Zozo
Zozo
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

روز چهل سوم / نمی‌دونم

حقیقتا نمی‌دونم راجع چی بنویسم ؟

خواب مسخره دیشب که احسان علیخانی توش بود یا

دختر عمه ام.

یک دخترعمه دارم همیشه در راستای هرچیزی میگه نمی‌دونم.

یعنی حتی چیزی که می دونه مثلا می‌دونه الان دلش این خوراکی میخواد ازش می‌پرسی می‌خوری میگه: نمی‌دونم !

الان بهتر شده. داره یاد میگیره و اعتماد به نفس پیدا نظرشو بگه.

به فکر این جهانم . این دنیا. این زندگی.

دیدی بعضی اوقات حتی با اینکه که می‌دونی چه راهی باید بری دلت میخواهد تردید کنی، چه کوفتیه نمی‌دونم.

جمعه است.

حسین رفته سرکار، بابام ولو شده تو پذیرایی داره یک چیزی میبینه و چرت می‌زنه.

من

من اینجا تو اتاق با چشمای نیمه باز می‌نویسم به امید چی ؟ این رو هم نمی ‌د

نوشتن پختن خوردن گاهی ام خواندن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید