شهید بهشتی بهترین مفسر امام خمینی بوده است
نسبت امام خمینی و شهید بهشتی نسبت دور و نزدیکی است و از این حیث نسبت پیچیده ای است که فهم آن بسیار دشوار است. پیش از ورود به اصل بحث باید نگرشی خاص را در شناخت امام خمینی تبیین کنیم.
به عقیده این قلم، امام خمینی دارای دو ساحت بود.
ساحتی در بالا که در آن همه چیز برای ما به صورت «رمز و راز» است و ساحتی که این رمز و راز در آن رمزگشایی می شود. یعنی ساحت دوم، ساحتی در پایین است که آن ساحت اول در آن ترجمه می شود.
به عقیده این قلم شهید بهشتی بالاترین مفسر و مترجم امام خمینی بوده است. شهید بهشتی دقیقا آن نقطه ای بوده است که امام خمینی در بهترین صورت رمزگشایی می شده است. «آزادی»، «کارآمدی» و «سنت گرایی» دقیقا سه ساحتی هستند که امام خمینی در آن ها رمزگشایی شد و به صورت مشخص برای پیشبرد آنان، مواردی را به صورت اجمالی و تفصیلی بیان کرد.
پیشاپیش و با نگاه به زندگی شهید بهشتی می پذیریم که وی جامع سه دسته از فضائل آزادی، سنت گرایی و کارآمدی بود یعنی تا به این لحظه هیچ شخصی به مرتبه او این مقوله را مطرح نکرده است و در عمل به آن ها پیای بند نبوده و به عبارت دیگر در وجودش این معانی به تحقق ننشسته است.
البته ممکن است شخصی هم آمده باشد و بالاتر از بهشتی گام هایی برداشته باشد اما دقت کنید که مراد ما برداشتن گام های هماهنگ است و الا این که آزادی بر سنت غلبه کند و یا سنت بر کارآمدی غلبه کند، مدنظر ما نیست. مراد ما مشخصا یک حرکت به هم پیوسته، منسجم و هم آهنگ است.
امام خمینی رحمت الله علیه جمله ای دارند که نمی توان به راحتی از آن گذشت و یا آن که آن را همانند شعاری دانست که به وقت احساسات و هیجانات بیان می شود. بلکه این جمله، اصل اصل موضوع ماست و جان کلام در مورد بهشتی چنین چیزی است. امام می فرماید:
«بهشتی یک ملت بود برای ملت ما»
پس در این کلام ابتدا مشخص می شود که بهشتی به عظمت یک ملت بود و قید دومش هم جالب توجه است که برای ملت ما، یک ملت بود. به عقیده این قلم، این جمله را طور دیگر هم می شود خواند و از آن جا که در جمله امام خمینی میان بهشتی و ملت ما، یک این همانی برقرار است پس می توانیم بگوییم: «ملت ما یک بهشتی بود!»
و این کلام بسیار عجیب است. البته اگر ملت را به معنای امت در نظربگیریم یعنی تمام مردمان و نخبگانی که داخل سپهر انقلاب اسلامی تنفس می کنند کمی این جمله هضمش برایمان آسان می شود. به بیان دیگر تمام گروه ها و افکاری که در دایره انقلاب اسلامی هستند و تا به امروز ظهور کرده اند، تکه هایی از ظهور سید محمد حسینی بهشتی بوده اند.
هنگامی که کلیت جریانات فرهنگی و سیاسی ایران زمین را مرور می کنیم این کلام بیشتر برایمان اثبات می شود. برای مثال در زمینه سنت گرایی، مشخص است که بسیاری از گروه های موسوم به راست یا جریان اصول گرایی برآمده از منش و روحیه سنت گرایی هستند. حکایت این گروه و نسبتشان با شهید بهشتی که کاملا مشخص است. حتی بعضا همین گروه هستند که در سالگرد شهادت شهدای حزب جمهوری اسلامی، پیش قدم می شوند و مراسم می گیرند و نوحه سرایی می کنند و به نوعی با این کار خود را ادامه دهنده شهید بهشتی می دانند. جریاناتی مانند هیئت موتلفه اسلامی، روحانیت مبارز از یک سو و جامعه اسلامی مهندسین و جریان مدرسه حقانی از سوی دیگر خود را رهرو راه بهشتی می دانند.
در طرف دیگر آزادی خواهان را می بینید که آن ها هم از لحاظ عده و عده و چه از لحاظ حیث اندیشه بی نسبت به شهید بهشتی نیستند هر چند که از جایی به بعد اختلافات جدی می شود اما به خاطر داشته باشید که بخشی از جریان اصلاح طلب ریشه در جناحی از حزب جمهوری اسلامی داشت. محمد مجتهد شبستری و سید محمد خاتمی جانشینان او در مرکز اسلامی هامبورگ بودند و از این حیث نگاهی به عقاید فرزندان او و جهت گیری های بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی هم قابل بررسی است.
در ضلع کارآمدی نیز، باز نمی توان از بهشتی غفلت کرد زیرا اولا بزرگترین نماد کارآمدی که جریان تحزب است در ایران به همت او برقرار شد و فراموش نکنیم که پس از او مواضع حزب جمهوری اسلامی را شخصی مانند هاشمی رفسنجانی بیان می کرد. شخصیتی که به شدت گرایش به کارآمدی و سازندگی داشت.
پس به نوعی بی مناسبت نیست که بگوییم ملت ما، یک بهشتی است به این معنا که اگر تمام مناسبات فکری اندیشه ای و جناحی حزبی را در دایره نیروهای داخل نظام جمع بندی نماییم، تمام ایشان به طور مجمل در شخصیت بهشتی موجود بوده است و تنها کم و بیش هم توسط ایشان در مناسبت ها و موضع گیری های گوناگون بیان شده است.
پس بهشتی نه تنها یک ملت بود بلکه ملت ما هم سر جمع یک بهشتی است. این نشان دهنده عظمت شخصیت بهشتی است که نه تنها می توند در قامت یک ملت و به همان کارکرد و وسعت مطرح شود بلکه می تواند اثرات و ردپاهایی بگذارد که تا سال ها، دیگران بر رد آن گام بردارند و خطوط او را کامل کنند هر چند که بعضی ها متمم بهشتی شدند و بعضی ها مخرب حرف اصلی او. بماند. در هر صورت بهشتی عظیم است.
بهشتی عالم قدس امام را عینی می کرد
عظمت بهشتی نشان دهنده عظمت امام خمینی است و البته نشان دهنده بخشی از عظمت امام است زیرا به عقیده ما، بهشتی آیئنه تمام نمای ساحت دوم و زمینی تر امام خمینی بود. یعنی جایی که امام خمینی رمزگشایی می شد. بهشتی ترجمان سر وجودی امام خمینی بود.
دقت کنید که در نزد ما و در این نوشتار، امام خمینی دارای دو ساحت بود. ساحتی در بالا که در آن همه چیز برای ما به صورت «رمز و راز» است و ساحتی که این رمز و راز در آن رمزگشایی می شود. یعنی ساحت دوم، ساحتی در پایین است که آن ساحت اول در آن ترجمه می شود.
معمولا یکی از بهترین تحلیل ها از شخصیت مبارزان سیاسی و مردان سیاست به دست عوامل امنیتی انجام می شود زیرا آنان گزارش های دقیقی دارند و به صورت مستقیم با مساله روبه رو می شوند هر چند ممکن است در نظرات آنان اشتباهاتی هم باشد که حتما هست. گزارشی موجود است که می گوید علت این که ساواک شهید بهشتی را تحت فشار قرار نمی داد برای آن بود که رژیم نمی خواست او را به دست خود مطرح کند و از او یک خمینی دوم بسازد.
این که در نگاه اقایان صحبت از خمینی دوم و ظهور چنین پدیده ای، می شود سخن گزافی نیست زیرا اگر امام را تنها در ساحت دوم یعنی ساحت رمز گشایی شده خود ببینیم با بهشتی یکسانی دارند البته این به آن شرط است که از ساحت اول یعنی ساحت عالم بالا در شخصیت امام چشم پوشی کنیم که معمولا دستگاه های امنیتی توان آن را ندارند که آن ساحت اول را فهم کنند لذا آنان در دایره توان فهم خود سخن به جایی گفته اند.
حالا در این جا باید پرسید که چرا یک نفر بهشتی می شود و یک نفر خمینی؟
امام خمینی دارای ساحتی در بالا است که در بهترین کلام باید بگوییم که رمز و راز گونه است و ما از شناخت مستقیم آن عاجز هستیم. من فکر می کنم در آن ساحت دنیا به صورت تمثیلی و استعاری مشاهده می شود و از همین حیث است که ساحت دوم باید متفاوت از ساحت اول باشد زیرا با ساحت اول به تنهایی نمی شود در این دنیا چیزی را تاسیس کرد.
اگر بخواهیم از سر ذوق سخن بگوییم باید بگوییم که امام در ساحت اول از دنیا کناره گیری نمی کند و مانند سایر انسان ها در همین بدن و قواعد آن است و زندگی شبانه روزی خود را دارد اما انگاری وقتی او عالم را با چشمانش می بیند در پای آن به صورت زیرنویس قرآن رد می شود و با گوشی که امام دارد دنیا را می شنود با صوتی زیر، قرآن کسی می خواند.
مثلا دنیا را می دید بعد بلافاصله و نه حتی بعد از آن، کسی در گوش و جان امام زمزمه می کرد «کل شی هالک الا وجهه» و یا تا به عاقبت امری متوجه می شد در ذهنش برجسته می شد که «انالله و اناالیه راجعون» و یا عامل ترس و غمی می آمد «هو معکم اینما کنتم» و چیزهایی از این دست که ما تنها از سر ذوق در مورد آن ها صحبت می کنیم حال آن که جان وجود حضرت امام خمینی چیزیی از همین دست بوده است. چیزی که دسترسی آن برای فهم عادی بشر، سنگین است و تنها با لق لق زبان می تواند از آن یاد کند.
می دانید که امام بیشتر از هر متین با قرآن محشور بود. ساعت ها در روز قرآن می خواند. امام خلوت های طولانی داشتند. به عبارتی امام خمینی پیش از هر چیز مرد دنیای درون خود بودند. این که در دنیای درون امام چه خبر است والله اعلم ولی هر چه هست دلیل بلند قامتی روح الله خمینی بر شهید بهشتی چیزی از همین جنس است.
در ذهن و ضمیر امام چیزی بود که در ساحت اول ایشان پس از درک تنثیلی و استعاری جهان به وجود می آمد درکی با عرفان نظری به شدت نسبت داشت و عالم را بود نمی داسنت بلکه نمود می دانست و این یک ادعای زبانی نیست حقیقتی سنگین است. سپس تفصیل این حقیت برای امام دشوار می افتاد.
باز هم تکرار می کنیم. بهشتی مترجم برای بیان ساحت دوم امام خمینی بود. در این هیچ شکی نداریم او مفاهیم را در شعب مختلف جلو می برد. شعبی که تا امروز امتداد ذهنی و عینی دارد. این نقطه اشتراک شخص بهشتی و امام است و نقطه تفاوت در واقع همان عدم دسترسی بهشتی از ساحت اول و درک عارفانه هستی است. البته ما منکر مقامات معنوی و اخلاقی آن بزرگ نمی شویم اما اختلاف سطح ایشان با امام بر همگان واضح است و جای توضیح نیست.