تیک-تیک-تیک
«هی، چه خبر؟»
تق-تق-تق
«منم، رادیاتور.»
فث-ثث-ثث-ثث
«خوبم، دارم اینجا حال میکنم. البته منظورم این نیست که سرد باشم. من یه دستگاه گرمایشیام!»
پف-پف-پف
«بیرون هوا خیلی سرده، نه؟ بهتره اینجا بمونی و کنارم باشی. میدونم، من یه رادیاتورم، اما منم به گرما نیاز دارم. نه، منو بغل نکن؛ منظورم گرمای عاطفی بود. اگه بغلم کنی، میسوزی، همونطور که وقتی خوابیدی و پات به من خورد، سوزوندت.»
کلک-کلک-کلک-کک
«از اینکه میسوزی شکایت نکن. خودت انتخاب کردی تختتو کنار من بذاری. هیچوقت نپرسیدی شاید منم دلم بخواد یه کمی فضا داشته باشم. و از شوخیهای تکراری من درباره داغ بودنم هم گلایه نکن. بهعنوان یه رادیاتور، خیلی موضوع دیگهای ندارم برای کار کردن روش.»
پ-پ-پ-پ
«فقط یه یادآوری کوچیک: کتاباتو روی سر من نچین. این کار رو بیاحترامی میدونم، و اگه دوباره این کار رو بکنی، مجبور میشم کتاباتو خشک کنم تا جلدشون از هم باز بشه وقتی توی مترو داری میخونیشون.»
شش-شش-شش
«جورابای خیست رو هم روی من نذار. خیلی چندشه.»
توک-توک
«لطفاً دور من طناب نپیچ که آپارتمان رو که با چهار تا هماتاقیت شریک هستی، شبیه عکسای مجله Architectural Digest کنی. معلومه که بستن با رضایت کار خوبیه، اما من از اون رادیاتورها نیستم و نمیخوام توی این تخیلات غیرواقعی شریک بشم.»
بنگ
«هی، بیداری؟ ببخشید، فقط خواستم مطمئن بشم.»
کلوپفت
«میدونم داری پشت سرم غر میزنی. این بیاحترامیه و من دوست ندارم. اگه میخوایم این شرایط زندگی مشترک رو ادامه بدیم، باید هر دو یه کم کوتاه بیایم. منم سعی میکنم دمای خودم رو ساعت سه صبح به اوج نرسونم که از شدت گرما عرق نریزی، تو هم وقتی خونه میای به من سلام کن.»
رونگ-رنگ-ا-گا-گا
«اصلاً فکر تنظیم کردن من به سرت نزنه. من همین الان دقیقاً دمایی هستم که میخوام باشم. اینکه تو گرمته فقط توی ذهن خودته. همچنین، اگه بخوای دست به ولوم من بزنی، میسوزی.»
تیک-تیک-تیک-تیک
«اوو، حالا سردته؟ چی شد، آقای “باورم نمیشه دارم شلوارک میپوشم تو ژانویه؟”»
رف-ف-ف-ف
«اینطور نیست که از گیر افتادن توی گوشه اتاقت خوشم بیاد. تا حالا فکر کردی شاید منم دلم بخواد با تو بیام بیرون؟»
آشش-شاهه
«من از قبل از جنگ اینجام! همون چیزی که مشاور املاکت بهت گفت. تصور کن توی این مدت چه چیزایی رو دیدم و گرم کردم.»
لک-کک-ک-ک
«البته، همه چیزی که دیدم همین اتاق بوده. اینطور نیست که توی خیابونای دهه شصت راه میرفتم.»
فکا-کا-کا-ا
«باشه، وقتی داری دوش میگیری حولهتو روی من گرم کن، اما دوست ندارم ببینم که برای گرفتنش لخت میدوئی سمت من.»
هلو، من رادیاتورم
«اینکه جملهی انگلیسی میگم فقط تصادفیه. من انگلیسی حرف نمیزنم. فقط زبان رادیاتور بلدم.»
ترجمه شده از: