ویرگول
ورودثبت نام
نیکا
نیکاریاضیدان کوچک
نیکا
نیکا
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

وقتی آزمایش DNA، مرا به سفری در تاریخ و فرهنگ اجدادم برد.

همیشه فکر می‌کردم رگ و ریشه‌ام کاملن مشخص است. یک ایرانی اصیل با اجدادی که نسل اندر نسل در همین خاک زندگی کرده‌اند. داستان‌هایی که از پدربزرگ و مادربزرگ شنیده بودم هم همین را تایید می‌کرد. اما کنجکاوی، آن کرم کوچکی که هیچ‌وقت آرام نمی‌گیرد، مرا به سمت آزمایش Ancestry X مای اسمارت ژن کشاند. با خودم گفتم:


حداکثرش این است که همان چیزی را تایید می‌کند که خودم می‌دانم.

چند هفته بعد، نتایج روی صفحه مانیتور ظاهر شد. قلبم تند می‌زد. بله، بخش عمده‌ای از DNA من به خاورمیانه و فلات ایران تعلق داشت. اما چیزی که نفسم را بند آورد، یک عدد غیرمنتظره بود: 15 درضد اروپای شرقی، به‌طور مشخص منطقه بالکان!


بالکان؟ من؟ کسی که تا دیروز فرق صربستان و کرواسی را به سختی می‌دانست؟ اولین واکنشم شوک و ناباوری بود. شروع کردم به مرور شجره‌نامه خانوادگی در ذهنم. هیچ نشانی از یک جد اروپایی نبود. آیا اشتباهی رخ داده بود؟ اما آزمایشگاه معتبر بود و نتایج با اطمینان بالایی ارائه شده بود.


کم‌کم شوک اولیه جای خود را به یک کنجکاوی عمیق داد. این 15رصد از کجا آمده بود؟ چه داستانی پشت آن نهفته بود؟ انگار دریچه‌ای به یک دنیای ناشناخته به رویم باز شده بود. شروع کردم به جستجو در اینترنت. نقشه بالکان را پیش رویم گذاشتم: آلبانی، بوسنی، بلغارستان، کرواسی، یونان، مقدونیه... سرزمین‌هایی با تاریخ پر فراز و نشیب، فرهنگ‌های متنوع و طبیعتی زیبا.



اولین چیزی که جذبم کرد، موسیقی بالکان بود؛ آن ریتم‌های تند و شاد، آن کلارینت‌ها و آکاردئون‌های پرشور. ساعت‌ها در یوتیوب به گروه‌های موسیقی بالکان گوش می‌دادم و حس عجیبی از آشنایی و نزدیکی داشتم. انگار این ملودی‌ها در خون من جریان داشتند.


بعد نوبت به تاریخ رسید. خواندن درباره امپراتوری عثمانی، جنگ‌های جهانی، فروپاشی یوگسلاوی و شکل‌گیری کشورهای جدید. چقدر از تاریخ این منطقه بی‌خبر بودم! چقدر داستان‌های ناگفته و قهرمانی‌های فراموش‌شده در این سرزمین‌ها وجود داشت.



کم‌کم علاقه‌ام به فرهنگ و آداب و رسوم آن‌ها بیشتر شد. غذاهایشان چطور بود؟ رقص‌های محلی‌شان؟ لباس‌های سنتی‌شان؟ با اشتیاق درباره بوروک،"آیوار" و قهوه‌های غلیظ ترکی که در بالکان هم رایج است، می‌خواندم و حتی چند دستور غذایی ساده را امتحان کردم.

این کشف غیرمنتظره، نگاهم را به هویتم تغییر داد. من هنوز همان ایرانی بودم، با همان عشق به فرهنگ و تاریخ سرزمینم. اما حالا یک لایه دیگر به هویتم اضافه شده بود؛ یک ارتباط پنهان با گوشه‌ای دیگر از جهان، با مردمی که هرگز ندیده بودم اما حالا حس می‌کردم بخشی از داستان آن‌ها هم هستم.


این تکه 15درصدی از dna، برایم تبدیل به یک ماجراجویی شد. شروع کردم به برنامه‌ریزی برای یک سفر خیالی به بالکان. تصور می‌کردم در خیابان‌های قدیمی سارایوو قدم می‌زنم، از پل تاریخی موستار دیدن می‌کنم، یا در کنار دریاچه اوهرید در مقدونیه غروب خورشید را تماشا می‌کنم.

آزمایش acestry x برای من فقط یک گزارش علمی نبود؛ کلیدی بود که دری را به سوی بخشی ناشناخته از وجودم باز کرد. به من یادآوری کرد که داستان ما انسان‌ها چقدر به هم گره خورده است و مرزهای جغرافیایی چقدر در برابر پیوندهای عمیق ژنتیکی رنگ می‌بازند. این سفر به تاریخ و فرهنگ اجدادم، حتی اگر فقط در ذهنم اتفاق افتاده باشد، تجربه فوق‌العاده‌ای بود که نگاهم را به خودم و به جهان وسیع‌تر کرد. حالا با افتخار می‌گویم:


من ایرانی هستم، با ۱۵ درصد چاشنی بالکان!
تاریخغروب خورشیدفلات ایرانمای اسمارت ژن
۱۱
۰
نیکا
نیکا
ریاضیدان کوچک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید