«چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا»
دکترین مهدکودکانهی «این آن نیست!»
به قلم زرتشت محمدی _دبیر انجمن حضور کلمه و عضو اندیشکدهی جهانی کلمهگرایان ایران_
دکتر حسین پاینده در مقالهای با نام «شحنه باید که دزد در راهست» مینویسد: «همایی با تلفیق آراء خود و سه مؤلف مذکور، انواع سرقت ادبی را تحت یازده عنوان طبقهبندی میکند که عبارتند از: 1-نسخ یا انتحال 2-مسخ یا اغاره 3- سلخ یا المام 4- نقل 5- شیادی و دغلبازی یا دزدی بیبرگه و بینام و نشان 6-حل 7-عقد 8- ترجمه 19- اقتباس 10- توارد 11- تتبع و تقلید» (همایی، 1354، ص 357).
نسخ یا انتحال اولین و بارزترین و انکارناپذیرترین نوع سرقت ادبی است که طی آن کسی «گفته یا نوشتهی دیگری را عیناً» حرف به حرف و بیکم و زیاد و بدون تصرف و تغییر یا با اندک تصرفی به خود نسبت میدهد (همایی، 1354، ص 358).
اگر کسی گفتههای نویسندهای دیگر را از نوشتهای بگیرد و با عوض کردن بیان، همان گفته را راجع به موضوعی دیگر در نوشتاری به امضای خود منتشرکند، به زعم همایی مرتکب سرقت ادبی از نوع چهارم (نقل) شده حال آن که اگر موضوع را عوض نکند مرتکب سرقت ادبی از نوع سوم (سلخ) یا (المام) گردیده و اگر بعضی از عبارات بهکاررفته در نوشتهی اصلی را هم استفاده کند، به سرقت ادبی از نوع دوم (مسخ) یا (اغاره) دست زده است. توضیح این که «نقل» برحسب معنای لغوی این اصطلاح یعنی از جایی به جای دیگر بردن و در اینجا منظور این است که کسی گفتههای نویسندهای یا مضامین نوشتهی او را از اثر اصلی به نوشتهی جعلی ببرد. «سلخ» یا «المام» (به ترتیب به معنای پوست کندن و تقرب به چیزی) زمانی رخ میدهد که کسی اندیشهی مطرحشده در اثری را بدون نام بردن از مؤلف اصلی و با سبکی متفاوت بازنویسی کند. «اغاره» (به تاراج بردن) یا «مسخ» آن نوع از سرقت ادبی است که سارق برای رد گم کردن، به ترتیب کلمات و جملات را عوض میکند و همچنین با توسل به مترادفهای واژهها یا با شرح و بسط ترکیبهای زبانی به کار رفته در متن اصلی، متنی دیگر جعل میکند که اندیشههای مطرحشده در آن در واقع مأخوذ از منبعی ذکرناشده هستند.
با ظهور مکتب ادبی_فلسفی اصالت کلمه به خصوص کتاب «جنس سوم» _نخستین کارنامهی فرزندان عریان که حاصل تلاش چند سالهی آنان بود و پس از سالها تلاش به همراه بیانیهی جهانشمول مکتب عریان در ادبیات هزارهی سوم به قلم بنیانگذار مکتب اصالت کلمه (عریانیسم) جناب استاد آرش آذرپیک توسط انتشارات کرمانشاه در سال 1384 چاپ شد_ تحولی شگرف در ادبیات و اندیشهی ایرانزمین در حال شکلگیری است که تأثیر عمیقی بر مخاطبان عام و خاص داشته. زاویهی دید مکتب اصالت کلمه برخلاف مکاتب مغربزمین نه تنها بومی بوده (ایرانی_اسلامی) بلکه به راحتی میتواند با مخاطبان ارتباط برقرار کرده و حرف نویسنده را به مخاطب خود انتقال دهد. در حوزهی ادبیات این مهم مدیون انواع ادبی مختلفی از جمله واژانه، فراشعر، فرامتن، غزل عریان، غزل مینیمال، فراداستان کلمهگرا و... است که به همت استاد ارجمند جناب آرش آذرپیک کشف و خلق شده و توسط اساتیدی که ایشان پرورش دادهاند آموزش داده میشوند.
اما بسیاری بر آن شدند که اندیشههای این مکتب را به نام خود بزنند که میشود گفت در کل همگی دارای دکترین مهدکودکانهی «این آن نیست!» هستند که نه این را سیستماتیک و عمیق فهمیدهاند نه آن دیگری را!!! اما در کلمهی «نیست» با آنها موافقم کاش این نیست که میگویند صبغهای سیستماتیک و اندیشگانی از نیچهها و آلبرکاموها داشت که آن را هم ندارد!
روش سرقت اکثر این افراد روشی است که متأسفانه در کشور ما بسیار متداول شده به این صورت که سبک نوشتار شما را میبرند و با سر هم کردن مطالبی از فلاسفه با سفسطهبازی شما را به بازی میگیرند مثلاً با نقل قول از دریدا، لاکان، ویتگنشتاین، سوسور، هوسرل، دلوز و... و با قسمتی از مطالب خود شما میگویند که «این آنی نیست که شما میگویید» ما متفاوت گفتهایم!!! در حالی که اساساً این مطالب نظری بدون متدولوژی، صد من یک غاز هم نمیارزد و به طور کلی، هدف آنها دزدیدن همان سبک نوشتار یا نوع ادبی و ژانر شماست. کشف و خلق شما را میدزدند و بعد شروع میکنند به سفسطهبازی چون در این کار استادند و حرفهی آنها چیزی جز این نیست.
یکی از همین افراد شخصی به نام دکتر مهدی خبازی کناری است که ظاهراً دارای مدرک دکترای فلسفهی غرب بوده و اساساً سفسطهبازی جزو تحصیلات ایشان است چرا که آن را تدریس میکند.
در گزارشی به نقل از خبرگزاری مهر با کد خبری 243804 آمده که در سال 1384 نشر قصیدهسرا کتابی را با عنوان «این کتاب اسم ندارد» به قلم مهدی خبازی کناری چاپ کرده که در مجموع شامل بیش از 150 قطعه شعر بلند در سبکهای نیمایی، سپید و موج نو است. حال آن که مهدی خبازی کناری چندی پیش، در تاریخ سهشنبه بیستویکم امرداد 1399، در صفحهی ادبی ماهنامهی «آوای پراو»، شمارهی 74 تحت عنوان مصاحبهای که بین صفا سبطی و مهدی خبازی کناری منتشر شده، ادعایی عجیب کرده که در دههی هفتاد کتابی با عنوان «این کتاب اسم ندارد» در قالب ادبی متن سیاه چاپ کرده و در آنجا مانیفست یک قالب جدید را نوشته و دیگران از آن دزدیدهاند!!! و عجیبتر این که کتاب معرفیشده اولاً سال 84 چاپ شده، ثانیاً مانیفستی در آن نیست، ثالثاً در قالبهای نیمایی، سپید و موج ناب آن هم در درجهای بسیار ضعیف و تقلیدی بوده که خبرگزاری مهر نیز همان موقع آن را انتشار داده است.
با هم به شیوهی انتحال مهدی خبازی کناری از کتاب «جنس سوم» به اهتمام آرش آذرپیک و مهری مهدویان چاپ 1384، انتشارات کرمانشاه نگاهی میاندازیم:
• مواردی از سرقتهای آقای مهدی خبازی کناری از تئوریهای مکتب اصالت کلمه و سرقت سبک ادبی عریان:
خبازی کناری مینویسد: «متن سیاه یک نوع شعر یا سبک تازهای در شعر نیست. یک نوع پس زدن مسئولیت تولید اثر و شانه خالی کردن برای ارائهی یک نوع ادبیت تازه نیست، بلکه ارتقای ادبیات در عبور از دوگانهی شعر و نثر است که این دوگانهانگاری به طور تاریخی گریبانگیر تاریخ تفکر بوده است. متن سیاه فراروی از دوگانهی شعر و نثر است که خود مولد بحرانهای زیادی در تاریخ ادبیات بوده است.» این را مقایسه کنید با گفتهای از استاد آرش آذرپیک بنیانگذار مکتب اصالت کلمه (عریانیسم) که در سال 1383 در کتاب جنس سوم به چاپ رسیده است: «هدف متنِ عریان دست یافتن به یک ژانر قائم به ذات در ساحت بیپایان واژگان است و تکوین نهایی این پروسه برمیگردد به فراروی ذات واژگان از شاکلههای هزار چم شعریت و روایت به منظور نمود بخشیدن به ماهیتهای نهفتهی درونی و بیرونی.» خبازی کناری، دست به انتحاله زده و اصل و مفهوم متن استاد آرش آذرپیک و در واقع اصل تئوری «فراروی» را با جانشین کردن واژهی «متن» به جای «روایت» به تاراج برده است.
استاد آرش آذرپیک میگوید: «هدف مکتب اصالت کلمه بازگشت آوانگارد به اصالتهای فرارو است...» و خبازی کناری همین مفهوم را با اندک تغییری در واژگان انتحاله داده و به یغما میبرد، به این شکل که مینویسد: «متن سیاه... با یک تلقی آوانگارد... به بازشناسی و بازاندیشی سنت ما... میپردازد.»
استاد آرش آذرپیک در کتاب جنس سوم بیان کردهاند: «فراروی از مرزهای شعریت و داستانوارگی حرکتی را در متنیت متن آغاز میکند که در اصالت وجودیِ خود تمام تمایزهای صوری و جوهری شعر و داستان را کاملاً بیاهمیت میانگارد.»
و خبازی با عوض کردن واژهی داستان به نثر و فراروی به گسترش، مینویسد: «متن سیاه خودش را در نقاط مرزی بین نثر و شعر گسترش میدهد.» دقت کنید که خبازی کناری چگونه اصل مفهوم تئوری فراروی را به تاراج برده و عیناً دست به سرقت از نوع «انتحاله» میزند.
موضوع اصلی ما فلسفهی عریانیسم یا ژاک دریدا نیست، بلکه «یک نوع سبک نگارش به نام متن عریان» است که دستکم در ادبیات ایران برای نخستین بار توسط استاد آرش آذرپیک در کتاب جنس سوم به صورت مانیفست با بسامد تعمدی و نمونه آثار شاگردانش چاپ شده و پس از آن کتابهای متعددی در پیروی از آن با بسامد و نمونه آثاری چشمگیر تحت عنوان و زیر لوای مکتب اصالت کلمه منتشر شده است.
نباید مغالطه کرده و با عناوین فلاسفه و بازیهای سفسطی و آوردن گزارههای متفاوت مخاطب را سرگرم و البته بیسوادان و کمسوادان و بدسوادانِ وادی ادبیات را مسخ و مسحور ساخت، اصلاً گیرم که فلان فیلسوف در فلان زمان گفته باشد که مرز بین شعر و داستان گسترش یابد مهم این است که خود سبک نگارشیای که بر این اساس پیشنهاد شده ابتدا توسط مکتب اصالت کلمه (عریانیسم) و در کتاب جنس سوم سال 1383-84 با نام متن عریان تئوریزه شده و نگارش یافته است.
بازگشت به سنت در جنبش پسامدرنیسم وجود دارد و این حرف تازهای نیست اما بازگشت آوانگارد بنا بر زاویهی دید خاص پستمدرنیستی -که روح آن معناستیزی و معناگریزی، نسبیگرایی، عدم قطعیت، عدم تعین، مرکززدایی و... بوده و ذات آن در نقد آوانگاردیسم است که خصیصهی اصلی ذاتی مدرنیسم به شمار میآید و با پیشروی و گسترش منافات و با واژهی «بازگشت» در پستمدرنیسم صددرصد تضاد دارد.
بازگشت زیرکانه و سلیقهای در سنت از خصایص پسامدرنیسم است که روح پستمدرنیسم با خودِ واژهی آوانگارد سر سازگاری ندارد؛ بنابراین بازگشت آوانگارد نه میتواند یک تئوری مدرنیستی باشد، نه پستمدرنیستی بلکه خصیصهای است که تنها بنا بر اصل فراروی و حقیقت عمیق در عریانیسم معنا میگیرد و لاغیر؛ که برای فهم شرح اصل حقیقتمداری به کتب فراوانی که در مکتب اصالت کلمه چاپ شده است میتوان مراجعه کرد.
فراروی نه در جهان مدرن معنا دارد نه در جهان پستمدرن و هیچ کدام از نظریهپردازان این دو عصر در مقولهای با نام فراروی تمرکز تئوریک نداشتهاند. در عصر مدرنیسم آرمان تمام نظریهپردازان ادبی، هنری و فلسفی بنا بر شاخصهی ذاتیِ آوانگارد بودن، نفی سنت پشت سر و پیشروی به سوی افق پیش رو بوده است. شما به بیانیههای جنبشهای آوانگارد از قبیل فوتوریسم، دادائیسم، اولترائیسم، سوررئالیسم، کوبیسم و... مراجعه کنید کاملاً متوجه این بحث خواهید شد اما در عصر پسامدرنیسم به جای آوانگارد بودن و «نئو» اندیشیدن واژههای دیگر، دانشواژهها فهم سیستمهای آن عصر شد. این دانشواژه «پسا» خوانده میشود زیرا پسامدرنیسم در اوج بحرانهای پس از مدرنیسم زاده شده و به نقد آن بنا بر نگرش نسبیگرا، معناگریز، کلانروایتستیز، مرکزگریز و در اوج برای عدم انهدام تمام دستامدهای بشری اتحاد نامتمرکز را جایگزین «وحدت مرکزمند» کرده؛ بنابراین در سیستمی که خود بر اصل معناگریزی، معناستیزی و فقدان معنا و عدم قطعیت استوار است چگونه میتوان کودکانه پنداشت که فراروی از یک معنای کمینه یا متکثر به سوی معنا یا معنای بیشینه یا جامع دست به فراروندگی بزند و ارادهی معطوف به فرایی را پیش بگیرد. فراروی همانگونه که در کتاب جنس سوم آمده به عنوان مشخصهی عصری نامیده شده با نام «عریانیسم» که با افول پستمدرنیسم آغازیدن و وزیدن گرفته است؛ اما در حاشیه باید عرض کرد واژهی «فرا» که لقلقهی بسیاری از مترجمان آثار غربی شده هیچ ربطی به کلمهی «فراروندگی» ندارد و برگردانی ابتر از دانشواژهی "post" در کلماتی مانند پسااستعماری، پسافمینیسم، پساداستان، پسانقد، پسازبان و... است؛ و توهم فانتزی و ابلهانهی یکی دانستن دانشواژههای «پسا» و «فرا» متأسفانه بهانهای در دست زنگیان مستی که پیالهشکن در مستی سترون، توهم امپراتوری روم را دارند و در مزرعهی بیخاک خود بذری کاغذین میکارند غافل از این که به قول قدما یا باید زنگی زنگ بود یا رومی روم.
قلیخانها فلسفهی پشت متن را عوض کرده اما برآیند را که همان سبک عریان است دزدیدهاند، درست همان طور که میتوان سبک نیمایی را که تقلیدی از آرتور رمبو بود به هر فلسفهی دیگری و با هزار زاویهی دید دیگر آسمان ریسمانه دزدید. مانیفست مکتب اصالت کلمه (عریانیسم) خزانهی بیتالمال اختلاسگران ادبی شده است و این امر برای ما آنگونه عادی و روزمره گشته که دیگر با توجه به اوضاع کنونی چیز عجیبی نیست!!! و در این میانه باید به آنان گفت لطفاً تعارف نکنید. ما تئوریهای فراوان دیگری هم داریم. خزانهی بیتالمال عریانیسم متعلق به همهی اختلاسگران امروز ادبی است.
شگفتا که برخی به سبکهای مکتب اصالت کلمه رحم نکرده و آنها را از آنِ خود میدانند، گروهی دیگر نیز به تئوریهای مکتب اصالت کلمه رحم نمیکنند و آنها را بدون هیچ شرافتی در قلم به نام خود میزنند، اما شگفتتر از همه آن که افرادی هم یافت میشوند که حتی به علائم نگارشی همانند پرانتز، کروشه، اسلش و... که در مکتب اصالت کلمه برای خوانش و فهم دقیق متون عریانیستی گاه کاربردی متفاوت از کارکرد معمولشان را نیز بر دوش میگیرند و در کتاب «جنس سوم» برای نخستین بار مطرح شدهاند رحم نکردهاند و فیالمثل «شریعت ادبی» را به «مذهب ادبی»!!! ترجمه کرده و به نام خود زدهاند. (شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر)
برخی دیگر نیز با تعمیم واژهی فراروی به پستمدرنیسم و مدرنیسم، دخل و تصرف در کلیدواژگان مکتب اصالت کلمه (عریانیسم) و ارائهی ابتر آنها به توهم نوآوری رسیدهاند و دست آخر گروهی که با تلفیق ناهمگون مؤلفههای پسامدرنیستی و عریانیستی به اسکیزوفرنیای پایهگذاری سبک و مکتب و... مبتلا شدهاند. به قول شاعر و عریانیست معاصر آریو همتی دربارهی یکی از اینان در غرب کشور: «تئوری این سارقان متوهم و بدسواد را میتوان تئوری شامپانزهای نامید. شامپانزه با دستان پرتوانش که به داد مغز ناتوانش رسیده با یک دست شاخهی درختی و با دست دیگر شاخهی درختی دیگر را چنگ زده و از آن آویزان شده اما توهم ایستادن بر فراز درختی دیگر را دارد بیآن که بخواهد بداند نه درخت پسامدرنیسم و نه درخت عریانیسم، هیچ کدام تکیهگاه او نیستند و نخستین باد بر توهم درخت سوم او نقطهی پایان را خواهد گذاشت و خدا را شکر که خودش اذعان کرده این درخت سوم هیچ ربطی به جنس سوم ندارد یعنی همان تئورینمای مهدکودکانهی «این آن نیست!» و رسیدن مطلق به نیست.
• تاریخسازی:
در اینجا با توجه به این که بنده در دایرهی بازپرسی دادگستری شاغل هستم اندکی از تجارب خود در امر قضایی بهره گرفته و مدارک موجود را که نشاندهندهی جعل و تاریخسازی کذب از سوی مهدی خبازی کناری است ضمیمهی این گفتار کردهام تا مخاطبان خود ایشان را به قضاوت بنشینند!
در زیر علاوه بر سند از کتابخانه ملی ایران تصاویری از سایتهای معروف خبرگزاری آورده شده است که به صراحت اعلام کردهاند که کتاب «این کتاب اسم ندارد» تألیف مهدی خبازی کناری اولاً در سال 1384 چاپ شده و ثانیاً موضوع آن شعر نیمایی و سپید و موج نو بوده است. ثالثاً مهدی خبازی کناری یک شاعر مقلد جریان شعر پستمدرن بوده است.