پارت پنجم و ششم رمان عشق خونی
?عشق خونی?
-ریومااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!
ریوما-آزونا حالت خوبه کسی اذیتت نکرد خونتو نخورد روحتو چی بهت یه مهری نشون نداد هیپنوتیزت نکرد نزدت؟...
سوبارو-عاغا یهو بگو نخوردنت.
-حق با سوبارو خرهس درسته سه تاشون خون آشامن یکیشون منگله دو تا شونم عجیبن ولی فقط تاجایی که یادمه من توپ فوتبال روکله ی این خر قرمزه پرت کردم.
مو زرده-والبته داداش کوچیکه من بهش گفت هندوانه
ریوما-آیاتو؟
مو کرمیه- نه بابا سوبارو رو میگه.به جان مادرت من کاری با آبجیت نداشتم.
ریوما-سوبارووووووووو
حالا سوبارو بدو ریوما بدو که یکدفعه ای دور ایزومی و سوبارو و ریوما آتیش گرفت.
ایزومی-جای اینکه تام و جری بشین برو همه چیو به اون توضیح بده.
-هووی عاغاعه اونو به آشغال میگن نه آدم.
یکدفعه ایزومی٬ریوما٬سوبارو٬آیاتو٬لایتو همزمان گفتن:ولی تو که آدم نیستی فرشته ای.
-نظر لطفتونه.
سوبارو:بابا جوگیر تو یه فرشته ای ما ازت تعریف نکردیم.
-فک کنم توپه رو مغزت اثر بدی گذاشته باید بری دامپزشکی.
ایزومی(با خنده):آزونا جون این که حیوون نیس بره دامپزشکی باید بره دامپزشکی خون آشاما.
ریوما:ایزومی
ایزومی:جان
ریوما:آزونا چی؟؟؟؟
ایزومی:کوریچی
حالا ایزومی بدو ریوما بدو.
موکرمیه:فک کنم تام و جریو خیلی دوس دارن.
سوبارو:آیاتو کار خودته
یکدفعه آیاتو داد زد و گفت:ریوما آبجیت هنوز فک میکنه آدمه ها.
با کیف پولی که کنارم بود محکم زدم تو سرش
آیاتو:آخ چته؟
-تو فک کردی من حیونم؟
لایتو:نه فک می کنیم که نه مطمئنیم تو فرشته ای.
-وایی چقد شما منو دوس دارین.
همون موقع ایزومی با ریوما دست از تام و جری بازیشون برداشتن.
بعد ریوما اومد جلو و گفت:آزونا میخوام باهات جدی صحبت کنم.
-خب بگو.
ریوما-امممم خب تو آدم نیستی.
-ینی میخوای بگی من حیوونم؟
ریوما:نه نه تو یه دورگه ای.
-ها؟
ریوما-اممم تو دورگه انسان و فرشته ای چون مامانت فرشته بود و بابات هم انسان.
-راس میگی؟
ریوما-آره.
-پس ینی تو هم....
ایزومی:مگه فک میکنی ریوما داداشته؟
-پن فک میکنم خواهرمه.
ریوما-آزونا من برادر تو نیستم من پسر داییتم.
-ها؟
ریوما:مادرو پدرت تو بچگیت کشته شدن.
-خب پس ینی من تنها فرشته اینجام؟
سوبارو-نه تنها دورگه اینجایی برا همین ما به خون تو برای درست کردن حکومت جدیدی نیاز داریم.