امربه معروف و نهی از منکر از واجبات دین است و در بیان فضیلت آن ائمه دین سخن فراوان گفته اند. ترک آن موجب فروپاشی جامعه و اضمحلال ارزش ها می شود و پاسداشت آن موجب حیات و شکوفایی است.
از میان انواع مختلف نهی از منکر، بالاترین آن همانا نهی نمودن حاکم جامعه اسلامی از امور باطل و زشت است. حاکمان جامعه پیوسته در معرض اشتباه و گناه و به انحراف کشاندن جامعه هستند و خداوند از عالمان و رهبران معنوی جامعه عهد گرفته است که در وقت لازم نهی از منکر نمایند و اشتباه و راه خطا را به حاکم جامعه اسلامی متذکر شوند.
در طول تاریخ تشیع این گونه نبوده است که بزرگان و رهبران دینی فرصتی برای قیام داشته باشند و عمدتا چنین حالتی رخ نداده است مگر به استثنا. پس انتطار براندازی و جا به جایی حکومت هم در این تاریخ امری بعید بوده است اما این به معنای قطع مبارزه و تسلیم شدن محض در برابر ظلم نیست بلکه همواره به انواع گوناگون بساط نهی از منکر پهن است.
البته این واجب شرایطی هم دارد و چنانچه که عالم وقت تشخیص داد که تاثیری در کار است حتما بر او واجب می شود که اقدام نماید. کار بیهوده، وظیفه مومن نیست و قرار هم نیست کسی جانش را تلف کند اما وقتی می دانیم که امید به بهبودی هست حتما باید به سمت امربه معروف رفت. مردان خدا هرکز نمی ترسند از خطرات و لطمات آن ها را از نهی از منکر صحیح باز نمی دارد و پیشوای ایشان پیوسته امام حسین ابن علی بوده است. او که با نهی از منکر خود ارکان حکومت ظلم اموی را به لرزه درآورد.
از عالمان بزرگ دوره قاجار که البته قصد سرنگونی شاه را نداشت اما به طرز مستقیمی با او رو به روشد جناب محمد جواد بیدآبادی بود. او در حرکتی شجاعانه در عمر شریف خود علیه یک مشروب فروشی به پا خاست و حکم خدا را جاری ساخت و البته در این راه لطمه هم فراوان دید و این گونه هم نبود که حکومت بدون واکنش او را رها کند.
بیدآبادی یا همان حسین آبادی عالم بزرگی بود که به واسطه همین عصبیت بر اجرای حکم الهی، وادار به تبعید شد و اصفهان را به قصد تهران ترک کرد. او سال ها در تهران ماند و جالب آن که با آن تنبیه اولیه هم درس ادب نیاموخت و همچنان بر اعتقادات راسخ خود محکم تر ایستاد. شیخ در تهران هم اهل نهی از منکر بود و مردم را به راه صلاح هدایت می کرد.
این چنین بود که این صفت سیاسی اجتماعی در نزد خانواده او تثبیت شد. شیخ فرزندانی داشت که از میان آنان دو نفر در مبارزات سیاسی به شکل مشهوری حضور داشتند. نخست باید از شیخ احمد بیدآبادی نام ببریم کسی که معروف است در سنی اندک به مقام اجتهاد رسید. او در قیام آیت الله حاج آقانورالله نجفی اصفهانی شرکت کرد و همراه با جمعی از علمای اصفهان به قم حرکت کردند و مدتی آن جا در اعتراض به سیاست های رضاخانی تحصن کردند. این قیام اگر چه با شهادت حاج آقانورالله شکست خورد اما در نوع خود بسیار مهم بود و همراهی هر کدام از علمای بزرگ حوزه اصفهان به نوعی معنادار بود.
فرزند دوم این عالم خورشیدی است درخشان و مشهور که به صورت مستقیم از همان ابتدا تا انتها با رضاشاه به مخالفت پرداخت و به هیچ وجه با او سر سازش نداشت. داستان فعالیت های آیت الله محمدعلی شاه آبادی که مقام مرجعیت هم داشت، مفصل است و در این کوتاه نمی گنجد اما هر چه هست زاییده همان تفکر نهی از منکر پدر است که در این خانواده تثبیت شده است.
شاه آبادی ابرمرد عرفان، سیاست و مرجعیت بود که البته در زمان حیات خود در میان فعالان عالم سیاست چندان مورد توجه قرار نگرفت و گویا فراتر از زمان خود بود. اما از او یادگاری ماند که دنیا به احترام او قیام کرد. حاج آقا روح الله خمینی، شاگرد عرفان نظری شاه آبادی بود. کسی که از استاد با عنوان روح من به فدایش یاد می کند. امام خمینی مدیون شخصیت، مرام و تفکر شاه آبادی است و یادمان نرود که ریشه درخت شاه آبادی، پدری است که در تکیه مادرشاهزاده تخت فولاد آرمیده است و از همین جا متوجه می شویم که این خانواده برای ما قصه های ناگفته فراوانی دارند.