سیدیوسف در 29 آبانماه 1335 در یكی از جنوبیترین مناطق تهران چشم به جهان گشود.پدرش سیداشرف و مادرش،حبیبه نام داشت.از کودکی با قرآن و اهلبیت(ع) انس گرفت. به همت مادرش قرآن حفظ میکرد و قبل از این که به مدرسه برود، تعداد زیادی از سورههای کوچک قرآن را حفظ بود.سید پس از پایان دوره ابتدایی وارد دبیرستان «اشرف» شد و در دوره متوسطه، از شاگردان نمونه در زمینه های علمی و اخلاقی محسوب می شد. او دوره متوسطه را با موفقیت به پایان رساند و با معدل عالی در رشته ریاضی دیپلم گرفت.
با معلمها و دوستانش بحثهای جنجالی علمی راه میانداخت. خیلی وقتها نادرستی قضیه های ریاضی کتاب درسی را اثبات میکرد.بیشتر اوقات در خانه میماند و کتاب میخواند. به کتابهای علمی و مذهبی علاقه داشت.در عین تلاش و ممارست در عرصه علم،در ورزش هم کم نمیگذاشت و در رشته کاراته کمربند سیاه داشت.
سال 1355 در مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت قبول شد. دانشگاه، شکل جدیدی به شخصیتش داد. فعالیتهای اجتماعی – مذهبی را آنجا شروع کرد. روحیات مذهبی و هوشیاریش، او را به مبارزه و فعالیتهای سیاسی کشاند.
در بحبوحهی انقلاب به چالوس برگشت و به برپایی راهپیماییها، پخش اعلامیههای امام، مبارزه با ساواکیها، برگزاری جلسات سخنرانی، ساختن مواد منفجره و تصرف شهربانی پرداخت. دانشگاهها که باز شد به تهران برگشت.
سید یوسف در دانشگاه و در کنار تحصیل به عنوان یک بسیجی با سپاه همکاری میکرد و در مساجد نیروهای مردمی اسلحه شناسی یاد میداد.
در خرداد ۱۳۵۹ به عضویت رسمی سپاه درآمد.پس از عضویت در سپاه به عنوان فرماندهی یک گردان از نیروهای سپاه به کردستان اعزام شد.او به مدت 20 ماه در جبه های کردستان ماند و تحت فرماندهی احمد متوسلیان عملیات نمود. زمستان سال 1360 ترکش به پای راست و کمرش اصابت کرد. ترکش به نخاعش آسیب رساند و پای راستش را فلج کرد.
بعد از عملیات بدر دوباره برگشت دانشگاه و درسش را تمام کرد و مهندس مکانیک شد. موضوع پایاننامه اش طراحی و ساخت ماسورهی خمپاره بود؛ یکی از نیازهای جبهه و جبهه که متاسفانه ناتمام ماند.
بلافاصله پس از اتمام درس به جبهه برگشت و در عملیات کربلای 4 و کربلای 5 شرکت کرد. او مسئولیت راه اندازی یگان ذوالفقار تیپ تازه تاسیس 110 خاتم الانبیاء (ص) تهران را قبول کرده بود که شهید شد.
عملیات کربلای 5 تازه شروع شده بود و کابلی به خط رفته بود که بچههای یگان ذوالفقار را سر و سامان بدهد. ازسر شب تا سحر با آن پای مجروح راه رفت و کار کرد. سپیدهی صبح را که دید در یکی از سنگرهای خط مقدم شلمچه به نماز ایستاد. نافلهی صبح را خواند و در حال ادای نماز صبح بود که تیر مستقیم تانک دشمن سنگرش را به آسمان برد.
بعد از سالها جهاد در جبه های کردستان و جنوب، سرانجام مهندس سید یوسف کابلی در سحرگاه روز هجدهم بهمن سال 1365 به درجه رفیق شهادت نائل آمد. مزار او در بهشت زهرای تهران است.
وصیت نامه شهید سیدیوسف کابلی :
بسماللهالرحمنالرحیم
این سطر جاده ها که به صحرا نوشته اند یاران رفته از قلم پا نوشته اند
لوح مزارها همه سر بسته نامه ها است
کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند
با درود به پیشگاه مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و با درود و سلام خدمت امام امت، پدر بزرگوار و یار دلسوز این امت. و با سلام خدمت امت اسلامی و شهیدپرور ایران.
چند کلمه ای صحبت و درددل این بنده ی حقیر است که در بارگاه خدا از کوچک ترین ذرات هستی به شمار می رود، با امتی به این مبارکی و عظمت که دل پیامبر اکرم (ص) را شاد کرده اند.
اولاً حلالیت می خوانم از خدای مهربان، از این همه غفلت و گناه که عمری را تباه کردم و حلالیت می خواهم از خانواده های شهدا و فرزندان شهدا که نور چشم ما و روشنی بخش دل های منجمد و سیاه ما هستند و شاید تا به حال در لحظات زندگی در سنگر حق علیه باطل، قصوراتی از این بنده حقیر سرزده باشد.
پروردگارا! سرانجام این امت زجر کشیده و یاران دلسوز امام زمان (عج) را که ما از دور مشاهده شان می کنیم به خیر و رحمت خود مزین بگردان.
غرض از این مزاحت این که ای یاوران امام، لحظه ها لحظه های سرنوشت و انتخاب است. حقی که خدا به هر انسانی عطا نموده و به حول و قوه الهی و برکت امام عزیز و برکت خون شهدا و عزت اسلام، ما را در این مسیر قرار داده، ما بندگانی را که روسیاهی مان به خدا ثابت شده، غریق رحمت فرموده است. عزیزان این لحظه ها و این زمان را انتخاب کنید. انتخابی خالصانه و برای خدا که هیچ آخر و عاقبتی بهتر از آنی نیست که خدا برای ما پسندیده و هدایت کند.
«الله و فقنا لما تحب وترضی»
این زنجیرها و تکه چوب ها و استخوان های ته مانده و پوسیده ی آمال دنیوی و مادیات بیش از حد زندگی، غیر از گندیده شدن انسان و گمراهی وی از راه اسلام راستین و تنبل شدن آدمی و وابسته کردن او به لحظه ها و روزهای عمر فانی که در نهایت فقط مویی سپید می ماند و حاصل عمری تمام گناه، هیچ نفعی ندارد و انتخاب همان راه سرخ ابا عبدالله الحسین علیه السلام و تمام انبیا عظام و شهدای اسلام است.
انتخاب، همان انتخاب «از خود و از دار و ندار و هستی گذشتن» و همه چیز را به خدا سپردن است. انتخاب، همان انتخاب عشق به الله است و از همه وجود و آسایش و هستی گذشتن و در ذات وجود الهی و اراده و مشیت الهی حل شدن است.
لحظه های عمر در حال گذر است و ما یک دفعه بیدار می شویم و خدای مهربان و بزرگ ان شاء الله ما و شما را برای اسلام انتخاب کرده است و پیروزی نهایی از آن ماست چون خط اباعبدالله الحسین علیه السلام همین است.
پس از همه ی نفاق و دورویی و کینه و تنبلی حتی اگر به مقدار یک ذره و برای یک بار هم که شده گذشت کنید و امام را و خط امام را با گوشت و خون و مشت و چنگال محافظت کنید که اگر خورشید و ماه نبود، تمام عمر در ظلمت و اصلاً، شاید نیست بودیم.
دل خانواده ی شهدا را به دست آورید که پیش خدا این ها عزیزند. بارالها قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام امت را نسبت به ما امت اسلامی ایران و ان شاء الله همه ی مسلمین، نرم و مهربان و شاد بگردان.
سید یوسف کابلی
5 / 12 / 1362.