محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

طلب از یافت است

شهید امیر اشرفی
شهید امیر اشرفی


اول «طلب» است یا اول «یافت» است؟ این پرسشی است که برای سالکان راه حق مطرح میشود و به صورت منطقی اولین جوابی که به ذهن میرسید بدون تردید، طلب است زیرا تصور ما این است که آدمی ابتدا در طلب چیزی است و سپس آن چیز را یافت میکند. حال آن که عرفا و اهل معرفت بر این حقیقت تاکید دارند که از برای سالک ابتدا یافت حاصل میشود و بعد از پیدایش آن یافت اولیه در دل، سالک عزم طلب مینماید. به بیان دیگر ابتدا دردی وجود انسان را فرا میگیرد و سپس در طلب درمان عزم راه میکند.

حقیقت در اولین مقام تجلی خود به انسان به صورت مجمل فرود میآید و سالک را گرفتار خود میکند. در این حالت، آدمی بارقهای از حقیقت را یافت میکند و شیفته آن میشود هر چند که در مقام کلمات و معارف نمیتواند از آن سخن بگوید و نمیتواند برنامه زندگی و جزئیات زیستن خود را بر اساس آن بارقه بچیند. او تنها کاری که میتواند بکند آن است که از شدت طلب عزم راه کند و به دنبال این طلب حقایق یکی پس از دیگری بر وی مشخص میشود.

پس اولین مرتبهای که برای هر سالکی واجب و حتمی است ایمان و باور به آن حقیقت اجمالی است هر چند که بخش عمده حقیقت در نزد او پنهان است و این خاصیت حق است که در پنهانی بماند و از سالک بخواهد که در مسیر طلب آشکار شود.

خواجه عبدالله انصاری میفرماید: «الهی گر کسی ترا به طلب یافت، من خود طلب از تو یافتم»

آن چیز که اصالت دارد همان یافت اولیه و فیض ارحم الراحمین است تا جایی که حافظ میفرماید:

فیض روح القدس ار یار مدد فرماید

دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد

اگر چنین فیضی بندهای را دربر گیرد، برای این بنده سه حالت رخ میدهد. یا در پی طلب بر میآِید به مصداق بارز آن بیت که:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

یا آن که دچار غفلت میشود و پس از چندی آن نفخه رحمانی را فراموش کرده و از اهالی دنیا میشود. چنین شخصی در طی مسیر فریب دانه و دام را خورده است و به جای آن که سرش رو به آسمان باشد تنها نوک بر زمین میزند.

حالت سوم شخصی است که یافت بر او حاصل شده است اما به او فرصت و مهلت کافی داده نشده است. حکایت چنین شخصی حکایت کیفیت است و نه کمیت. حکایت خلوص و درجه نیت است. او اگر چه لیاقت این همه عنایت حضرت حق را نداشته است اما اگر به آن یافت نخستین چنگ زند و آن را رها نکند، یک شبه ره صدسال رفته است. او اگر چه در زندگانی خود فرصتی برای عمل نداشته است اما نیت والای او کار صدهزاران عمل بکند و توشه اش را بیش از فهم من و شما پر نماید.

حال سوال میشود که این یافت از کجاست؟ این پرسش همچنان راز است و فرود آمدن مقام یافت نه در اختیار بشر است. همان طور که آمدن بهار در حد قدرت ما نیست. بهار میآید وقتی که بهارآفرین بخواهد ما تنها باید دل خود را مانند باغچهای کنیم که به هنگام بهار از آن غنچه و گل بروید و الا زمین را میتوان مملو از نجاست نیز کرد اما بهار نسبتی با نجاست ندارد. آن کس که پیشتر در فکر گل بوده است از بهار بهره خواهد برد.

و آن کس که شهید میشود و در چنین مرتبه بلندبالایی قرار میگیرد نه لیاقت ذاتی اوست بلکه عنایتی از جانب پرودگار نسبت به اوست و البته از سر تصادف هم نیست قابلیتی در وجود شهید است که او را مستحق چنین فیضی میکند و این قابلیت از اسرار است. من فکر میکنم امیر اشرفی در آن مرتبه ایستاد که ارتفاع گرفت مانند شخصی که قد چندان بلندی ندارد اما بالای درخت میرود و قامتش از همه بالابلندتر میشود. این مقام به سبب بودن آن یافت بود. آن کس که مشمول یافت شد و آن را رها نکرد سریع السیر راه پیمود و هر بار بر طلبش افزوده و طلبش او را مستحق یافت بیشتر میکند تا آن که مرگ او را فرا رسد و آن چه نیازمند زمان بود به ایام برزخ موکول شود.

اکنون دست امیر باز است و دیگر آن محدودیتها در سلوک زمینی را ندارد. او فرصت چندانی برای طلب حق نیافت اما چیزی یافت و به همت مشغول طلب شد. اجمالی درون او جوشید که تفصیل آن به ایام دیگر موکول شد. این بروز نیافتن، چیزی از مقام او نمی کاهد بلکه درجه او به اندازه همان یافت و درخشش اولیه است.

نمونه ای کمیک  استریپ تولید شده برای امیر اشرفی
نمونه ای کمیک استریپ تولید شده برای امیر اشرفی


امیر اشرفیهواپیمای اوکراینی
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید