از سال 84 بود که به سبب گرفتن پول جهت نیازمندان به خانه آقای کتابی می رفتم و البته خودم را به یک باره مهمان می کردم و ایشان هم با آغوش باز حقیر را می پذیرفتند. در این سال ها به خاطر داریم که آقای کتابی عکس 4 نفر را زینت بخش خانه خود کرده بود. 4 نفری که می توان گفت در مجموع شکل دهنده شخصیت او بودند. حاج آقا رحیم ارباب، میرزا علی آقا شیرازی، نلسون ماندلا و مهاتما گاندی.
آقای کتابی، بیش از هر چیز یک معلم بود و تخصص او در رجال و تاریخ، مثنوی معنوی و نهج البلاغه بود. اما اگر بخواهیم آقای کتابی را در یک جمله بیان کنیم به نظر من آن یک جمله «صلح» است. منظور من از این کلام این است که صلح همانند یک دال مرکزی بود که آموزه های اسلام و حقایق هستی به گرد آن تعبیر می شدند. عکس های اتاق ایشان این مطلب را تایید می کرد و همچنین خلق و سابقه ایشان که فعلا جای توضیح نیست کسانی که به ایشان نزدیک هستند می توانند شواهدی ر این مدعا بیاورند.
این صلح گرایی یا به سبب اساتیدی بوده است که ایشان داشته است یا به سبب خلق ایشان. به هر حال در جمع اساتید ایشان (حتی محمدباقر الفت در اواخر عمر) نوعی احتیاط و پروای ورود به امور دیده می شود. خلق ایشان هم بسیار ملاحظه کار و از حیث دینی شدیدا اهل تقوا بود.
اما صلح گرایی در نزد ایشان به نظرم از حد اخلاقیات گذشته بود و دقیقا یک دال مرکزی برای فهم دین بود. چیزی که در ادامه نیز قرب و بعد ایشان به جریان های سیاسی و مذهبی را نشان می داد.
سوالی که در این نوشتار مطرح است و هدف از نوشتن این متن است پرداختن به این پرسش است که نسبت صلح گرایان با انقلابی ها چیست؟ به این معنا که یک جوان انقلابی چگونه نسبتی می تواند با اهالی صلح برقرار کند. این پرسشی دشوار است و پیش از هر چیز باید یادآور شوم که در ادبیات نویسند صلح واژه ای متعالی تر از «ثبات» است و صلح گرایی واژه ای محترم تر از «عرف گرایی» است. صلح قابل تعریف نیست اما با آرامش، اخلاق و صفای باطن نسبت دارد.
پرسابقه ترین استاد آقای کتابی، حاج آقا رحیم ارباب است. (27 سال) از طرفی مهم ترین استاد آیت الله ارباب، جهانگیرخان قشقایی است. در اینجا ذکر مطلبی به فهم ما کمک می کند. نقل است که شخصی جهانگیرخان قشقایی را در خواب دید و از او پرسید چه خبر از شیخ فضل الله نوری.
حکیم جواب داد: ما را چه به مقام شهید. او بالاتر است و ما از مقام او خبر نداریم.
با ذکر این مثال قصد ندارم برای دعوای مشروطه و مشروعه تعیین تکلیف کرده باشم اما قصدم این است که بگویم مقام مجاهد، از مقام اهالی صلح مانند جهانگیرخان قشقایی و آیت الله ارباب بالاتر است. کسانی که پیوسته از ورود به میدان مجاهدت سیاسی پرهیز کردند و با گفتن این جمله که باطن مشروطه، استبداد است، جانب کسی را نگرفتند. تنها حکیم بودن خود را اثبات کردند اما وارد این میدان ها نشدند.
مطلقا قصد ندارم که بگویم این دو حکیم عالیقدر بد هستند. اتفاقا من در این نوشتار دارم سعی می کنم که نسبت من با این بزرگان و ذخایر عظیم معنوی چیست؟ این که من جایگاه خودم را بدانم، افق خودم را بشناسم و الگوهایم را شناسایی کنم بسیار کار خوبی است. همچنین برای بهره بردن از امثال آقای کتابی که مردان بسیار بزرگی بودند، باید پیش از هر چیز جایگاه ایشان را بشناسم و شناخت جایگاه تنها با ذکر فضایل به دست نمی آید. من نخست به صورت انتقادی، از پدیده ای به نام محمدباقر کتابی پرسش می کنم و چنانچه جایگاه عقلانی و منطقی او برایم مشخص شد، در مرحله دوم به او دل می دهم.
پرسش اصلی ما همچنان بر روی زمین مانده است که انقلابی را چه نسبت به صلح گرایان؟
بی تعارف باید بگویم که صلح گرایان به سبب نگاه گزینشی و خاص خود به شریعت و طریقت، نمی توانند برای انقلابی ها اسوه باشند. یعنی نمی توانند در افق نگاه ما بدرخشند. این مشخص است. اما آیا می شود از جایگاه رفیع علمی و حسن اخلاقی عزیزی همچون استاد کتابی به راحتی گذشت؟
من احساس می کنم صلح گرایان قسمتی از ماجرای اسلام هستند. همانطور که آیت الله طالقانی حتما یک صفحه از دفتر انقلاب اسلامی است و با حذف طالقانی و دیدگاه او نسبت به انسان، یک پای نظام 40 ساله ما لنگیده است.
صلح گرایان اگر نباشند، در اولین خسران قسمتی از زبان ارتباطی انقلابی ها با مردم حذف می شود. اسلام دارای مراتب است و در مراتب گوناگون این صلح گرایان هستند که می توانند زبان ارتباط اسلام با مخاطب باشند. پس این اولین خاصیت کارکردی این جماعت است.
مطلب دوم آن که انقلابی گری پیوسته در معرض آفت ایدئولوژی زدگی است. صلح گرایانی همچون کتابی و مستجابی در کنجی از خانه و با دایره فعالیت حداقلی، فارغ از هیاهوی ایدئولوژی همچنان آسوده خاطر و فارغ بال تر به سنت می نگرند و گاهی اوقات حقیقت امر یک متن را باید در نزد آنان جستجو کرد به دور از حواشی زمانه.
دو عامل پیشین یعنی نزدیکی بهتر متن و زبان ارتباطی بودن باعث می شود که چنین افرادی بر دایره وسیعی از افراد تاثیر بگذارند چنانچه در مراسم بعد از فوت ایشان هم طیف های مختلف حضور داشتند. یعنی آن که صلح گرایان با پرهیز از ورود به مناقشات، سعی دارند به سراغ گزاره های بنیادین فطری رفته و از این رو جماعت آدم ها را مخاطب خود بیابند.
اگر ماجرای دین را لایه به لایه بدانیم و یکی از لایه های روبنایی را گرایش به حکومت بدانیم متوجه می شویم که لایه های زیرین که در دل تاریخ شکل گرفته است اگر لزوما عین آن لایه روبنا نباشد، اما دقیقا طبقه ای است که برای بسط طبقات بعدی ما به آن محتاجیم. دکتر کتابی ظرفیتی در اجتماع مسلمین بود. او خودش بود و باید به میزانی که بود از او انتظار داشت و از این رهگذر از خرمن علم او خوشه چینی کرد.
صلح گرایان جماعتی اصیل در تاریخ اسلام هستند که به واسطه آنان به دریایی از معارف می توان متصل شد. حتی اگر نگوییم که آن ها خود دریا هستند اما نقش واسطه ای آن ها را در دل تاریخ و بطن اجتماع نمی توان نادیده گرفت. به شرط آن که با پیش فرض به سراغ آنان نرویم و آنان را در جایگاهی که خود سال هاست انتخاب کرده اند، محترم بداریم.