محمود فروزبخش
محمود فروزبخش
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

یک برش از زندگانی کازرونی

تکیه‌های سرشناس تخت فولاد به نام شخصیت بزرگی است که در محور آن دفن است مانند تکیه میر، خاتون‌آبادی، خوانساری، میرزا رفیعا، صاحب روضات، شهشهانی، تویسرکانی.

اما یکی از تکیه‌های جذاب و دیدنی تخت فولاد به نام سازنده آن است. آری تکیه کازرونی؛ بزرگ‌مردی که بدن او اکنون نه در تخت فولاد و نه در اصفهان است. محمدحسین کازرونی وصیت کرد بدنش را در همین تکیه به امانت بسپارند و بعداً آن را به نجف اشرف انتقال دهند.

محمدحسین کازرونی
محمدحسین کازرونی


محور این تکیه مزار ملأ عبدالکریم گزی است که بعداً علمای دیگری نیز به آن اضافه می‌شوند. تکیه‌ای که بر سر راه مسافران شیراز بوده و امکانات مناسبی برای توقف آنان داشته است از جمله آب‌انبار بسیار زیبایی که کازرونی بنا کرد تا آب شرب ساکنان این تکیه را تأمین کند.

در کارنامه کازرونی علاوه بر این تکیه در بیرون از شهر، ساخت چند مسجد داخل شهر هم دیده می‌شود. این میراث گران‌بهای مردی است که نامش به صنایع نساجی گره‌خورده است و با اشخاصی مانند دهش، بنای کارخانه‌های نساجی مدرن اصفهان را پی‌ریزی کردند. کارخانه‌هایی که ساخت معماری آن‌هم هنوز بعد از سال‌ها زیبا و داخلش چشم‌نواز است. محمدحسین کازرونی مشخصاً مرد اول کارخانه نساجی وطن بود و از جمله کسانی بود که موتور ماشین توانمند نساجی در اصفهان را روشن کرد تا جایی که بعدها به اصفهان، منچستر شرق می‌گفتند و این لقب به دلیل حجم تولید پارچه و کیفیت آن بود.


این‌که کارخانه‌ای خصوصی باشد یعنی بر پایه ثروت دولتی بنا نشود و بتواند با زیرکی از مرکز، وام کلان بگیرد و چرخ تولید را بچرخاند و اشتغال‌زایی کند، همواره مورد تشویق است اما چه می‌شود کرد که در روزگار اول انقلاب به دلیل غلبه نفوذ برخی از افکار چپ‌گرا، سرمایه‌داران موجوداتی منفور و کارخانه‌داران انگار دشمن مردم بودند. این غلبه چپ‌گرایی به دلیل جو آن زمان جهان بود زیرا در آن ایام و روی کره زمین، تمام انقلابی‌ها از مارکسیسم الهام می‌گرفتند. در مبارزه که بسیاری از جوانان این‌چنین بودند و به‌وقت پیروزی نهضت هم نسخه آنان برای اقتصادی تنها و تنها تکیه‌بر دولت مرکزی و تضعیف و حتی در برخی از افراطیون آنان نابودی سرمایه‌داران بود.

این‌چنین بود که بخش خصوصی آسیب فراوانی دید و سال‌ها بعد که صنایع دولتی نتوانستند موفق ظاهر شوند، آگاهان متوجه شدند که ملی کردن همه‌چیز چه‌کار اشتباهی بوده است و از برای همین موضوع بود که تفسیر سیاست‌های اصل ۴۴ تغییر کرد و عاقلان دانستند که دست‌فرمان نظام در حوزه اقتصاد و مالکیت باید عوض شود. آنچه در این نگاه محترم است کارآفرین است و تولید او منشأ برکات است. سی سال بعد از انقلاب بود که حالا دیگر کارخانه‌دار و صاحب سرمایه حاکم بر آن دیگر نه یک انسان پلید بلکه موجودی ارزشمند است.

این تغییر نگاه به قیمت از دست رفتن بسیاری از دارایی‌ها در این سال‌ها بود. یکی از این دارایی‌ها جعفر کازرونی، پسر محمدحسین کازرونی بود. شخصی که برای مدیریت کارخانه‌های نساجی همت فراوانی کرد و توانست به توفیقات فراوانی دست پیدا کند. در ابتدای تابستان به‌شدت گرم ۱۳۵۸ او را با گلوله زدند و مردادماه به رحمت ایزدی پیوست و در تکیه پدر خاک شد. این گلوله درست در زمانی شلیک شد که فرقان ترورهای فشرده خود را کلید زده بود و بسیاری از شخصیت‌های ارزشمند وطن را به زیر خاک برد. البته آن روز فردی یک ثروتمند مانند جعفر کازرونی را شخصیتی ارزشمند نمی‌دید چه‌بسا آن ایام او اگر زنده هم می‌ماند با محدودیت‌هایی هم مواجه می‌شد مانند بسیاری از هم‌رده‌هایش اما در هر صورت او رفت و صنایع نساجی مدیری کاربلد را از دست داد و در آن هنگام جو عمومی به خود نگفت که چه گوهری را از دست دادم.

جرم او هم شاید پولدار بودنش بود و این‌که نفرات زیادی زیردست او در کارخانه هستند. درهرصورت امثال او باید می‌رفتند و چرخ روزگار باید می‌گذشت تا انقلاب اسلامی در ایران متوجه شود که سرمایه و کارآفرینی تا چه اندازه مفید، محترم و مهم است.

نساجی
نویسنده و اصفهان اندیش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید