ویرگول
ورودثبت نام
محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۱۹ دقیقه·۲ سال پیش

شناخت اصفهان در هفت مرحله

سرفصل های اصفهان شناسی

نخستین مطلبی که در مورد شناخت اصفهان باید متذکر شویم آن است که اصفهان شناسی صرفا به معنای مطالعه گذشته اصفهان نیست بلکه اصفهان شناسی در نزد ما معنای دقیق تری دارد. اصفهان شناسی نمی تواند نسبت به جنگ میان هویت و مدرنیته بی تفاوت باشد و تنها از افتخارات گذشته اصفهان سخن بگوید. میان هویت این شهر ریشه دار و امر مدرن چالشی عمیق وجود دارد که این چالش بر سر بسیاری از مناسبات تاثیری آشکار دارد. بعد از ذکر این مقدمه کوتاه می توانیم بگوییم اصفهان شناسی در نزد ما حداق 7 مرحله دارد:


1- کنکاش در فهم چیستی اصفهان

اولین مرحله اصفهان شناسی فهم کلی اصفهان و روند حاکم بر آن است. در یک کلام می توانیم بگوییم «اصفهان جوهری در حال افول» دارد. وقتی می گوییم جوهر اصفهان رو به افول است یعنی این شهر دارد سرمایه ها و دارایی های خود را از دست می دهد. این افول را می توان در قالب مشاهدات میدانی و مطالعات تجربی به صورت آماری و توصیفی به وضوح بیان کرد. اما این که جوهر اصفهان مشخصا چیست، لزوما در مطالعات و مشاهدات مرسوم علمی قابل فهم نیست. برای درک جوهر اصفهان در کنار بیان علمی و دانشگاهی احتیاج به نگاهی شاعرانه هم داریم. حقیقت پنهان این شهر با نگاه های معمول کشف نمی شود بلکه در این باره نگاهی احتیاج داریم که به لایه های پنهان اشاره کند و از عادت ها فراتر رود. در واقع تلاش برای فهم چیستی اصفهان هم تحقیقی است هم توصیفی و عینی و هم شاعرانه و انتزاعی. اصفهان از یک سو جوهری مرموز و والا دارد و از سوی دیگر به شکل ناجوری از آن جاذبه اولیه دور می شود.


2- هویت اصفهان

دومین مرحله فهم هویت است. هویت در اصفهان دو سطح اصلی دارد. نخست باید به همان هویت ایرانی اسلامی اشاره کنیم که در میان ایرانیان مشترک است. بعد از آن می توانیم به هویت بومی خاص اصفهان اشاره داشته باشیم.

آن چیز که محل تامل بیشتر است هویت بومی شهر اصفهان است یعنی خصلت های مشترکی که مردم این شهر را از سایر شهرها جدا می کند و به آن ها تشخصی جداگانه می دهد. در کتاب شهر گنبدهای فیروزه ای و کاشی های شکسته، اشاره شد که جوهر شخصیت اصفهانی ها، نوعی از سخت گیری است[1]. این سخت گیری بر تمامی مناسبات آنان تاثیر می گذارد و به نوعی هویت خاصی به اصفهانی ها می بخشد. به دنبال این سخت گیری صفاتی مانند محاسبه گری، محافظه کاری، آداب مندی و ... وجود دارد که به شخصیت اصفهانی ها در طول تاریخ توانمندی های ویژه ای داده است[2].

به نظر می رسد برای درک هویتی که در ذات این شهر ریشه دوانده است هم باید هویت مشترک ایرانی با تاکید بر اسلام شیعی را فهم کرد و هم شخصیت اساسی مردم اصفهان را لحاظ کنیم. این همان هویت جاری و ساری در بطن این شهر است که این چنین شهری را بنا کرده است. شهری که هنوز هم بر پایه همان مولفه های هویتی اش پابرجاست و در ابعاد گوناگونی با مدرنیته جدال دارد.


3- انعکاس هویت در مقاطع تاریخی

پس از فهم هویت اصفهانی ها می بایست این هویت را در مقاطع مختلف تاریخی مرور کنیم. دقت کنید مسائلی مانند هویت به سبب گسترده بودن در تحلیل ها و پژوهش های مرسوم علوم اجتماعی قابل اثبات نیستند. پژوهش های مرسوم چنانچه نتیجه صحیح ارائه دهد در نهایت به زمانی خاص اشاره دارند این در صورتی است که در مبحث هویت تاریخی اشاره ما به زمان ها و ادوار مختلف است و طبیعی است که با پژوهشی در این سطح منظور ما حاصل نمی شود.

تنها راه پیش رو مراجعه به تاریخ و مطالعه عمیق تر و جدی تر آن است. تذکر می دهیم که منظور ما از تاریخ مطالعه تمام قسمت های آن نیست و نیازی هم نیست که سراسر تاریخ اصفهان به صورت ریز و دقیق بررسی شود بلکه منظور ما دقت کردن در نقاط حساس تاریخ است یعنی درست نقاطی که صفحات دفتر تاریخ در اصفان ورق خورده است و اصفهانیت به خوبی خود را در آن برهه از زمان آشکار کرده است.

برای مثال اگر می خواهیم در زمینه تاریخ معاصر یعنی 200 سال اخیر اصفهان صحبت کنیم می توانیم از مقاطع اساسی مانند نهضت تحریم تنباکو، نهضت مشروطه، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نام ببریم. در این مقاطع هویت ایرانی اسلامی شهر اصفهان خود را آشکار کرد و برای تحولات آینده زمینه سازی کرد.

یکی از مهم ترین این مقاطع در تاریخ معاصر اصفهان مشروطه این شهر است. این مشروطه علاوه بر مولفه های ایرانی و اسلامی شدیدا برآمده از بوم اصفهان است. در کتاب شهر گنبدهای فیروزه ای و کاشی های شکسته اشاره کردیم که به هم دوختگی نظر و عمل، از ویژگی های اساسی اصفهانی ها در طول تاریخشان است. در واقع جوهر سخت گیری که در شخصیت اساسی اصفهانی ها نهادینه شده است در مسیری تاریخی خود را به صورت پیوند دادن نظر و عمل نشان می دهد.

هنگامی که به مشروطه اصفهان رجوع می کنیم مشاهده می کنیم که در این مشروطه، تفنگ به دستان جایگاه اول را در اختیار ندارند و نمی توان اهالی فعل و عمل را در صدر مشروطه دید زیرا مشروطه اصفهان پایگاه نظری دارد عالمی مانند حاج آقا نورالله در رساله مقیم و مسافر از آن دفاع می کند[3] و مطبوعات نیز آن را تقویت می کنند.

از طرف دیگر ما با یک مشروطه سراسر نظری هم طرف نیستیم زیرا ما در این مشروطه مباحثی عملی مانند ساخت بیمارستان، مدرسه و حمایت از تولید داخلی هم داریم و از طرفی دیگر در پایان استبداد صغیر در اصفهان بود که میان نیروهای مشروطه خواه با حاکم مستبد قاجاری درگیری مسلحانه پیش آمد و سرانجام شهر با ورود نیروهای بختیاری به سرپرستی ضرغام السلطنه فتح شد[4]. در واقع فتح اصفهان توسط مشروطه خواهان مقدمه بر فتح تهران و عزل محمدعلی شاه از سلطنت بود.

با این اوصاف مشخص می شود که مشروطه اصفهان هم عملی است و هم نظری. نه تنها با تیراندازی خود را محدود کرده است و نه با تاخت و تاز خود را مطرح کرده است و از طرف دیگر به اندیشه و بحث های نظری صرف مشغول نشده است و این گونه نبوده که بزرگان آن تنها از منتقدین باشند.

امتیاز بزرگی که مشروطه اصفهان دارد این است که عالمی دینی به نام آیت الله حاج آقانورالله اصفهانی در راس آن قرار دارد و امور را به شکل عملیاتی در دست می گیرد تا جایی که خود با انتخاب مردمی در راس انجمن مقدس ملی شهر قرار می گیرد. انجمنی که به مدت یک و نیم سال به نوعی اداره امور شهر اصفهان را عهده دار می شود و مهم ترین نهاد و اصلی ترین ارگان سیاسی شهر و تحقق بخش آرمان های جنبش مشروطیت اصفهان است[5]. این تجربه به حاج آقانورالله و علمای اصفهان راه و رسم اداره امور را آموخت و این تفاوت دارد با کسی که با نگاهی آرمان گرایانه تنها عیوب مشروطه را می بیند و با هشدارهایی به جا از وضعیت پیش آمده انتقاد می کند.

در سبک و سیاق مشروطه اصفهان از آن جا که نظر و عمل به هم دوخته شده اند، عالم دینی وارد میدان می شود، مردم را همراه خود می کند و سعی دارد تا آن جایی که ممکن است امور را اسلامی کند. طبیعی است که در چنین مرامی تمامی اهداف اسلامی محقق نمی شود اما در دیدی واقع گرایانه عالم دینی جماعت را به سمت آؤمان های الهی پیش می برد.

هنگامی که نظر به عمل دوخته می شود شما نه دیگر به زمینی بودن تنها قناعت می کنید و نه صرفا چشم به آسمان می دوزید بلکه مرام شما رساندن آسمان به زمین است. داستان شهر اصفهان چنین داستانی است. داستان رساندن زمین به آسمان. برای همین است که در تاریخ این شهر فقه مهم است و در زمان فعلی ریاضیات، اقتصاد و مهندسی هم ارزش ویژه ای دارد و به نوعی با وجود مردمان این شهر به نوعی آمیخته است. قرار نیست شاعرانه و فیلسوف وار از اندیشه های عالی صحبت کنیم و قرار هم نیست مقتصدانه و کاسب کارانه تنها تنها از واقعیت پیش رو صحبت کنیم نوعی از حرکت در هویت اصفهانی دیده می شود. به همین سبب است که مشروطه اصفهان اسلام گرایی را در ذات خود دارد و این اسلام گرایی اساسا آن را از پسوند و پیشوندهایی مانند مشروعه و امثالهم بی نیاز می کند. مشروطه ای که ذاتا ضد استبداد است و بنایش بر مردم سالاری و اداره شهر با اراده مردم است. در راس آن مجتهدی جامع الشرایط است و به عبارتی می توان گفت اولین تجربه مردم سالاری دینی در تاریخ معاصر ایران است. چنین مشروطه ای علاوه بر خصلت های برآمده از هویت اسلامی، تحت تاثیر بوم اصفهان هم هست. شخصیت اساسی اصفهانی ها در طول مسیر تاریخ خود با تاکید بر همراهی نظر و عمل در ایستگاه مشروطه چنین ثمراتی از خود آشکار کرده و امروز خانه مشروطه مکانی است که این خاطره ها از یاد نروند.


4- شناسایی نقاط گسست

چهارمین مرحله از اصفهان شناسی شناسایی نقاط گسست است. نقاط گسست همان طور که از نامشان پیداست آن نقاطی هستند که تا پیش از آن هویت بر مدار خود حرکت می کرد اما در آن مرحله، مدرنیته غالب گردید و مسیر حرکت به سمت دیگری رفت.

برای مثال در زمینه معماری سال ها در اصفهان خانه هایی ساخته می شد که روح ایرانی بر آن ها حکمفرما بود. حتی در این خانه ها الگوهایی هم در کشورهای دیگر گرفته می شد اما همچنان آن روح حرف اول و آخر را می زد. در زمان پهلوی و با برخورد بیشتر جدی تر با تجدد معماری دچار تحولاتی اساسی شد. در سال هایی از دوران پهلوی تلاش های خوبی صورت گرفت تا کلیت آن معماری اصیل حفظ شود. حتی بعضا کارهای خوبی هم ساخته شد که هم سعی داشت امروزی باشند و هم از اصالت دور نمانند. اما به یک باره رشته امور از دست خارج شد و معماری به بیراهه رفت و دیگر خبری از آن روح ایرانی در خانه های ما پیدا نشد که نشد. دقت در نقاط گسست به ما یادآوری می کند که دقیقا در چه زمانی ما از آن اصل دور افتادیم و تا پیش از آن ما چه ملاحظاتی را رعایت می کردیم که توانسته بودیم برجا بمانیم.

امروز با تعقیب روند پدیده ها در تاریخ می توانیم نقاط گسست را شناسایی کنیم. بدون شک امروز این گسست ما را به سر حد آشفتگی برده است. در بررسی های دقیق تر ما باید بدانیم که درست از چه زمانی در زمینه تغذیه یا پوشاک دچار این گسست شدیم و به چه شیوه ای نوع مصرف معمول ما تغییر کرد. نظام تعلیم و تربیت ما از چه زمانی وارونه عمل کرد و چگونه امر معنوی، تبلیغ، ترویج و تعلیم آن شکلی دیگر یافت. اصلا نگاه به علم چگونه بوده و چگونه شده است؟ حضور زنان در اجتماع چه تغییراتی بر جامعه اصفهان گذاشته و همه این ها به کنار سیاست در این گسست بازار چه نقشی ایفا کرده است.

این ها همه پرسش هایی است که با طی کردن روند تاریخی آنان می توانیم در موردشان بهتر بدانیم. هیچ کدام از این تغییرات یک شبه پدید نیامده اند. هر چند که ممکن است به یک باره پدیدار شده باشند اما بی شک زمینه چینی اجتماعی خاص خود را داشته اند. این زمینه چینی می تواند حاصل توطئه بیگانکان، هجوم فرهنگ غربی باشد و یا اصلا پای خارجی در میان نباشد و روند معمول فرهنگی تاریخی خود ما باشد اما هر چه هست این پرسش ها، پاسخ هایی می طلبد که جوابش در حد یک جمله نیست و نیازمند بررسی آن پدیده به صورت گام به گام در تاریخ است.


5- مدافعان هویت

پنجمین مرحله از اصفهان شناسی را به شناخت انسان هایی اختصاص می دهیم که در میانه دعوای هویت و مدرنیته ایستاده اند و در زمانه ای خاص از هویت دفاع کردند. برای مثل در تاریخ ایران زمین، نام فردوسی در عرصه دفاع از هویت جاویدان و درخشان است. فردوسی شخصی بود که حماسه های طبیعی مردمان ایران زمین را به نظم درآورد و با پاسداری از عنصر زبان، در مقطعی از تاریخ هویت ایرانی را زنده نگه داشت. این حداقل کلامی است که در برابر عظمت کار او می توانیم به زبان بیاوریم.

در طی تاریخ معاصر اصفهان هم شخصیت هایی بوده اند که هر کدام به قدر توان خود ایستادگی کردند و گامی رو به جلو برداشتند. پس از آن که اصفهان دوران سیاه ظل السلطانی را طی کرد و بسیاری از داشته ای ارزشمند خود را یکی پس از دیگری از دست دارد، احیاگرانی برخاستند که سعی داشتند با تکیه بر آن تجربه و توان اصفهان که از عصر صفوی در تاروپود این شهر ذخیره شده است، به سوالات امروزی پاسخ بدهند و در این راه هر کدام موفقیت هایی هم داشتند.

در این میان حاج آقانورالله و آقانجفی را باید در صدر علما بدانیم و به دنبال آنان از بزرگانی مانند سید محد باقر درچه ای[6]، سید ابوالقاسم دهکردی[7] و سید ابوالقاسم زنجانی[8] نام ببریم. در میان مردان حکومت نام رکن الملک شیرازی خوش آوازه است[9]. در میان تجار اقدامات محمدحسین کازرونی قابل بررسی و تامل است[10]. داعی الاسلام هم در عرصه مناظره با مسیحیان خوش درخشیده است[11] و در میان اهل قلم باید از میرزاحسن خان جابری انصاری نام برد[12] و در پایان عصر مشروطه بی شک نام سید حسن مدرس چون نگینی می درخشد.

پرداختن به این شخصیت ها هر کدام مقاله مفصلی می خواهد اما منظور ما از آن مقالات صرفا مروری بر زندگی نامه نیست بلکه ما می خواهیم بدانیم که هر شخصیتی در مقطع تاریخی خود بر چه امری پافشاری کرد و در واقع چه رسالتی داشت و کدام بار را به سر منزل مقصود رساند و الا هر کدام از این بزرگان اعمال نیک بسیار انجام داده اند ولی منظور ما کشف آن مهم است که توانسته در روند ماجرای جدال هویت و مدرنیته تاثیر بگذارد.

باز هم تاکید می کنیم که منظور ما از اصفهان شناسی مطالعه احوالات تمامی بزرگان اصفهان نیست چه بسا دانشمندانی که مرتبه آنان بسیار والاتر از این افراد باشد که قطعا چنین هست اما این افراد کسانی هستند که با درک زمان خود درست در لحظه ای که باید حضور داشته باشند، حضور داشتند و در برابر گسست و لو اندکی مقاومت کردند.

ویژگی مشترک تمامی این افراد این بوده است که می دانسته اند در کدام مقطع از تاریخ ایستاده اند و رسالتی که بر دوش آنان نهاده شده است چیست. برای مثال بانو امین هنگامی که قلم دست می گیرد پای نوشته هایش امضای «بانوی ایرانی» را به یادگار می گذارد. با توجه به وضعیت به وجود آمده در دوران پهلوی اول و مسائلی که به اجبار و با تبلیغات بر زنان ایرانی می گذشته است کاملا مشخص است که چرا ایشان چنین لقبی را برای خود انتخاب کرده اند. در واقع بانو امین با شناخت زمانه خود، دقیقا در میانه جدال هویت و مدرنیته، باری تاریخی را بر دوش حمل کردند.

با مروری بر تاریخ معاصر اصفهان و با درک 4 مرحله پیشین اکنون متوجه می شویم که دقیقا اشخاصی وجود داشته اند که علاوه بر درک احوالات شخصی شان می توانیم جایگاهشان در روند کلی حرکت اصفهان را ارزیابی کنیم تا بدین صورت ارزش کارشان بیش از پیش برجسته شود و از ذکر این تاریخ رهنمودی نیز نصیب مناقشه امروز ما بشود.


6- اصفهان امروز

ششمین گام از مراحل اصفهان شناسی درک وضعیت فعلی اصفهان است. این مهم نیازمند دانش علوم اجتماعی است و با امر وقایع نسبت اصلی دارد. شناخت امروز اصفهان، امری حزن انگیز است و این حزن ممکن است پژوهشگر را حتی به مرحله یاس هم بکشاند. در این مرحله ابتدا ما باید وضعیت صحیحی از شهر اصفهان را ترسیم کنیم. در این مرحله ما بلافاصله متوجه می شویم که از وضعیت مطلوب فاصله داریم. با کنکاشی بیشتر متوجه خواهیم شد که با مرور زمان از وضعیت مطلوب چه بسا دورتر هم می شویم. از آن جا که اصفهان میراث صفویه است، ادعای فراوانی هم دارد. ادعاهایی که گزاف هم نیستند. مردمانی که آن شکوه را در حافظه تاریخ خود دارند به کم قانع نمی شوند. آن چیز که در اصفهان به صورت روزمره رخ می دهد در درجه اول تاسف آور است. فهم این نارضایتی گام اول حرکت است. چنانچه بخواهیم در این راه به خود دلداری داریم تنها و تنها با سانسوری خیانت بار، صورت مسئله را پاک کرده ایم.

بدون شک درک وضعیت فعلی نیازمند ترکیبی از علم و احساس است. احساس جاماندگی از بهشتی بر روی زمین و علم به واقعیت های موجود. این علم و احساس می تواند موتور محرکه ای را در ما روشن کند. نیرویی که در گام نخست ما را به شناخت نقاط ضعف و قوت رهنمون می سازد. در باره مرحله شش چندان سخن نمی گوییم زیرا اهالی فکر و قلم در این جایگاه بسیار نوشته اند. منظور ما صرفا تذکری بود. هر چند فراموشمان نشود که مبادا همین یک مرحله چندان بر احساسات ما فائق آید که مراحل دیگر اصفهان شناسی فراموشمان شود. این مرحله را باید در کنار سایر قسمت های شناخت اصفهان دید تا با فهمی منظومه وار، دچار هیجان زدگی، یاس، افراط یا تفریط نشویم.


7- آینده اصفهان

در هفتین مرحله از اصفهان شناسی به سراغ آینده اصفهان می رویم. مطالعه آینده معمولا دو حالت عمده دارد. حالت اول تخمین زدن بر اساس روندهای موجود است. مثلا اگر در این سال ها مسائل مربوط خانواده در اصفهان رو به بدتر شدن بوده است پیش بینی می کنیم با شیبی کمتر و یا بیشتر همین بدتر شدن ادامه یابد. این طرز تخمین بر پایه روند گذشته و وضعیت حال است و در واقع ما در این روش آینده را چیزی جدا از حالت فعلی و روند موجود نمی بینیم. این طرز نگاه به نوعی نادیده گرفتن امری به نام آینده است. از آن جا که از امروز تا آینده ممکن است حوادث غیر قابل پیش بینی فراوانی رخ بدهد نمی توان با این روش آینده را تخمین زد. اگر آینده را ادامه روندهای موجود بدانیم در یک کلام باید بگوییم که ما اصلا منکر آینده شده ایم.

حوادث و وقایع پیش بینی نشده فقط بر روی شیب روندها تاثیر نمی گذارند بلکه آن ها می توانند جهت ها را هم تغییر دهند. زمان نیامده، آبستن بسیاری از همین حوادث و وقایع است. یکی از این حوادث و وقایعی که می تواند تغییر کند، ذهن انسان هاست. نگرش انسان ها نسبت به آینده می تواند دستخوش تحولات جدی شود. با این مقدمه ما می توانیم وارد حالت دوم تخمین آینده شویم. در این حالت آینده اصفهان به صورت امری خیالی در ذهن ها شکل می گیرد و در ادامه مردم به سمت این چهارچوب ذهنی حرکت می کنند و به تدریج آن تصور خود را کامل می کنند. مطابق با این نگاه انسان می تواند آینده ای متفاوت از روندهای موجود بسازد و با کمک آرمان گرایی به واقعیت ها جهت بدهد.

البته باید دقت کنیم که این نیروی خیال تنها یک رویاپردازی نیست بلکه این توان ذهنی باید با امکانات اصفهان نسبت داشته باشد. قرار نیست کسی تخیل کند که درخت سیب، میوه انگور بدهد. اصفهان هم قرار است که در آینده اصفهان تر بشود و قرار نیست برای شهری بر فراز ابرها سخن بگوییم. آن چیز که در این میان بسیار اهیمت دارد درک امکانات است. ظرفیت های ناشناخته اصفهان است که آینده پیش بینی نشده این شهر را می تواند رقم بزند. درک امکانات این شهر هم بی شک با فهم هویت آن رابطه دارد.

در واقع برای رسیدن به شناخت آینده اصفهان ما باید خودمان قطعه ای از ساخت آینده بزرگ اصفهان باشیم. به این معنا آینده برای حدس زدن نیست. آینده را باید ساخت. حالت دوم تخمین همان به استقبال آینده رفتن است. آینده ای که بر اساس امکان ها از یک سو و طرح واره ذهنی مردمان از سوی دیگر ساخته می شود. برای این مهم سه اصل لازم است هر چند تنها این سه اصل کافی نیست اما به صورت ضروری و حتمی سه اصل را باید درنظر گرفت:

الف- داشتن عزت نفس و خودباوری

ب- داشتن رسالت و دورنما

ج- داشتن اراده و آزادی

برای حرکت به سمت آینده مطلوب، پیش از هر چیز باید عزت نفس برقرار باشد و احساس خودباوری ما را دربربگیرد. باشد که بر اساس این خودباوری اصفهان بداند که می خواهد خودش باشد و سپس بر اساس این عزت نفس، رسالت و دورنمایی برای خود ترسیم کند. دورنمایی که خیال پردازانه و رویاوار نباشد و از طرفی دم دستی و بر اساس تخمین روندهای موجود هم نباشد. آن گاه با اراده به سمت آن دورنما حرکت کند و با داشتن آزادی موانع سرراه را کنار بزند.

اکنون با خود بیندیشید و پیش خود مرور کنید که مطالعه تاریخ اصفهان چگونه بر فهم عمیق تر هر سه اصل تاثیر می گذارد.


[1] فروزبخش، محمود، شهر گنبدهای فیروزه ای و کاشی های شکسته، آرما، 1397، ص 17

[2]رحمانی، جبار، فرهنگ و شخصیت در اصفهان مطالعه‌ای انسان‌شناختی در باب یک گونه شخصیتی در شهر اصفهان، پژوهش های انسان شناسی ایران » بهار و تابستان 1396، دوره هفتم - شماره 1 ‏(23 صفحه - از 7 تا 29)

[3] رجوع شود به رساله مکالمات مقیم و مسافر به کوشش موسی حقانی، ؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1385

[4] نجفی، موسی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضتحاج آقانورالله اصفهانی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ چهارم، 1391، ص 273

[5] نجفی، موسی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضتحاج آقانورالله اصفهانی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ چهارم، 1391، ص 132

[6] ستاره ای از شرق انتشارات اطلاعات 1383 سید تقی درچه ای

[7] قاسمی، رحیم، فیض نجف، مجمع ذخائر اسلامی، 1393، صفحات 55 الی 57

[8] علیقی، سید احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1385، صفحات 48 الی 50

[9] دانشنامه تخت فولاد اصفهان، جلد دوم، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1391، صص 353 الی 361

[10] علیقی، سید احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1385، صص 92 الی 103

[11] مجد، مصطفی، زندگانی، افکار و آثار مولف فرهنگ نظام سید محمدعلی داعی الاسلام، انتشارات علمی دانشگاه آاد واحد بندرعباس، 1389

[12] میرزا حسن خان جابری انصاری در دوره مشروطه رساله هایی را به رششته تحریر درآورده که از مهم ترین آن ها می توان به «گنجینه انصار» و «نوشدارو یا دوای درد ایرانیان» اشاره کرد. متن این دو رساله در کتاب بنیاد فلسفه سیاسی در ایران به کوشش موسی نجفی جمع آوری شده است. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران 1392

[13] صحیفه نور، جلد 21، ص 401

[14] صحیفه نور، جلد 21، ص 402

اصفهان شناسیهویت اصفهانآینده اصفهانگسست
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید