برای حمید ربانی می نویسم که اگر مسعود دیانی «سوره» بود، حمید «آیه» است و در سنت عرفانی ما سوره جمع آیه ها نیست بلکه سوره، تجلی یافته اجمال حقیقت آیه است. از مسعود دیانی دو خاطره بیشتر به یاد ندارم که البته خودش نیز اگر می شنید، یادش بود اما خاطره ای اکنون برایم برجسته شده که بعید می دانم خودش هم از آن چیزی بداند.
محرم سال 1389 باغ ملاباشی را برای مراسم عزاداری به مجموعه آیه داده بودم. من عضو آیه نبودم اما از آن جا که آن باغ و خانه قاجاری اش وقف فامیل است، وساطت من به روضه صورت شرعی می داد. در آن روضه مرحوم آیت الله عبودیت منبر می رفتند و دعوت شدن این استاد حوزه با آن سن و سال بالا از طرف مجموعه آیه که معمولا پیشتاز کارهای نو بود، امری عجیب به نظر می آمد. پر واضح بود که حمید ربانی با چنین دعوتی و انتخاب چنین مکانی، نوعی دوباره توجه به سنت را در نظر داشت.
منبر که شروع می شد، جوانان کمتر داخل مجلس می نشستند، یا در باغ بودند و یا بیرون در کوچه مشغول صحبت و حتی سیگار. خوب به یاد دارم که مسعود دیانی که آن زمان هم معمم بود آن جلو می نشست و با دقت تمام و گاهی اوقات دست به سینه زل می زد به صورت مرحوم عبودیت. تکان هم نمی خورد قشنگ معلوم بود که با این کارش به بقیه جوان ها هم می خواست نشان بدهد که پای صحبت استاد باید دو زانو بنشینند و گوش دهند.
بعد از اتمام شب های روضه، موضوع را به حمید ربانی گفتم. او گفت خودم فرستاده بودم جلو که اگر دندان مصنوعی آقا افتاد، یک نفر سریع جا بزند!!!
حمید همیشه شوخ طبع بود. شوخ طبع بی شباهت. نوعی از شوخی و شابی که می تواند فضا را شاداب کند تا شهر آشوب تربیت شود. که همین هم شد. آیه بستر خوبی برای قسمتی از مسیر رشد برخی از نخبگان شد مانند مرحوم حجت الاسلام دیانی.
نکته جالب دیگر آن روضه، پایان آن بود که یاسین حجازی را دعوت کرده بودند. از روی کتاب تازه منتشر شده اش یعنی «مقتل آه» می خواند و ما حلقه وار گوش می دادیم. کلمات این کتاب چقدر درست چیده شده بودند. چقدر آن لحن بدون هیچ مهارتش تاثیرگذار بود.
اما از آن روضه خاطره اصلی اش همان مسعود گوش به منبر بود. هر کس از محفل حضرت اباعبدالله یافته ای با خود می برد و من
فکر می کنم که مسعود آن شب ها داشت خوب گوش دادن را به عنوان یک بهره وجودی با خویشتن یگانه می کرد. آخر هم همین شد. اساس سوره هم همین بود. به احتمال قریب به یقین آن شب ها، آن چه آقای عبودیت می گفت، مسعود تمامش را می دانست. آخر سبک این معلم اخلاق آن نبود که مطلب خاص و فوق العاده ای بگوید. اصل قصه، مهم خوب گوش دادن بود. سوره هم چنین بود. تمام فصل هایش. مسعود خوب گوش می داد هر چند که فرمان تا پیش از شروع پخش زنده دست خودش بود اما سکوت او در برابر چشمان مخاطبین، به او جایگاه ممتازی می داد هر چند که گاهی او صحبت گوینده را چه بسا بهتر از خود او می دانست. این خاصیت گوش دادن است که گفتگو را تکمیل می کند و مرتبه وجودی آن، از سر فیض به انسان عطا می شود.
وقتی موضوع دین باشد، باید خوب مستمع سنت باشیم. شنیدن نه فقط یک مهارت که یک ادب است و از ماجرای انس می آید. گفتن و شنیدن همه فعل است و آن چه انسان به آن بازمی گردد همان انس است.