اتاق شماره ی۶۶۶ خیس و خسته چمدونش را به دنبال خود میکشاند.بارونی مشکیاش خیس باران شده بود.آسمان بنفش بود.رنگ مورد علاقه اش.چکمه های بنفش گلیاش را وارد س…
ببخشید ببخشید ولی من واقعا خوب نبودم.ببخشید که دیگه نیستم اما من جدی به استراحت نیاز داشتم.هیچ ایده ای ندارم چرا اینکارو کردم.ولی من مطمئنم خسته ب…
اشک فروش! دخترک کوچه هارو به آرومی طی میکرد و فریاد میزد:خواهش میکنم و به این پول نیاز دارم.من اشک میفروشم.اشک نمیخواین؟و بنر های دست نویس خودش رو پ…