در این شهر ردیابی کرد.
خلق اصفهانی ها
اصفهانی ها به طور ذاتی سختگیر هستند. خلقهایی مانند محافظه کاری، توجه به آداب ومقتصد بودن برآمده از همین روحیه است. طبیعی است کسی که دارای چنین روحیاتی است زودتر حس سرخوشی و شادابی او در معرض تهدید قرار می گیــرد. اصفــهــانــیهـــــا کـــمـــتــــر احــــســاســـات خـــود را بروزمی دهند.بـــه طـــــور مــــعــمــــول در کـــــلامـــشــــان حس رضایت کم می بینیم. همدیگر را بــــه ندرت تشویق میکنند. بــــه طور معمول نسبــــت بـــــه مســــائل بیرونی، از قبل قضاوت دارند. در مورد مسائل اقتصادی سختگـــیــــری خــــاص خـــود را دارند. نوعی از دقت و ظریفبینی دارند که زودتر متوجه عیوب و کاستی ها می شوند ودرمجموع خلقی انتقادی دارند.
طبیعی است با این همه صفات که در یک جا جمع شوند، دیگر جایی برای خوشی نمی ماند. این فرهنگ به نوعی نسبت به ابراز شادی و سرخوش بودن دافعه دارد و تنها چیزی که اصفهانی ها را می تواند مثبت بین و پرنشاط کند همان روحیه توحیدی است و الا به صورت معمول حس سرخوشی در مردم اصفهان کمتر یافت میشود. این کلام وقتی معنا می یابد که اصفهانیها را با بقیه شهرها مانند شیرازی ها یابازاگرس نشین ها مقایسه کنیم.
توسعه ناقص
اصفهان تا حدی از توسعه را به خوبی جلو آمد، اما بعد از آن شهر نتوانست به قله های توسعه نزدیک شود. نارضایتی برای انسان زمانی پدید می آید که بهاو چیزی را نشان بدهند و طمع آن را به جان او بیندازند و بعد هم دیگر خبری نباشد. ماجرای توسعه در اصفهان به طور دقیق چنین چیزی است. اصفهان تا مرحله مشخصی به خوبی توسعه را پیمـــود تا جایی که مردمانـــش همه توقع بهترین ها را کسب کردند، اما شهر ما هیچ وقت بهترین نشد. در واقع ترمز قطار توسعه کشیده شد یا به عبارتی حرکت آن بسیار کند شد. به طوری که مردم را راضی نمی کرد. سیل مهاجرت نخبگان و علاقه آنها بهترک این شهر، تایید کننده این سخن است.
آن شهـــری که توسعـــه ندارد، آن طمع ویژه را همندارد. آن شهری که در حال توسعه است مردمانش بههرحال به چیزی مشغول و سرخوش هستند. آن شهر که مانند تهران در اوج ماجرای توسعه است، همه را به کار می گیرد و خود این ماجرا ایجاد نشاط می کند. اما ماجرای اصفهان با تمام اینها فرق دارد، مسیری را پیموده وحالا دیگر انتظارها برآورده نمی شود، مضاف بر آنکه توسعه بی تلفات هم نیست. اکنون وقت شکوفایی عوارض همان توسعه نیمه کاره است. به برکت آن توسعه بدن شهر امروز زخمی شده است.
توسعه ای که از یک طرف برای ما توقع و اشتیاق فردای ناموجود را آورد و از طرف دیگر برپیکر شهر ضربه های فراوان وارد کرد و این چنین شد که آخر یا از آخرین ها شدیم و گویی تنها راه فرار ازاین معضل ناخوشی آن است که اکنون سرخوشباشیم.