محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

شناخت آیت الله درچه ای (بخش اول) او یک معلم بود

منبع مورد استفاده: ستاره ای از شرق، انتشارات اطلاعات، 1383، سید تقی درچه ای

علامه سید محمدباقر درچه ای از مراجع برجسته اواخر دوره قاجار در اصفهان است. بدون شک اصلی ترین و عمده ترین بخش از زندگی او ندریس فقه و اصول است. او پس از بازگشت از نجف در حوزه علمیه اصفهان به تربیت شاگردان فراوانی همت گماشت و در یک کلام می توان گفت او در تا پایان عمر هشتاد ساله خود، درس داد و درس داد و درس داد.

آیت الله العظمی سید محمد باقر درچه ای
آیت الله العظمی سید محمد باقر درچه ای


کتاب مستقل و مفصلی به نام ستاره شرق در شرح احوال او نوشته شده است. اگر بخواهیم کتاب زندگانی علامه درچه ای را بگشاییم بدون تردید اولین برگ و برجسته ترین ورق زندگانی او، تربیت مجتهدین تراز یک شیعه بوده است. در جایی که شهید مدرس می گوید: من هر چه دارم از سید محمدباقر درچه ای و آخوند خراسانی دارم.

آیت الله العظمی بروجردی که خود از شاگردان علامه در اصفهان بوده است بارها تاکید کرده است: تک تک شاگردان مرحوم درچه ای در هر حوزه ای که حضور داشتند معلوم بود که شاگردی سید را کرده اند. (ص 632)

او همچنین ادامه می دهد: مرحوم درچه ای فقیه و ملاپرور بود.

گویا هر کدام از بزرگان وقتی می خواهند از سید محمدباقر درچه ای سخن بگویند ابتدا به سراغ همین وجه یعنی ملاپروری می روند. تا جایی که شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی نیز می گوید: شاگردان او یا همگی مرجع یا مجتهد مسلم بودند (بعدا شدند) (ص 646)

این حاصل اصلی عمر کسی است که عصرهای جمعه پیاده از درچه به سمت اصفهان می آمد و تا عصر چهارشنبه که باز با پای پیاده به درچه بازمی گشت، مقیم حوزه های علمیه اصفهان بود و بدین صورت طلاب و شاگردانش کاملا با او در ارتباط دائم بودند.

گفته می شود او هرگز درسش را تعطیل نکرد، به گفته خودش حتی اگر از آسمان سنگ هم ببارد چنین نمی کند چه برسد به برف و سرما یا حتی فوت عزیزان حتی اگر آن عزیز دخترش باشد. خلاصه درس علامه همیشه برقرار بود بدون حتی یک دقیقه تاخیر زمانی به تعبیر خودش حتی اگر یک نفر هم باشد، درسم را می گویم. این حرف اول و آخر زندگی سید بود.

ممکن است کسی بگوید از علمای بزرگ شیعه کم و بیش بودند کسانی که چنین خصلتی داشتند و همت و غیرت بالایی بر ساعات درس خود داشتند اما ماجرا از آن جا جالب می شود که بدانیم علامه درچه ای در تدریس هم روش خاص خود را داشته است. او درس هر روزه را حداقل دو بار و در ایامی گاهی تا سه بار بیان می کرده است. البته این بیان درس عصر تنها تکرار محض درس صبح نبوده است. گاه طلاب به شدت حسرت می خوردند که چرا از این دو درس فقط در یکی حاضر شده بودند. یعنی اصل درس یکی بوده است اما گویا شیوه تدریس تفاوت داشته است. ( ص 186 و 187)

بدین ترتیب از پی این نظم و استمرار و از پی سال ها مجاهدت، بزرگان زیر محضر آیت الله درچه ای را درک کردند.

بدون شک در صدر این نفرات باید نام آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله العظمی سید حسین بروجردی، آیت الله العظمی سید ضیا عراقی، آیت الله العظمی سید جمال گلپایگانی و آیت الله العظمی محمدحسین نایینی را نوشت. سپس باید از شهید سید حسن مدرس یاد کرد. بعد از باید فهرستی از عناوین را مرور کرد که برجسته ترین افراد اصفهان در قرن 14 خورشیدی اصفهان بودند.

میرزا علی آقای شیرازی، حاج آقا رحیم ارباب، میرزا محمدحسن جابری انصاری، محمدباقر زند کرمانی، سید ابوالحسن طیب، سید محمدرضا خراسانی، محمود مفید و جلال الدین همایی از جمله این نفرات هستند.

پس اگر بخواهیم آیت الله درچه ای را مدافع هویت در عصر خود بنامیم باید اذعان کنیم که سنگر اول او، تعلیم شاگردان درجه اول و در یک کلام نخبه پروری بوده است. سرمایه چنین هنری در درجه اول داشتن سرمایه غنی علوم اسلامی است. در جایی که شاگردان او، استاد را معجزه فقه و فقاهت در شیعه می دانند. (ص 12)

دومین سرمایه برای رسیدن به چنین دستاوردهایی داشتن جوهر سخت گیری است. درچه ای نقاط قوت فراوانی دارد اما بی گمان کلیدواژه سخت گیری بنیان اصلی تمامی این نقاط قوت ها است. یکی از جلوه های ماندگار این سخت گیری، همان نظم او در جای جای زندگی اش است و دیگر ساده زیستی بیش از حد اوست. فارغ از آن که او در کلاس های خود در مورد فقه و اصول چه می گفته است این صفات و روحیات بیش از هر چیز دیگری به جان و روان شاگردانش نفوذ کرده است. به طوری که آقا نجفی قوچانی می گوید: در درس آقا سیدمحمدباقر درچه ای فقط فضلای حوزه راه داشتند، آن هم فقط برای درس خواندن و دنیا در اطراف این آقا پیدا نمی شد (11)

آرامگاه آیت الله درچه ای در تکیه کازرونی تخت فولاد
آرامگاه آیت الله درچه ای در تکیه کازرونی تخت فولاد


پرچمدار مبارزه با غلو و خرافات

یکی از شئونی که آیت الله درچه ای در آن شجاعانه ورود پیدا کرده و از ارکان هویت پاسداری کردند مباحث مربوط به توحید و امامت و به خصوص مقوله توسل است. او تاکید داشت که اگر کسی در هر جایی به خصوص بر فراز منبر حاجتی را از اهل بیت بخواهد، بیان کند که این حاجت را به واسطه اهل بیت از خدا می خواهد.

پر واضح است که با این بیان علامه درچه ای هم به اولویت اصل توحید اشاره داشتند و هم به نقش اهل بیت در عالم هستی اشاره می کردند. در واقع هم توحید بودند و هم ولایی و تفاوتی میان این دو نمی دیدند. اما آن چیز که آیت الله درچه ای را از بقیه هم مسلکان خود جدا می کند (به خصوص در شهری مانند اصفهان) تاکید و بیان بلند این مسئله است. تا جایی که شبهه شد که درچه ای نقش اهل بیت را در عالم ضعیف می داند و یا همچون وهابیون می گوید که کسی را در برای خدا شفیع وسیله قرار ندهید. در حالی که این ها یا بدفهمی است یا توطئه چینی. تا جایی که ذهن متوهم علی دشتی هم کتاب تخت فولاد را از روی ذهن خود نوشت و خیلی چیزها که دلش می خواست را به آیت الله سیدمحمدباقر درچه ای نسبت داد. بگذرد.

حالا سوال اساسی این است که چرا آقای درچه ای این گونه جسورانه به این گونه مطالب ورود می کردند. جواب این پرسش دشوار است اما هر چه هست در عمل اجتماعی آقای درچه ای نوعی اصلاح دینی دیده می شود. قطعا این اصلاح دینی از جنس منورالفکرانه نیست. در واقع نوعی خالص سازی است. خالص سازی ها در واقع نوعی حرکت از سمت عوام به سمت خواص است. علامه درچه ای، متعلق به سرزمین خواص است. به نظر می رسد او مواقعی که به عالم عوام می آید، با همان سخت گیری ذاتی خود به دنبال متمایزسازی است که جریان عمومی را به سمت عقلی شدن بیشتر ببرد و به عبارت لباس رزم بپوشد و از سرزمین شیعه مقداری عوام زدایی هم بکشد.

در واقع اگر صورت مسئله هایی همچون توسل و شفاعت از دستبرد افراط وهابی مسلک و تفریط غلوگرایی در امان بماند، باید اعتراف کرد که مدافع هویت کار بزرگی انجام داده است.

آیت الله درچه ایمحمدباقر درچه ایمعلمبروجردی
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید