به نام خدا
نمی دانم دلیل اینکه من تاریخ و جغرافیا و اجتماعی را دوست نداشتم را گردن کسی بگذارم یا نه!؟ شاید درس ها جذاب بیان نمی شدند، شاید هم در راستای استعداد و علاقه مندی من نبودند. هر چه بود من و بیشتر همکلاسی هایم حس خوبی نداشتیم و اطلاعات ماندگاری به دست نیاوردیم.
این روزها؛ کمبود اطلاعات عمومیِ من در برابر پسر نوجوانم بیشتر به چشم می آید. آن هم پسری که همیشه اطلس جغرافیا در دست دارد.
مدتی است که با سفرنامه خوانی این جای خالی را پر می کنم. علاوه بر آن آشنایی با دنیای آدم های دیگر، برایم جذاب است.
همراه با حلقه کتابخوانی مبنا، سراغ کتاب استامبولی منصور ضابطیان رفتم و بعد از پایان جمع خوانی، دیدار مجازی با آقای نویسنده داشتیم. مردی که زیاد سفر می رود و زیاد می نویسد.
نویسنده، در این کتاب از استانبول می گوید و اطلاعات گزینشی از آن می دهد. اطلاعاتی که شاید با موتور جستجوی گوگل و حتی سفر به استانبول به دست نیاید. او در میان مردم ترکیه رفته و مدتی با آنها معاشرت داشته است. از سبک زندگی و تغذیه و تفریح و اعتقادات گرفته تا معماری شهر و تاریخ بعضی از مکانها که به ندرت در سفرهای توریستی به آنها پرداخته می شود؛ می گوید.
منصور ضابطیان، استانبول را شهری میان سنتی چندهزارساله و مدرنیسمی اغراق شده، که گاهی در اروپای غربی هم نمی شود نمونه اش را دید، توصیف می کند. همچنین او زندگی نامه ی مختصری از آتاترک ارائه می دهد که برای من جالب بود.
بریده کتاب
”من یک کتاب به استانبول بدهکار بودم. استانبول نخستین شهری بود که مرا با جهانی فراتر از سرزمین خودم آشنا کرد و با من وارد مکالمه ای شد که به زندگی امروزم که با سفر معنا می شود، منتهی شده است. استانبول در بیست و هفت سالگی ام مرا به سوی خود فراخواند و نشانم داد که جهان شکل دیگری است. شرح آن نخستین سفر را در کتاب مارک و پلو مفصل نوشته ام و نمی خواهم دوباره آن قصه را تکرار کنم. از آن سال ها تا این سفر، بارها و بارها به استانبول سفر کردم اما هیچ وقت سفرم آن قدر طولانی یا آن قدر با فراغ بر بال نبود که بتوانم کتابی درباره آن بنویسم. درباره شهری که تصور میکنم ایرانی ها بیش از هر شهر دیگری ، خارج از مرزهایشان، به آنجا می روند و حتی کسانی که سفرروهای حرفه ای نیستند هم خاطره ای از آن را در کوله بار زندگی ذخیره کرده اند.
با بهتر شدن اوضاع سفر پس از پاندمی کرونا، ترکیه جزو نخستین کشورهایی بود که مرزهایش را گشود و برای من که از آخرین سفر برون مرزی ام، دو سال میگذشت، بهترین زمان بود تا دینی را که بر گردن داشتم، در قالب این کتاب ادا کنم.
اگر نگویم استانبول عجیب ترین شهری است که در زندگی دیده ام ، دستکم می توانم ادعا کنم که یکی از عجیب ترین شهرهایی است که به آن سفر کرده ام. شهری بینابین سنتی چندهزارساله و مدرنیسمی اغراق شده که گاهی در اروپای غربی هم نمی شود نمونه اش را دید. استانبول برآمده از تاریخی چندهزارساله است. تاریخی که در مقاطعی طولانی یک شکوه جهانی را نمایندگی میکرده و نشانه هایش را می توان در کوچه پس کوچه های امروز آن به راحتی دید.
دروازه ای که فقط یک ارتباط جغرافیایی میان شرق و غرب نیست، آخرین ایستگاه فرهنگی تفکر شرق در ورود به اندیشه غربی هم هست و البته می توان در این جملات، جای شرق و غرب را هم باهم جابه جا کرد."
این معرفی را برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشته ام.