نکته تکمیلی:
کسانی هستند که دوران هایی از شکل یافتن شهر اصفهان به نام آن ها شناخته می شود مانند ظل سلطان. در این باره باید گفت این اشخاص اگر چه خدمات خوبی هم داشته اند اما در مجموع حرکت اصفهان در راستای ایده های توحیدی را مختل کردند و نمی توانند از مشاهیر مدنظر ما قلمداد شوند. اما رکن الملک را به عنوان سیاستمداری در این زمانه می توان از مشاهیر دانست که هم موثر بوده و هم در جهت ماجرای اصفهان بوده است.
در مقیاسی به مراتب کوچک تر در این سال ها ما شاهد شخصیتی مانند مهندس سیف اللهی هستیم. ایشان هم اگر چه خدمات ارزنده ای انجام داده اند اما ارزیابی آثار ایشان تطابقی با روح اصفهان و ادامه صحیح مسیر آن ندارد. البته ممکن است آیندگانی بیایند و طرز دیگر قضاوت کنند و ما برای چنین تشخیصی در مشاهیر اصفهان نیازمند گذر زمان باشیم.
نتیجه:
مشاهیر یک سری افراد خوب و پراکنده نیستند. مشاهیر در نسبتی با حقیقت اصفهان، مشاهیر اصفهان را تشکیل می دهند. یک بخش از واقعیت این است که مشاهیر در دوران مختلف می آیند و شهر را شکل می دهند. حقیقت دیگر آن است که گاهی اوقات ایده هایی در شهرها پدید می آید و این ایده ها، مشاهیر مخصوص خود را می یابند. مشاهیر فراخوان می شوند که آن ایده احمالی را به صورت تفصیلی بارور کنند و در شهر به بروز برسانند.
در این باره به چندین ایده بنیادین اشاره می کنیم:
ایده ای که در معماری ساسانی دیده شد و در آن قوس و گنبد پدید آمد. به طرز مشخصی معلوم است که معماری دوران سلجوقیان، دوران مغول و سپس صفویه با این ایده پیوستگی دارند. از دوران صفویه هم تاثیرات اروپا مشهود است و به تدریج رو به افزایش است.
این روند را در هنرهای خوشنویسی و نقاشی می توانیم ببینیم. برای مثال شکسته نستعلیق در ادامه نستعلیق دیده می شود و در نقش و نگارها نیز حرکتی تامل است که امروز امتداد آن را در محمود فرشچیان می بینیم.
ایده شعر فارسی که مسیری یگانه و خاص خود را دارد. در سبک عراقی جمال عبدالرزاق، در سبک هندی، صائب و سبک بازگشت، شاهد مشتاق از اصفهان هستیم.
ایده حکمت اسلامی که در اصفهان از ابن سینا شروع می شود و در دوران صفویه اوج می گیرد و بعد از آن هم توسط آقامحمدبیدآبادی و ادامه دهندگان او دنبال می شود. این سیرها در علم کلام، اخلاق و حکمت عملی هم قابل ردیابی است.
ایده ای که در فقه پدید آمد و بنیان آن را به نام وحید اصفهانی می شناسند و در ادامه اصولی ها شکل گرفتند. از این دوره ورود علمای دینی به مسائل سیاسی هم دیده می شود که اوج آن در جمهوری اسلامی دیده می شود.
در زیر پوست علوم اسلامی از ابتدای ورود اسلام به اصفهان، مبحث حدیث را باید مورد توجه قرار داد. این حدیث با ذائقه شیعه گرایی در حوزه های پراکنده ادامه می یابد تا به شخصیت بزرگی مانند محمدباقر مجلسی می رسد.
در زیر پوست حدیث، ذات ولایت است که حرکت اجزای اصفهان در راستای آن قابل وجدان است. برای مثال نویسندگان غارات و مقاتل الطالبین گرفته تا فرماندهان دفاع مقدس به این حقیقت اشاره دارند. از عرفان و تصوف در دوره حضور مغول گرفته تا اسلام سیاسی در دوره انقلاب اسلامی، همه نسبتی با ماجرای ظهور ولایت در این شهر دارند.
بیان دو مثال در ماجرای امروز ایران که مسیر اصفهانی بودن در آن ظهور کرده است:
1- حزب جمهوری اسلامی
این حزب با راس آن یعنی شهید بهشتی شناخته می شود. اعضای این حزب تشکیل کنندگان رئوس و کارگزاران نظم جمهوری اسلامی در بسیاری از سال ها بوده اند. از قانون اساسی تا شکل گیری نهاد ها و بسیاری از جهت گیری های سیاسی بر اساس نظام ذهنی یا تاثیرگذاری افراد این تشکل بوده و محور آن رابدون شک باید یک مجتهد اصفهانی دانست.
ممکن است گفته شود بهشتی از تحصیلات عالی تا آخر عمر در اصفهان نبود. صحبت آنجاست که یک انسان با تمام شخصیت خود ظاهر می شود و اصفهانی بودن وجهی از وجود شهید بهشتی بود که قابل جداشدن از او نبود. در حزب جمهوری اسلامی، روحی وجود دارد که بی نسبت از این اصفهانی بودن موسسش نداشت.
2- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سپاه پاسداران امروز هم کاملا فعالانه وجود دارد و تنها یک تشکل نظامی نیست بلکه مجموعه ای از ارزش ها را با خود حمل می کند و از ابتدای انقلاب نشان داد که کاملا سبک خاص خود را دارد. اساس تشکیلاتی اصفهانی آن واضح است. تا به حال کسی ادعاهای رحیم صفوی در چینش بالادست سپاه در ابتدای جنگ را رد نکرده است. نظم و سازماندهی این نهاد را می توان در ادامه روح اصفهانی در زمان معاصر دانست. مضاف بر آن بسیاری از بزرگان اصفهانی در تشکیل این نهاد مهم نقش داشته اند.