محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

عباس بهشتیان؛ مردی که عاشق اصفهان بود

در زندگی بعضی آدم‌ها سکانس‌هایی هست که زندگی آن‌ها را به قبل و بعد از آن تقسیم می‌کند. این سکانس‌ها اگرچه لحظه‌ای و حتی گاهی اتفاقی هستند اما یک دنیا پشتوانه پشت سرشان است که در آن سکانس به چشم نمی‌آید.


زندگی «عباس بهشتیان» چیزی شبیه همین بود. بهشتیان عاشق اصفهان بود و این گویاترین ترسیمی است که می‌توانیم از او داشته باشیم. عمر او درراه مطالعه و تحقیق در مورد اصفهان و آثار تاریخی آن بود. در همین جهت بسیار کوشید و قلم‌فرسایی هم کرد. زندگانی او اگرچه پر از فراز و پر از نشیب، اما آنچه او را ماندگار کرد عشق او به اصفهان و آثار ارزشمند آن بود.

این‌ها همه پشتوانه سکانسی شدند که نام عباس بهشتیان را به نیکویی جاودانه کردند. قرار بود تانک‌های ارتش پهلوی در رژه‌ای از روی سی‌وسه‌پل رد شوند. قامت این پل تاریخی کهن‌سال طاقت این عبور این غول‌های آهنی را نداشت. بهشتیان همچنین نظری داشت اما هر چه فریاد می‌زد به گوش نظامیان نمی‌رسید.

عباس قصه ما بالاخره تصمیمش را گرفت؛ به‌وقت نزدیک شدن تانک‌ها در ورودی سی‌وسه‌پل دراز کشید، یعنی اگر می‌خواهید از روی پل عبور کنید اول باید از بدن من عبور کنید. این همان سکانس بی‌همتا و معنابخش زندگی او بود. هرچند که لحظاتی بعد او را به جبر بلند کردند و تانک‌ها هم راه خود را رفتند اما رفتار او برای تمام عاشقان اصفهان در کنار نام پل الله‌وردی‌خان جاودانه و در خاطره‌ها حک شد.

بعدها بهشتیان بیکار ننشست و اعتراض خود را به شکل یک پیشنهاد جلو برد و درنهایت پل آذر ساخته شد تا بار ترافیکی سی‌وسه‌پل روی آن بیفتد؛ همین اقدام سازنده زمینه آن شد که در آینده دیگر هیچ ماشینی از روی پل خواجو و سی‌وسه‌پل عبور نکند تا همچنان این دو شاهکار صفوی، برای مردم اصفهان و مردم جهان ماندگار بماند.

به‌پاس تمام تلاش‌های عباس بهشتیان پیکر او در سال ۱۳۶۶ در سرزمین تخت فولاد در کنار آرامگاه میرفندرسکی به خاک سپرده شد تا زیباترین تکیه تخت فولاد میزبان همیشگی این دوستدار میراث فرهنگی باشد. حالا اصفهان مانده و هزار خشت و آجر و کاشی بی‌پناه که چشم‌به‌راه سکانس‌هایی این‌گونه است.

عباس بهشتیاناصفهانسی و سه پلاصفهان شناس
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید