محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

یادگارهای سه گانه علی اکبر اژه ای

مقدمه کتاب «بالاتر از دانشگاه» در معرفی شهید علی اکبر اژه ای


تصور این‌که جوانی تا ۳۰‌سالگی چنین کارنامه پرباری داشته باشد، دشوار است. از نامش بسیار شنیده‌ایم و از مرامش اندک. طلبه کوشای دروس حوزوی که مدرک کارشناسی روانشناسی و فلسفه هم داشت و برای تحصیل درس فلسفه از محضر آیت‌الله دکتر بهشتی، با برادر بزرگ‌ترش مهدی به تهران سفر می‌کرد. در نخستین گام مبانی فکری و نظری خود را انسجام بخشید و در دومین گام در فعالیت‌های کانون فرهنگی جهان اسلام به همراه برادرانش شرکت می کند و تا جایی که ساواک مهلت داد آن مکان را نقطه جمع شدن جوانان جویای معرفت کردند. مکانی که به‌نوعی حسینیه ارشاد اصفهان و میزبان متفکران و اندیشمندان زمان خود بود. گاهی اوقات جمعیت این سخنرانی‌ها به چندین هزار نفر می‌رسید. بیشترشان جوان، تمامشان تشنه.

همزمان با کانون جهان اسلام و پس از تعطیلی آن، مسجد علی (ع) پایگاه فعالیت‌های علی‌اکبر شد. مسجد سالخورده‌ای که شاهد فعالیت‌های متفاوت یک روحانی جوان بود. مهم‌ترین ویژگی او تأکید بر قاطی شدن با نوجوانان بود. بارها دیده شد که او لباس روحانیت از تن بیرون کرده و با بچه‌های مسجد فوتبال بازی می‌کند. محبت و صمیمت اولین رکن در روابط انسانی حاکم بر مسجد علی (ع) بود.

رکن دوم دعوت به عقلانیت و پرسشگری بود. بنا بر اطاعت کورکورانه، مرید و مراد بازی و پذیرش سخن و لو سخن دین، بدون دلیل منطقی نبود. علی‌اکبر به بچه‌ها یاد داده بود که پرسش‌گر باشند و نقاد و پیش از هر عقیده و اقدامی از واژه «چرا» استفاده کنند.

رکن سوم میدان دادن بود. مدام به نوجوانان مسئولیت می‌داد، بدون بیم و ملاحظه. علی‌اکبر بچه‌های زمان خود را شناخته بود. اعتماد می‌کرد نه‌فقط در کارهای اجرایی، بلکه در انتقال مفهوم و محتوا هم جسور بود. کتاب قطور مارکسیست‌ها را به بچه دبیرستانی می‌داد، می‌گفت بخوان و بیا مسجد تا بر سر آن بحث کنیم، بدون واهمه. یا وقتی یکی از سرکردگان گروهک‌های ضدانقلاب به دبیرستان ادب می‌آید، از یکی از دانش‌آموزانش می‌خواهد که با او مناظره کند که برخلاف تصور همگان از عهده کار هم برمی‌آید. او معتقد بود که تربیت تنها در گفتار نیست، باید در مسیر افتاد تا راه‌بلد شد.

مهندس مصحف، شهید بهشتی و شهید اژه ای
مهندس مصحف، شهید بهشتی و شهید اژه ای


این‌ها یادگارهای سه‌گانه مردی است که نامش سال‌هاست بر بلندای مدارس استعدادهای درخشان اصفهان می‌درخشد. مردی که اجر تمام تلاش‌هایش را در لحظه‌ای از زمان دریافت کرد. انفجار ساعت 20:30 هفتم تیر سال ۱۳۶۰ سقف را پایین آورد و شهدا را بالا برد. علی‌اکبر در کنار استاد و راهنمایش سید محمد بهشتی به آسمان پر کشید و روح بی‌قرارش از سرچشمه خاکی، راهی سرچشمه افلاکی شد.

جسمش را بر سر شانه گرفتند و به گلستان شهدای اصفهان سپردند و رسمش را شاگردانش بر دوش کشیدند و کانون‌های تربیتی مردمی شهر را بنا نهادند. بعدازاین نیز هر کس بر این عهد بماند، یعنی با نوجوان صمیمی و مهربان باشد، دین را از دریچه عقلانی معرفی کند و به نسل جوان اعتماد کند و از واگذاری امور بزرگ به آنان پروا نکند، از تبار اژه‌ای است.

قافله‌ای که قرار است حسینی شوند تا بهشتی شوند. تباری که تربیت را در آزادی می‌بیند و شکل گرفتن شخصیت انسان را با اختیار به مخاطبش احترام می‌نهد و حفظ کرامت انسانی را اساس می‌داند. علی‌اکبر اگرچه عمری کوتاه داشت اما در همان برق کوتاهش، هم مسیر را نشان داد و هم مقصد را.

روابط انسانیاکبر اژه‌ایشهید اژه ایشهید بهشتیمسجد علی
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید