رکن الملک شیرازی نایب الحکومه اصفهان در زمان حکمرانی ظل اسلطان است. رکن الملک دارای کمالات بسیار است اما آن چیز که بیش از هر مسئله دیگری در زندگی او به چشم می خورد سابقه طولانی مدت همکاری او با ظل السلطان است. زمانی که ظل السلطان حاکم فارس بود او منشی باشی حاکم بود و هنگامی که ظل السطان به حکومت اصفهان منصوب شد، رکن الملک با حفظ همان سمت به اصفهان آمد و سرانجام در سال 1304 رکن الملک، نایب الحکومه اصفهان شد و تا پایان حکومت ظل السلطان بر اصفهان این سمت دوام داشت. در مجموع میرزا سلیمان خان رکن الملک حدود 45 سال در کنار ظل السلطان دوام آورد.
ماجرا دقیقا از آن جا جالب می شود که گزارشی مبنی بر پلیدی یا وقوع اعمال خلاف از رکن الملک به دست ما نرسیده است و درست برعکس آن چه از او در اذهان و در کتب به یادگار مانده است، خوبی و نیکی است. حال پرسش می شود چگونه چنین شخصی با این همه نیک نامه و پرهیز از آلودگی، توانسته است این همه سال در کنار دیو پلیدی مثل ظل السلطان قرار بگیرد بگبرد و در عالی ترین سمت، سال های سال با او همکاری داشته باشد.
هنگامی که کارنامه سیاه حکمرانی ظل سلطان بر اصفهان را در ذهن مرور می کنیم، بیشتر به اهمیت این ماجرا پی می بریم. به راستی راز این بقا چه بوده است؟
در این که رکن الملک دارای دو رکن اساسی ایمان و اخلاق بوده حرفی نیست. علاوه بر این در دو چیز دیگر او نیز نباید شک داشت.
اول آن که او با طبقات مختلف مردم خوش رویی و خوش رفتاری داشته است.
دوم آن که او با نخبگان ارتباط وسیعی و گسترده ای داشته است و در این میان با دو قشر بازار و روحانیت ارتباط تنگاتنگی داشته است.
در واقع رکن الملک علاوه بر اتکا به خداوند، دعای خیر مردم و پشتیبانی نخبگان را به همراه داشته است. اما این همه کافی نیست. آن چه در این میان محل تامل و بررسی دارد هنر معاشرت و رفتار کج دار و مریز او با حاکمی مستبد است. هنری که سبب می شود او تا پایان امر هم دوام بیاورد و مهم تر از آن لکه ننگی هم از خود در تاریخ به جا نگذارد.
رازماندگاری رکن الملک
جزئیات تاریخی به ما می گوید آن جایی که ظل السلطان شخصا بر موردی تاکید داشته است، رکن الملک خود را در برابر خواسته این حکم مستبد قجری قرار نمی داده است. اما اگر فرمان از یک پله پایین تر و از مقامات دیگر حکومتی در اصفهان صادر می شده، رکن الملک تمام همت خود را برای اصلاح امر خرج می کرده است.
این که می گوییم رکن الملک جلوی امر شاه، چون و چرایی نمی کرده به این علت است که اگر چنین می کرده تا به این میزان دوام نمی آورده و دوم اگر مقاومت مثبتی از داخل حکومت بوده این همه ویرانی مانند تخریب آثار تاریخی در آن سال ها رخ نمی داده، اما گزارشاتی وجود دارد که رکن الملک پناه مردم بوده و از خدمت به ایشان در طی مسئولیتش دریخ نکرده است.
یکی از خدمات ارزشمند رکن الملک که تا به امروز هم پا برجا مانده است، ساخت مسجد رکن الملک است. مسجد بزرگی که به همت او در دل تخت فولاد ساخته شد و از حیث مماری و هنرهای اسلامی بسیار زیباست. از خدمات دیگر او احداث چاپخانه سنگی بود که در آن قرآن، زادالمعاد، صحبفه سجادیه و دیوان شاعران به چاپ می رسیداین چا های ممتاز با عنوان رکن الملکی معور بوده که برای آن زمان اصفهان اقدام تاثیرگذاری به حساب می آمده است.
او شاعر خوش قریحه بود. خوش نویسی چیره دست و در امر وقف هم کوشا بود. اما همه این ها دلیل نمی شود که کسی در کنار ظل السلطان بتواند دوام بیاورد. نه به سرنوشت بدنامی حاکمان ظالم تاریخ دچار شود ونه سر از حمام فین دربیاورد. در یک کلام می توان گفت، رکن الملک قهرمان ارتباطات بود. این ارتباطات از بیرون دربار، با مردم روزگار شروع می شد. با بازاریان عمیق و با علما عمیق تر می شد و در نهایت سیاست ورزی با حاکم به اوج خود می رسید.
مروری بر کارنامه اقدامات گوناگون رکن الملک به ما می گوید که او بی شک یکی از مدافعان هویت ایرانی اسلامی در زمان فرودآمدن پتک ظل السلطانی است. اما این دفاع نه از حیث مبارزه های معمول و مرسوم بوده است. تمام هنر رکن الملک این است که به قلب حکومت زده است و از همان مرکز فرماندهی سعی در اصلاح امور دارد. این روش بیش از هر چیز بر حسن سلوک رفتاری او استوار است و البته ریشه های تاریخی هم دارد.
سابقه نفوذ به دستگاه حکام ظلم در اسلام
اصل این موضوع که شخصی با نیت صالح به درون دستگاه ظلم برود و مسئولیت های سنگین قبول کند، به زمان حیات امام معصومین برمی گردد. جایی که امامان ما به اصحاب خود اجازه می داند که در دستگاه نامشروع عباسی، قرار بگیرند. علی ابن یقطین چهره معروف این تفکر است.طبیعی است که چنین افرادی که به دستگاه حاکم نفوذ کرده اند باید بعضا دستورات خلاف و ظالمانه بالادستی های خود را اطاعت کنند. اما در مجموع حضور آنان در چنین رده هایی مشروع بوده زیرا اولا با اجازه از ولی انجام می گرفته و ثانیا اهداف خاصی از جبهه حق را به پیش می برده است.
بعدا این روش با حضور دانشمندی بزرگی چون خواجه نصیرالدین توسی در دستگاه مغولی کامل شد. جایی که حضور این عالم برجسته دینی بری تشیع و حتی بشریت منشا خیرهای فراوان شد. بعدها نیز در جای جای تاریخ شاهد مردان پاک در دستگاه های ناپاک بودیم. عملی که جواز قرآنی آن از سوره یوسف گرفته می شد. جایی که پیامبر خدا در دستگاه کافران مصری فعالیت می کرد و برای رضای خدا و خدمت به مردم مسئولیت قبول می کرد.
سیاست فهمی و شیرازی طبعی
آن چه گفته شد همه درباب این شیوه مبارزاتی، دلیل و حجت مشروعیت آن بود اما سوال اینجاست که رکن الملک چگونه توانست این تعادل را میان مردم و حکومت برقرار کند؟
اگر اصفهانی ها را مردمان فکر و ذهن بدانیم، شیرازی ها را می توان مردم احساس وعاطفه دانست. به نظر می رسد. اکثر اقدامات رکن الملک حاصل یک وفاق است. وفاقی که بر اثر قدرت ارتباطی شکل گرفته است.
حتی رکن الملک در شعر و شاعری هم بیشتر تاکید بر انجمن و محفل دارد و خود مهم ترین عامل برقراری آن بوده است. این همه کار جمعی احتیاج به نوعی انعطاف دارد. کار جمعی برای آن که پیش برود و دچار اصطکاک نشود، احتیاج به روغن کاری دارد. شیرازی بودن، راز و رمز این روغن کاری و اصطکاک زدایی در سرزمین اصفهان است.
در میان این همه اصفهان، وجود یک شیرازی که در ارتباطات خود بر وجه عاطفی و احساسی ارتباط تکیه دارد، حتما موثر بوده است. شاید ظل السطلان هم طلب چنین گمشده ای داشته است. این که رکن الملک زیرک بوده و تواسنته شاهزاده را از خود راضی نگه دارد، یک طرف قضیه است حتی ممکن است. علاوه بر تمام این ها از خلق شیرازی هم نباید غافل شد. این خلق از درگیری پرهیز دارد. ساختاریافته و محکم نیست. منعطف است و می تواند ملاحظه دیگران را داشته باشد. این صفات در مجموع از خشون حاکم بر فضای سیاست می کاهد. فکر می کنم این ها رمز ماندگاری است. راز نوعی همزیستی که در اصفهان بیشتر فقدانش احساس می شود.