✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شب ها وقتی ماه را در آسمان مشکی ات میبینم، قلبم فشرده میشود، میخواهم پرواز کنم مثل پرستوهای سپید، دوست دارم قصد ماه کنم، با بال هایی کوچک، نمیدانم چقدر میتوانم نزدیک ماهت شوم یا نمیدانم اصلا اراده ام می رسد و بر قدرتم غلبه می کند؟ آیا.. من..، می توانم؟؟؟
من دوستت دارم، تو را، ماهی که آفریده ای را، و پرستویی را که بامدادان در پهنه ی آبی ات از سویی به سویی میجهد را، گمان میکنم ماه و پرستو و دل هر سه دلداده ی تواند، ماه را که میبینم قصه ی فراق را میشنوم، داستان درد و هجران را از نوای زیبای پرستو، و ادعای عاشقی را از دل، و در این میان من مانده ام با ماه و پرستو و دل،
گاهی شب ها قرص ماه تلنگری عظیم بر من می زند، و بی قراری های بلبل مرا به خود می آورد، یا شاید بتوان گفت کبریتی روشن در دلم می اندازد که به رسم عادت هر روز صبح آن را با بنزین و نفت آب و جارو می کنم و شعله ای هرچند ریز قاتل قلب بیتاب من است، بگذریم تو خود می دانی: دوستت دارم?
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨