اکنون نزدیک دو سال است که مقیم تختفولاد شدهام. تمرکز کار من روی مشاهیر این سرزمین است؛ حیطهای بسیار وسیع و گسترده و البته عمیق که هرچقدر در آن دقیقتر میشوی، بیشتر میدانی که نمیدانی. حقیقتا تختفولاد یک دریاست. دریا تشبیه مناسبی است اگر کلمه اقیانوس را کنار بگذاریم.
از این تعابیر که بگذریم، باید غواصان این دریا را ستایش کنیم. این کمترین عملی است که میتوانیم انجام دهیم. رفتن به این عمق و صید مروارید کار دشواری بوده است. مسئولیت این مهم را دکتر اصغر منتظرالقائم بر عهده داشته است. اینکه شخصی در حوزه تاریخ استاد باشد و منبعی از اطلاعات، مهم است؛ اما اینکه دغدغه شهر خود را داشته باشد و برای اعتلای آن دل به دریای تاریخ بزند و از هیچ کوششی فروگذار نکند، جای صد تحسین دارد.
بزرگهنر منتظرالقائم نوشتن یا دانستن نیست؛ هنر عظیم او در معلمی است. او بهراستی یک اصفهانشناس است و وسعت داناییهای او این صفت را برایش تأیید میکند؛ اما برتربودن از این مقام معلمی است؛ زیرا معلمی شأنی از انسانیت است و انسان همان خلیفه خداوند روی زمین است.
دکتر منتظرالقائم توانست در این سالها افراد فراوانی را با خود همراه کند. حکایت یک نفر و دو نفر نیست. صحبت از عدد صد است و بیشتر. در اصفهان تیمسازی کار بسیار دشواری است؛ حتی دشوارتر از جذب سرمایه برای منابع. اینکه بتوانی به نیروی انسانی خود مأموریت بدهی و او را در مسیر بیندازی، هنر است؛ و الا چه بسیار کسانی که در این سالها پولها گرفتهاند و اثری هم خلق کردهاند، اما اثر آنان در تالار تاریخ صدایی نپیچاند؛ هایوهویی بود که در دل کوه پیچید و بعد هم محو شد.
کار تاریخی اصیل به ماندگار بودنش شناخته میشود و در راستای کمال خود به امتداد داشتن. دانشنامه تختفولاد جدای از عظیم بودن و گسترده بودن، اثری است مانا و امتداد دارد. سرفصلهایی که در این اثر باز شدهاند، حالا حالاها بسته نمیشوند. هرکدام برای تولدشان حکایتی دارند و از اکنون به بعد هم بالقوه حکایتآفرین هستند.
برای مثال، خود من در آن دو سال، مرتب به سراغ دانشنامه تختفولاد رفتم. از این جلد سرک کشیدم به آن جلد دیگر و بهتر از آنها نیافتم. تا پیش از این هم اهل این مجموعه بودم. در برنامههای فرمول جاذبه، برای نوشتن بخشی از دیالوگها، تقدیر ما را به سمت دانشنامه کشاند و چه جای خوبی هم کشاند. تقدیر بهتر از آن نمیتوانست دست من را بگیرد و با خود به جایی ببرد.
این روزگار، شب یا روز، فرقی نمیکند؛ به بهانهای گذارم به دانشنامه تختفولاد کشیده میشود. این موهبت خدا بود که ما از بعد این اثر پایمان به تختفولاد کشیده شد. یکی از دستاندرکاران این دانشنامه در روزهای اولی که من وارد این مجموعه شدم، سخنی گفت که در آن روز برایم سنگین بود و بهراحتی از گلویم پایین نمیرفت.
خانم زینلی بود که میگفت: تجربه به من ثابت کرده است که کارها در تختفولاد جز با تأیید خود انفاس بزرگان مدفون در تختفولاد اجرا نمیشود. به عبارتی، ارواح والامقام بزرگان تختفولاد اگر بخواهند امری در این مجموعه پیش میرود و اگر نخواهند … .
سخن برای من طعمی عامیانه داشت و در برابر پذیرش آن مقاومت کردم؛ تا آنکه ایام گذشت و کار من هم به تجربههایی اینچنین کشیده شد. خانم زینلی راست میگفت و من هم، اکنون قصد آن ندارم که اثبات و رد آن را برای خوانندگان این سطور محدود به این کلمات کنم. این سیری است که طی شده است و برای انتقال آن راهی جز سلوک نیست.
بیشک دانشنامه طی سلوکی تهیه شده است، سلوکی که دستهجمعی بوده و تنها یک تلاش علمی نبوده است. این حرکت نیازمند عشق و اخلاص بوده، و الا برای چنین حرکتی حتما نیاز به دستگاه عظیمتری بوده است. گاه نیتهای پاک و عزمهای قوی، کارهای بزرگی انجام میدهند که در نبود آن اراده و آن اخلاص، منابع گسترده هرگز نتوانستهاند چنین و چنان کنند.
پای صحبت منتظرالقائم 64ساله نشستن، پای صحبت پدر باتجربهای است که تو را تا مرحلهای آورده و اکنون دلسوز تو و آینده جریان علمی این شهر است. قرار نیست نسل بعد همان راه را برود تا به تقلا برخیزد. طبیعی است که از تکرار علمی متولد نخواهد شد.
دانشنامه در تختفولاد ما را درزمینه داده و اطلاعات تا اندازه زیادی پیش برد؛ اما اکنون وقت آن رسیده است که این همه منبع فیض را با سطح گستردهتری از مردم به اشتراک بگذاریم. در دورانی قرار داریم که توزیع دانش انگار مهمتر شده است از خود دانشآفرینی. این نگاه نفی حرکت قبلی نیست؛ بلکه در راستای تکمیل آن است، نگاهی که میخواهد دادههای پیوسته و پراکنده را از دانشنامه بگیرد و آن را با پردازشی خاص به مخاطب برساند. این رسالت امروز کسانی است که دانشنامه در اتاقشان روی میز کارشان مدام باز و بسته میشود.