سلام بعد از یک سال شایدم بیشتر شایدم کمتر.
الان که اینو می نویسم
توی مدرسه کار می کنم
نه معلم نیستم
توی بخش روابط عمومی کار میکنم اما تلاتش برای سمت دیگری هم به همرامه
تجربه ها آدم های جدید تو زندگیم اومدن
دیشب مراسم نامزدی معین و پریسا بود
خوش گذشت حقیقتا خوشحالم براش
دوست آدم وقتی آدم درست خودش انتخاب میکنه، انگار جمع دوستات زیاد میشن.
به خودم نگاه می کنم.
به این آدمی که هستم.
گاهی دلم مخیواد همه چیزهای تو سرم رو بنویسم.
مثلا اینکه پسری که دیشب دم در وایساده بود و خیلی بامزه میرقصیدو دئست داشتم باهاش می رقصیدم،
گاهی دلم میگه این تویی؟
یا تو شکل دیگری هست.
مائده داره خیار خورد می کنه برا سالاد.
فردا شنبس برم پیشش.
جمعه- 15- تیر