دوید.
دوید.
دوید.
بن بست...
هنوز دنبالش بود.
به سختی از روی دیوار بالا رفت.
روی پشت بوم ها میدوید.
اما او راحت دنبالش میکرد.
آخر پا نداشت که بخواهد بدود یا از دیوار بالا برود!
رسید به یک مانع بزرگ.
بین بام دو خانه فاصله ی بسیاری بود و شبیه گسل شده بود.
ترسید اما وقتی پشت سرش را نگاه کرد و دید که با سرعت چند برابر دنبالش میکند به خود جرعت داد که بپرد.
توانست به آن خانه برسد اما او هنوز دنبالش بود و به راحتی فاصله را رد کرد.زیرا او جسمی نداشت که سنگین باشد!
میدوید و او هم به دنبالش.
آخر سر از بام پایین افتاد.
اما همان لحظه کسی اورا از دست او نجات داد.
او نابود شد.
دختر از آن شخص تشکر کرد که دشمنش را نابود کرده و پرسید که او کیست.
او که بود که دختر را از استایل ها و کفش های زشت نجات داده بود؟
او،
سازنده ی،
ال استار بود...
______________