این که سر تیتر بزنم پنجاهم، برام باید حس شگفت انگیزی داشته باشه اما توسرم حس رضایت نیست.
حتی بلد نیستم راضی بشم به چیزی کیف و لذت از تلاش خودم ببرم.
پنجاه روز نوشتن که البته بیشتر طول کشید.
دیدن فیلم جولی اند جولیا و تصمیم برای نوشتن که به خودم ثابت بشه من میتونم یک کاری به پایان برسونم.
اون بعد کمال گرا یا هر اسمی که داره ببینه من میتونم
اما این وسط اتفاق های جالبی افتاد که همش بر میگرده به دریافتی های آدم. که تو واقعا بازکنی دید تو تا ببینی.
میخواستم روز پنجاهم روز تولدم بنویسم.
ولی گفتم بذار تمومش کنم قبل تولدم.
همین
مرسی که همراه بودین.
احتمالا که ننویسم صفره ولی ببینم در چه قالبی و چجوری میام.
دوستون دارم زینب خاتون ?