گویند روزی مادری از فرزندش میپرسد: میدانی مهم ترین عضو بدن کدام است؟ پسر کمی فکر میکند و میگوید: چشم! بدون چشم نمیتوان دید و این غیرممکن به نظر میرسد. مادر جواب میدهد که این اشتباه است و کسانی بی دیدگان خود زندهاند.
مادر پس از مدتی دوباره همان سوال را تکرار میکند. اینبار پسر میگوید: قلب! ما بدون قلب نمیتوانیم زنده بمانیم. مادر دوباره میگوید که اشتباه است و بازهم میگذرد.پدربزرگ مادذیِ پسر میمیرد و مادر در مراسم،دوباره همان سوال را تکرار میکند؛: میدانی مهم ترین عضو بدن کدام است؟پسر تعجب میکند و جوابی ندارد. مادر میگوید: مهم ترین عضو بدن، شانه است! وقتی کسی ناراحت است و سرش را روی شانه ی دیگری گذارد، گویی غمش فروکش میکند. امیدوارم روزی شانهات نوشدارو و مرهم غم عزیزانت باشد و
شانهای بیابی که آرامشت باشد...
عاشقم،
عاشق همانی هستم که وقتی شب ها گریهام میگرفت مرا به اغوش گرمش دعوت میکرد؛
عاشق همانی هستم که همان روز ها و شب های سخت و عذاب آوری که پشت سر میذاشتم را به خاطر دارد و تمامش را با گوش شنوا میشنید؛
عاشق همانی هستم که در شادی ها همراهم خوشی میکرد و در غم ها همدردی و همدلی میکرد و دلداریام میداد؛
عاشق همانی هستم که در این جهانِ بد، کمکم میکرد که ازین دنیا دور شوم؛
عاشق همانی که عیب هایم را همانطور که بود و نه بیش و پیش، تنها به خودم بازگو میکرد؛
عاشق همانی که در نیک و بد، به فهمیدن احساساتم میپرداخت و در فهمشان کمکم میکرد؛
عاشق همانی که در خستگی، شانه ی آرامشم بود و غمخوارم میشد؛
عاشق همانی که فقط مرا دوست داشت و از بین هفت میلیارد، چشمش فقط مرا میذید و مرا میستایید گویی من به او جان داده باشم!؛
عاشق کسی که فرصت هایم را بهم یاداوری میکرد تا هدر نروند؛
آری عاشقم.
عاشق پَتویی که پناهم بود؛
عاشق بالشتی که شنوندهام بود؛
عاشق پلی لیستم که همیشه با حالم همراه بود؛
عاشق کتاب هایی که مرا به دنیاهای بهتر پرتاب میکردند؛
عاشق آیینهای که خود واقعیم را میدید؛
عاشق نقاشی که همیشه همانطور بود که من میخواستم؛
عاشق میزی که در خستگی و انگار بیهوشیام از خستگی مرا به خواب میبرد؛
عاشق عروسک هایی که مرا خدای خود میشناختند؛
عاشق ساعتی که از مرگ زمانم جلوگیری میکرد؛
آری،
عاشقم.
عشق من اینها هستند نه یک آدم.
کسی که شب ها مرا در اغوش میگرفت، شنونده ی حرف هایم بود و همه ی آنها را به خاطر میسپارد،... همه ی آن اشخاص، اینها هستند.
آری...
عاشقم...