محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

همت نیک پی و حیات زاینده رود

اعزاز نیک‌پی، پی نام نیک بود و خدمت نیک برای مردم شهرش. برای همین رؤیایی در سر داشت که بزرگ بود و خروشان، رؤیایی که بزرگ‌مردان پیش از او نتوانسته بودند آن را محقق کنند اما عزم نیک‌پی در زمانه خود جدی بود و دست تقدیر هم با او یار و همراه. برای همین، کتاب خاطراتش را «تقدیر یا تدبیر» نام نهاد؛ این دست تقدیر بود که او را به آرزوی بزرگش رساند یا تدبیر او؟ البته هر دو و حکمت، به تعادل رساندن این دو است.

اما آرزوی دشوار مسیر اعتزاز چه بود؟ وی می‌خواست تونل کوهرنگ را احداث و بخشی از آب کارون را به زاینده‌رود اضافه کند. اقدامی حیاتی و نه‌چندان نوآورانه زیرا تا پیش از او، حداقل سیصد سال قبل هم این‌چنین تمنایی در نزد شاه‌عباس صفوی بوده است. شاه‌عباس که مرد اراده و عمل بوده، خیال‌پردازی نکرده است و جانانه به جان کوه افتاده و با همت و نیروهایی پرشمار، دل کوه را شکافتند اما همچون فرهاد که از کندن کوه حاصلی نیافت، آن‌ها هم سال‌ها بعد کار را رها کردند و همه می‌دانیم که شاهان بعد از عباس اول، آن همت و بلندپروازی او را نداشتند. این شد که این ایده عظیم روی زمین ماند.

نیک‌پی ابتدا تلاشش را از مجلس شروع کرد. او به شش میلیون تومان اعتبار نیاز داشت تا بتواند هم تونل را احداث کند و هم سدی در مسیر زاینده‌رود بزند و هم نیروگاه برقی بسازد اما مجلس موافقت نکرد. آن‌ها می‌گفتند وضع اصفهان خوب است و اوضاع بسیاری از نقاط ایران حساس. باید پول مملکت برود و جاهای بی‌بضاعت خرج شود. تصوری که آن‌ها از اصفهان داشتند، درست شبیه تصوری بود که امروز از اصفهان وجود دارد؛ شهری برخوردار که دیگر لازم نیست به آن رسیدگی شود. از طرفی عده‌ای هم در اصفهان رقابت‌وار علیه طرح نیک‌پی سنگ‌اندازی می‌کردند. این فقره هم در اصفهان مطلب جدیدی نیست و تا امروز هم بلای هر ایده جدیدی، همین کج‌مرامی‌هایی است که از داخل خود اصفهان شروع می‌شود و موجب ترمزهای بی‌جهت می‌شود.

اما نیک‌پی ناامید نشد. او به سطح پایین حاکمیت بسنده نکرد و یک‌راست به‌سراغ خود شاه پهلوی رفت. همه به او می‌گفتند پیش شاه که می‌روی موقعیت خودت را تحکیم کن مثل خیلی از رجال حکومتی، اما نیک‌پی آرزوی دیگری در سر داشت. او رابطه بیشتر و مستحکم‌تر با شاه را هم از برای تحقق ایده‌اش می‌خواست و نه منافع شخصی و ترفیع. راه انداخته بودند که این کار شدنی نیست و یا هزینه‌اش بسیار و صرفه دارد. نیک‌پی در دیدار با محمدرضا شاه او را قانع کرد که این کار شدنی است. شاه هم پذیرفت و بالای حرف شاه هم که دیگر حرفی نبود. برای همین امکانات دولت به خط شد و کار تونل جلو رفت.

افتتاح سد زشاه عباس کبیر با حضور محمدرضا شاه پهلوی
افتتاح سد زشاه عباس کبیر با حضور محمدرضا شاه پهلوی



نیک‌پی توانست زاینده‌رود را حیات ببخشد و نام خود را به نیکی زنده نگه دارد. اوضاع زاینده‌رود مانند گذشته نبود، از دهه پنجاه بارندگی در منطقه رو به کاهش بود و ایده تقویت رودخانه لازم می‌شد. زاینده‌رود آن جریان پرخروش دائمی نیست عکس‌ها از صدسال پیش نشان می‌دهد که این رود پرنشاط در ایام پاییز به جوبی فصلی تبدیل می‌شده است. زاینده‌رود به تقویت نیاز داشت و سدی که آب را نگه دارد تا در کل ایام سال تقویت شود. این بود که بحث سد در ادامه تونل ضروری به نظر می‌رسید اما بازهم خبری از بودجه نبود.

نیک‌پی که این اقدام را فوری می‌دید قصد کرد که از خارجی‌ها وام بگیرد، برای این مهم به آمریکا هم رفت و مذاکراتی انجام داد. در این ایام بود که فکری به ذهنش رسید، تصمیم گرفت در یک روز مردم اصفهان را برای مطالبه ساختن سد در مدرسه چهارباغ جمع کند. حکومت وحشت کرد و قول گرفت که جمعیت بیش از پانصد نفر نشود. بیش از پانصد که هیچ، تا پانزده هزار نفر آمدند همه خواستار آب.

ماجرا جدی بود. ممکن بود خشکسالی‌هایی به حوزه آبی زاینده‌رود برسد. تقویت رودخانه لازم بود همچنین سیراب کردن آب‌های زیرسطحی و جان دادن به قنات‌ها. چه فردی فکر می‌کرد سال‌ها بعد این شهر دچار بحرانی به نام نشست شود؟ نام نیک از آن فردی است که آینده‌نگر است. نیک‌پی فکر همه‌جا را کرده بود. وی می‌گفت اگر چرخه کشاورزی با این آب شکل بگیرد و بحث تولید برق را هم حساب کنیم در مدت کمی هزینه سد جبران می‌شود. او محاسباتش را با عدد و رقم بیان می‌کرد و حرف حساب، جواب نداشت.

خبر جمعیت پرشور اصفهانی‌ها به حکومتی‌ها رسید. هیجانی راه افتاد. خداوند اسباب را فراهم ساخت و این بار هم این نفر اول مملکت بود که برای سد زاینده‌رود آمد و خیال نیک‌پی تا حد زیادی آسوده شد. شاه و وزیر همه ابزارند. وقتی انسان صادقانه طلب کند و امر خیری را بخواهد خداوند از هر جا که صلاح بداند به حمایت می‌آید. دیگر خبری از استقراض خارجی نبود. سد ساخته شد به نام شاه‌عباس کبیر. همان بلندهمتی که عزم چنین کاری داشت اما امکاناتش را نداشت تا تاریخ با دیرکرد این سود را به اصفهانی‌ها بدهد.

حالا دیگر نیک‌پی به آرزویش رسیده بود. وی به فکر احداث پل فلزی روی زاینده‌رود بود تا بار سنگین عبور وسایل نقلیه از روی سی‌وسه‌پل برداشته شود. نیک‌پی اهل تدبیر بود. او در دل رژیمی طاغوتی به فکر خدمتی ماندگار به مردم شهرش بود. اصفهان تنها با ذکر خاطرات پرشکوه گذشته بلندمرتبه نمی‌ماند. همت و تدبیر می‌خواهد و من بتوان بخشی به جلو بتازد و بخشی از ماجرای توسعه عقب بماند.

همه این صحبت‌ها به کنار، نیک‌پی از تقدیر می‌گوید و معتقد است خداوند خواستی دارد و ما همه را برای تحقق آن به میدان می‌آورد. اسباب را فراهم می‌سازد و الا چه فردی فکر می‌کرد با آن اوضاع کشورداری بتوان چنین گام‌هایی برداشت. این خداست که تقدیرها را رقم می‌زند و ما باید خود را از برای خواستن‌های خوب او آماده کنیم تا در معرض بهترین جایگاه‌ها باشیم. در نظر نیک‌پی تدبیر چنین معنایی دارد و سلطه‌ای جداگانه بر امر طبیعت نیست بلکه خواست ما و اراده انسانی به‌صورت طبیعی در امتداد قدرت خداوندی ظاهر می‌شود.

محمدرضا شاهزاینده رود
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید