محمود فروزبخش
خواندن ۱۱ دقیقه·۳ ماه پیش

سلمان انقلاب

گفتگوي اصفهان زيبا با احمد زماني، جواد جلواني و محمود فروزبخش پيرامون استاد پرورش

در خصوص حضور مرحوم پرورش در انجمن حجتیه در دهه چهل چه تحلیلی دارید؟

احمد زمانی: در دهه 40 مراجع تقلید، اجازه همکاری و حتی مصرف وجوهات در مسیر انجمن می‌دادند و امثال مرحوم پرورش نیز در این زمان، با انجمن همکاری داشتند. از آنجایی که هنوز تشکیلات انقلابی شکل نگرفته، به یک معنا همکاری ایشان با انجمن برخاسته از یک ضرورت است؛ ولی به‌مرور، انجمن تبدیل به فضایی شد که دین‌داری و عافیت‌طلبی را در کنار یکدیگر جمع کند.

در دهه پنجاه مرحوم پرورش در صحنه‌های خطر حضور پیدا می‌کند و اصلا عافیت‌طلب نیست. به ماجرای مجاهدین خلق وارد می‌شود که البته به‌مرور آن‌ها هم منحرف می‌شوند و مرحوم پرورش در مقابلشان می‌ایستد. به سازمان مخفی درون ارتش که توسط شهید آیت به ایشان پیشنهاد می‌شود، وارد شده و فعالیت می‌کند؛ با اینکه خیلی برایش خطرناک است. این سازمان بر خود انقلاب و بعد از انقلاب، تأثیر بسزایی دارد. امثال شهید صیادشیرازی و شهید نامجو در این سازمان هستند. در سالگرد قیام 19دی، در شهر مشهد 285 نفر شهید می‌شوند؛ در اصفهان هم مراسمی خطرناک‌تر برگزار می‌شود؛ اما یک شهید می‌دهد. این مسئله مرهون همان سازمان مخفی درون ارتش است که امثال مرحوم پرورش روی آن کار کرده‌اند؛ بنابراین مرحوم پرورش مشغول برنامه‌ریزی فعالیت‌های انقلابی در دهه پنجاه است و مسلما این با خلقیات انجمن حجتیه ناسازگار است.

محمود فروزبخش: مرحوم پرورش به آقای حلبی علاقه دارد؛ اما در سخنرانی پیشگامان کهف که قبل انقلاب ایراد شده است، می‌بینیم که در نسبت با مبارزان انقلابی مثل اندیشه‌های امام، دکتر شریعتی، صالحی نجف‌آبادی و… فکر می‌کند و نسبتی با انجمن حجتیه ندارد. مرحوم پرورش در این سخنرانی از ضرورت مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی سخن می‌گوید و حکومت اسلامی را هم صرفا برای تحقق عدل نمی‌خواهد؛ بلکه برقراری عدل، وسیله تربیت عمومی جامعه است؛ بنابراین ایشان یک نگاه تربیتی به حکومت دارد. انجمن حجتیه در خصوص مسئله تشکیل حکومت، عملا استعفا داده است.

انجمن اسلامی به دلیل سرخوردگی از سیاست، امیدی به این ندارد که حکومت اسلامی بیاید و مردم را مهذب کند. در تاریخ اسلام، دو اسلام ظهور می‌کند: اسلام فرهنگی و اسلام سیاسی. هرچند پیروان اسلام فرهنگی کار سیاسی انجام داده‌اند و برعکس، همچنان می‌توان بین این دو تمایز قائل شد. تمایزشان به نگاه تشکیلاتی هم نیست. اتفاقا اسلام فرهنگی هم قائل به کار تشکیلاتی است. تمایز این دو گروه در افق آخرالزمان است. اسلام فرهنگی معتقد است افرادی در آخرالزمان که ایمان خودشان را حفظ کرده‌اند، امر را به صاحب‌الزمان می‌رسانند؛ اما اسلام سیاسی معتقد است که برای زمینه‌سازی ظهور، باید یک حکومت حقه‌ای را تشکیل بدهیم و به حضرت ملحق کنیم. ایشان در دهه پنجاه به اسلام سیاسی پیوسته است. آقای پرورش با امام موسی صدر و شهید صدر در جهان تشیع نسبت پیدا می‌کند.

نکته بعد که دررابطه‌با نسبت مرحوم پرورش و انجمن حجتیه مهم است این است که آیا حضور در انجمن، چیزی به مرحوم پرورش اضافه می‌کند یا خیر؟ به نظر من ایشان اعتمادبه‌نفس اینکه غیرمعمم می‌تواند فعالیت اسلامی بکند، مرهون انجمن حجتیه اصفهان است. این اعتمادبه‌نفس تا پایان عمر با ایشان هست. این اعتمادبه‌نفس از طریق ایشان به دیگران در اصفهان هم سرایت کرد و می‌بینیم که بسیاری از مراکز فرهنگی اصفهان حول محور یک روحانی نیست؛ همچنین تشکیلاتی‌بودن مرحوم پرورش تا حدی مرهون فضای انجمن است. نقل است که شهید مطهری برای تدوین قانون اساسی فرمودند: به دلیل تشکیلاتی‌بودن ذهن انجمنی‌ها، در تدوین قانون اساسی از این‌ها کمک بگیرید. سومین نکته هم این است که مرحوم پرورش توانست در بیشتر شهرهای ایران سخنرانی کند و دستگاه پهلوی چون ایشان را انجمنی می‌دانست، خیلی مانع این امر نشد و این یک آزادی را برای ایشان به ارمغان آورد.

سيد علي اكبر پرورش
سيد علي اكبر پرورش

جواد جلوانی: من بحث اسلام سیاسی و اسلام فرهنگی را متوجه نمی‌شوم. مرحوم پرورش جایگاه تاریخی خودش را شناخته و وظیفه‌شناس بود. ایشان یک جایی وظیفه خودش می‌بیند بروز فرهنگی داشته باشد و یک جایی هم برای خودش رسالت سیاسی می‌بیند. این تغییرات مربوط به جامعیت شخصیت ایشان است؛ نه اینکه از یک قرائت، به قرائت دیگری تغییر مسیر داده باشد. مرحوم پرورش در زمانی به اوج فعالیت دینی خودش رسید که مبارزه انقلابی آغاز شده بود. شاید اگر مرحوم شمس‌آبادی هم در این زمان، هم‌سن آقای پرورش بود، اهل مبارزه سیاسی بود.

احمد زمانی: ورود بهائیت اسباب گرفتاری برای دین‌داری مردم بود. در دهه چهل، حداقل پنج وزیر بهایی در کابینه و چندین امیر بهایی در ارتش داریم. فعالیت اجتماعی و اقتصادی این‌ها هم فوق‌العاده است و مردم نیز شناخت کافی از آن‌ها ندارند. آیت‌الله گرامی در کتاب خاطراتش می‌فرماید: در شهرهای شمالی شیعیان با بهائیان ازدواج می‌کنند. امام هم در فاصله 42 تا 43 نوزده بار خطر بهائیت را به‌عنوان پایگاه صهیونیسم در ایران یادآور می‌شود؛ پس خطر بهائیت را فقط انجمن حجتیه گوشزد نمی‌کند. آقای پرورش نیز از ابتدا علاقه ویژه‌ای به امام‌زمان(عج) دارد و پایان‌نامه ایشان پیرامون حضرت است و بعد از تبعید امام که فعالیت‌های سیاسی دچار افول می‌شود، با انجمن فعالیت می‌کند. برخی معتقدند که انجمن حجتیه اصفهان با انجمن حجتیه، تفاوت دارد. در انجمن حجتیه اصفهان ابتدا اصول عقاید را درس می‌دادند؛ درحالی‌که در جاهای دیگر از همان ابتدا باب و بهاء را معرفی می‌کردند. درنهایت، مرحوم پرورش از انجمن حجتیه فاصله گرفت.


پرسش دوم درباره حضور مرحوم پرورش در حزب جمهوری اسلامی و میزان تعلق ایشان به حزب است.

محمود فروزبخش: وقتی به نوع عبورهای آقای پرورش نگاه می‌کنیم، می‌بینیم ایشان از غروی عبور می‌کند، از حجتیه عبور می‌کند، از سازمان مجاهدین عبور می‌کند؛ حتی ایشان از حزب جمهوری و حتی از اسماعیل دولابی هم عبور می‌کند. شخصیت ایشان وام‌دار سلمان فارسی و مولوی است و جوهره بنیادین ایشان متأثر از این‌هاست؛ سلمان به‌عنوان شخصیت عبورکننده و مولوی به‌عنوان شخصیت پرشور. آقای پرورش مرید هیچ‌کس نیست؛ از همه‌جا بهره می‌برد و عبور می‌کند. شخصیت ایستگاه‌گونه ندارد. تا آخر عمرش هم شور و گداز را داشت. البته ایشان این عبور را نمی‌تواند برای نسل بعد تحمل کند و به نسل بعد، اجازه عبور نمی‌دهد و به نظرم ایشان امری را که برای خودش مباح بود، برای بقیه، مکروه کرد. حزب جمهوری نیز دست‌وپای ایشان را قفل نکرد و حریت خودش را حفظ کرد.

احمد زمانی: ابتدایی که شهید بهشتی ایشان را برای تأسیس حزب در اصفهان دعوت می‌کند، ایشان نمی‌پذیرد و آیت‌الله طاهری را پیشنهاد می‌دهد؛ بنابراین آقای پرورش حزب را دکان خودش تلقی نمی‌کند؛ بعد هم که اختلاف‌ها در حزب به‌وجود آمد، امثال مرحوم پرورش سعی می‌کردند اختلاف‌ها را کنترل کنند؛ در بیرون حزب نیز هیچ‌گاه علیه افراد دیگر موضع نگرفت و سخنرانی نکرد. یکی دیگر از مقاطع تأثیرگذار ایشان در حزب این است که با تلاش ایشان شهید رجایی به‌عنوان نخست‌وزیر به بنی‌صدر معرفی شد. آقای پرورش در این مقطع نایب‌رئیس حزب هم است؛ بنابراین آقای پرورش برای حزب، افزوده دارد، نه برعکس.

استاد پرورش در كابينه مهندس موسوي
استاد پرورش در كابينه مهندس موسوي

نسبت مرحوم پرورش و دیدگاه ایشان درباره مقوله توسعه در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد چیست؟
آیا ایشان ایده توسعه یا ایده جایگزین توسعه برای کشور دارد؟

محمود فروزبخش: وقتی اصفهان در انقلاب استقرار پیدا می‌کند، دو شخصیت پیدا می‌شوند که در روند تحولات اداره شهر مؤثرترند: آقای کرباسچی و آقای ملک‌مدنی. این دو نفر طرح توسعه دارند و طبیعتا در سیاست برنده کسی است که آینده را می‌بیند و بقیه در پازل طرح این‌ها قرار می‌گیرند. امثال آقای پرورش طرح توسعه ندارند؛ بلکه طرح تربیتی دارند. مرحوم پرورش اساسا یک انسان هویت‌مدار است. اینجا و در این تقابل هیچ‌وقت طرح بنیادین این‌ها زیر سؤال نمی‌رود. این طرح بعدها از طریق دولت آقای هاشمی ملی شد. این افراد از طریق آقای پرورش نقد شدند؛ اما طرح توسعه آن‌ها زیر سؤال نرفت؛ بنابراین اصفهان از حیث قدرت و فعلیت در آن برهه در دست جناح چپ بود.

احمد زمانی: مرحوم پرورش از ایده‌های ملک‌مدنی حمایت، اما از نحوه رفتار ایشان با مردم و تحکم‌ها انتقاد می‌کرد. آقای پرورش تلاش داشت افراد متدین در مسئولیت‌های شهری قرار بگیرند؛ حتی به بنده هم پیشنهاد داد که از آموزش‌وپرورش به شهرداری بیایم و شهردار منطقه بشوم که من نپذیرفتم؛ بنابراین ایشان از آبادکردن شهر حمایت می‌کرد؛ ولی این دوستان گاهی برای پیشبرد طرح توسعه خودشان خشونت هم به خرج می‌دادند که مرحوم پرورش در این موارد ورود می‌کردند و تذکر می‌دادند؛ مثلا مواردی پیش می‌آمد که مردم از تصمیم‌های شهری آزرده‌خاطر می‌شدند و اعتراض می‌کردند. آقایان جناح چپ انتظار داشتند که با این اعتراض‌ها برخورد قهری بشود.


فعالیت سیاسی مرحوم پرورش را پس از رحلت حضرت امام(ره) چگونه ارزیابی می‌کنید؟

محمود فروزبخش: پیش از هر چیزی باید بپذیریم که نظام در ظرف زمان، تغییراتی کرده است. این دوره‌ها را می‌شود به سه دسته تقسیم کرد: دوره اول، دوره فرهنگی هویتی؛ دوره دوم، دوره طرح توسعه و دوره سوم، دوره اصالت قدرت است. در دهه 60 و در ابتدای دهه هفتاد، شخصیت‌هایی در نظام مؤثر هستند که وجهه فرهنگی و هویتی دارند؛ مثلا در مجلس اول و حتی مجلس دوم، حضور پررنگ فرهیختگان را مشاهده می‌کنیم. دعواهای دهه هفتاد کماکان رنگ هویتی دارد. دوره دوم، دوره طرح توسعه است؛ به این معنا که بقیه مسائل ازجمله مسائل فرهنگی اولویت کمتری پیدا می‌کند.

این وضعیت تا نیمه دوم دهه هشتاد هم ادامه دارد. در دهه نود شاهد این هستیم که اصالت قدرت پیش کشیده می‌شود. این وضعیت باعث می‌شود شخصیت‌هایی امثال مرحوم پرورش کمتر دیده شوند و به حاشیه بروند. هنگامی که در تربیت نسل، مهندسی اصل می‌شود، چیزی که به علوم انسانی و معارف دینی مربوط می‌شود، طفیلی می‌شود. در رفتار سیاسی هم اتفاقی می‌افتد؛ اینکه مرحوم پرورش به دلیل انسان‌مدار و تربیتی‌بودن شخصیتش، از لحاظ سیاسی کند و ملاحظه‌کار است؛ فضای توسعه هم فضایی سریع و بی‌ملاحظه است؛ ولی بعد از مرحوم رفسنجانی، کسانی به قدرت رسیدند که حتی توسعه را هم اصیل نمی‌دیدند؛ بلکه به خود قدرت اصالت می‌دادند و این‌ها یک‌شبه، چرخش‌های سوء و هشتاد درجه دارند؛ بنابراین به طریق اولی مرحوم پرورش از آن‌ها فاصله دارد. البته این دوره مصادف بود با دوره بیماری مرحوم پرورش و ایشان کمتر مواجهه مستقیم با این دوران داشت؛ بنابراین تقابل آقای پرورش، تقابل با یک دولت به‌خصوص نیست؛ هرچند ایشان هم با تیم آقای هاشمی تقابل داشت و هم با تیم آقای احمدی‌نژاد.

اگر تفکر آقای پرورش بر اصفهان حاکم بود، زاینده‌رود خشک نمی‌شد یا صنعتی‌شدن اصفهان این‌قدر سرعت نمی‌گرفت؛ دلیل آن هم طمأنینه شخصیت ایشان است. مرحوم پرورش می‌گوید که انسان یک جهان است. دعوا، همان دعوای قدیمی است که وقتی در ماجرای صفین شخصی از امیرالمؤمنین سؤال توحیدی می‌پرسد و عده‌ای اعتراض می‌کنند، حضرت می‌فرماید: ما اصلا برای همین مسئله آمده‌ایم بجنگیم. تیپ آقای پرورش در زمان ما تجلی این روایت است.

در خصوص مواجهه با احمدی‌نژاد، پرواضح است که رفتار رئیس‌جمهور به نسبت رؤسای جمهور قبل تفاوت کرده و جنس سیاست رسانه‌ای شده بود و این تغییر برای امثال آقای پرورش پذیرفتنی نبود. اینجا می‌توان به آقای پرورش انتقادی نگاه کرد.

استاد پرورش در كنار شهيد باهنر
استاد پرورش در كنار شهيد باهنر

احمد زمانی: دولت آقای هاشمی مصادف با مجلس سوم است و آقای پرورش جزو اقلیت مجلس محسوب می‌شود و رئیس مجلس هم آقای کروبی است. درگیری‌های مجلس سوم بخشی با اصول انقلاب است؛ مثل نظارت شورای نگهبان که مجلس با نگاه امام و رهبری درگیر بود. آقای پرورش در این برهه وظیفه خودش می‌بیند که با گفت‌وگو، مجلس را از این رفتارها بازبدارد. برخورد آقای پرورش با مدیران، برخورد نفی‌کننده و خشن نیست و بنا دارد کمکشان کند؛ وقتی هم در دولت آقای هاشمی، برخی عدالت را قربانی توسعه می‌کنند، شروع به ارائه تذکرهای جدی می‌کند.

البته در ارتباط با آقای هاشمی به‌هیچ‌وجه نفی مطلق برخورد نمی‌کند. در مجلس چهارم که ایشان بحث تغییر ریاست صداوسیما را پیش می‌برد، به‌هیچ‌وجه نقدهای اساسی را متوجه شخص آیت‌الله هاشمی نمی‌کند؛ البته صداوسیما در این برهه برخورد خشن و هوچی‌گری در مقابل ایشان انجام می‌دهد؛ با‌وجوداین، نباید از یاد ببریم که تلاش‌های مرحوم پرورش باعث شد صداوسیما که بعد از رحلت امام، کاملا فکر و ایده مرحوم هاشمی را دنبال می‌کرد، به خط اصلی و منویات رهبر معظم انقلاب توجه پیدا کند. در دولت آقای خاتمی باز برخورد آقای پرورش، ادامه برخورد رهبری است. این‌طور نیست که بگوید اسلام و انقلاب رفت؛ البته دفاع از رهبری برای ایشان خط‌قرمز بود؛ مثلا در فتنه 78 محکم به دفاع از رهبری می‌ایستد؛ بااین‌حال مراقب است که افراد را به تقابل بیشتر سوق ندهد؛ به همین دلیل هم در این مقطع، روابطش را با دوستان اصلاح‌طلبش حفظ می‌کند؛ مثلا ارتباطش را با محمد عطریانفر حفظ می‌کند؛ با شخص آقای خاتمی هم همین‌طور. با مدیران استانی مثل آقای جهانگیری نیز تا جایی که خدمت به مردم مطرح بود، حمایت کرد. این روحیه را هم به نظرم مرهون ارتباط با شهیدبهشتی است؛ البته شخص آقای خاتمی به هر دلیل، رعایت اخلاق را در نسبت با امثال مرحوم پرورش داشت.

در دولت آقای احمدی‌نژاد، باکمال تأسف، برخی مرزهای اخلاقی رعایت نشد. این مسئله فقط در مناظره‌ها بروز پیدا نکرد؛ از قبل‌تر هم در جلسه‌های خصوصی‌تر بروز داشت. آقای پرورش در دوره اول به آقای احمدی‌نژاد برای کمک اعلام آمادگی کرد؛ اما از طرف مقابل، جواب مؤدبانه‌ای دریافت نکرد؛ البته آقای پرورش در مقابل آقای احمدی‌نژاد هم موضع‌گیری علنی نداشت. آقای پرورش در هیچ برهه‌ای به دنبال کسب قدرت بیشتر نبود و وظیفه خودش را دفاع از انقلاب و اسلام می‌دید. در دوره دوم آقای احمدی‌نژاد دغدغه مرحوم پرورش این بود که حمایت به حق رهبری از رأی مردم به احمدی‌نژاد باعث نشود خطاهای دولت ایشان به پای رهبری نوشته شود.


نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید