«پهلوی اول تا پیش از سلطنت، خود را ارادتمند علما نشان میداد، در عزاداریها با قزاقها غوغا به پا میکرد و خلاصه خیال همه را راحت کرده بود که من اگر بیایم هوای اسلام رادارم. در ایران اجماع بزرگی از مردم و نخبگان وجود داشت که باید یک منجی بیاید و همینطور هم شد، قاجار سقوط کرد و جایش شاه دیگری به کرسی نشست. استبداد کهن رفت و دیکتاتوری نوین آمد.
از اولین افرادی که بعد از سلطنت پهلوی اول متوجه ماهیت واقعی ضد دین و استعماری او شدند، حاجآقانورالله بود. او که رهبر اصفهانیها در عصر مشروطه بود. محبوب مردم اصفهان و بختیاریها. حاجآقا نورالله منتظر فرصت بود که با حکومت پهلوی مخالفت کند و حرکتی را شکل دهد. وقتی سربازی اجباری شد، خیلیها اعتراض کردند و او هم از همین موقعیت حسن استفاده را کرد. برای مردم صحبت کرد و احساسات ضد حکومتی را جهت داد و سپس با علمای بزرگ شهر به این نتیجه رسیدند که برون دو در قم متحصن بشوند. شهر از علما خالی شد و رئوس بزرگترین حوزه ایران رفتند در پناه حرم حضرت معصومه تا مؤسس حوزه نوپای قم یعنی شیخ عبدالکریم حائری یزدی، به آنان خوشآمد بگوید و حاجآقانورالله را فراوان احترام بگذارد.
شیخ عبدالکریم در آن زمان تقویت حوزه تازه تأسیس را اولویت اصلی خود میدانست و حواسش جمع بود که در حاشیه این مبارزه، درس و بحث فراموش نشود. برای همین بهمحض اینکه فهمید علامه محمدرضا نجفی و آیتالله میرمحمدصادق خاتونآبادی به قم آمدهاند از آنها خواست درسی را شروع کنند و به طلاب درجهیک خود تأکید کرد که در دروس ایشان شرکت کنند.
آیتالله نجفی و آیتالله خاتونآبادی درس را شروع کردند هرچند که این درس موقت چند ماهی بیشتر طول نکشید و عاقبت علما به شهر خود بازگشتند و پهلوی هم محکم سرهای خود ماند اما همان درس مختصر هم برکت ماندگاری داشت زیرا یکی از این طلاب جوان روح الله خمینی بود. او پای درس هر دو نشست و شیفته شد. علاقه او به تدریس آیتالله خاتونآبادی از حدبیان خارج است و توصیف امام خمینی از استادش در ابتدای کتاب چهل حدیث نشانگر فهم ایشان از شأن علمی علامه نجفی است.
در ابتدای اولین حدیث، سید روح الله استادش را با این تعابیر ذکر مینماید: الشیخ العلامه المتکلم الفقیه الاصولی الادیب المتبحر.
اگر فردی با نوشتار سختگیر سید روح الله آشنا باشد، ارزش این القاب را بیشتر میفهمد. بهطورقطع آن شش ماه حساس بر روی دیدگاههای امام خمینی تأثیر فراوان گذاشته است. سه اصفهانی پیش چشمان مردی بودند که قرار بود نیمقرن بعد، مسیر تاریخ را عوض کند.
خمینی جوان، حاج آریالانورالله و روش مبارزه او با پهلوی نوپا را دید. متوجه شد که این سلسله با روحانیت و اعتراضات او چگونه برخورد میکنند. حاجآقانورالله را عاقبت شهید کردند. این کلام را امام خمینی در سال ۱۳۵۸ و بهمحض ورود به قم میگوید. امام در سال ۱۳۰۶ نزدیک ماجراها بوده است. او دانست که رهبر قیام را با آمپول سم، پزشک فرستادهشده از مرکز از پای درآوردند و قیام را با حیله در هم شکستند. حضور در کوچه و خیابانهای قم در چنین ایامی خودش کلاس درس سیاست و مبارزه بود.
بعدازآن بای دبه سراغ علمای مهاجر برویم و از اهمیت درس آقایان خاتونآبادی و نجفی غافل نشویم. بعدها امام خمینی گفتند و ما ادراک خاتونآبادی. درسهایی که کهنه نمیشوند و در ذهن میمانند و معلمانی که در یادشان در لوج وجود آدمی حک میشود.