ویرگول
ورودثبت نام
امیررضا نصری رازین
امیررضا نصری رازین
خواندن ۴ دقیقه·۹ ماه پیش

نقدی بر کتاب کتابخانه نیمه شب

معرفی کتاب

اگر شما اهل کتابخوانی باشید قطعا نام و یا تبلیغات این کتاب رو دیده اید کتاب برنده جایزه ادبی متعددی شده هست و جزو پرفروش ترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفته هست در ادامه به نقد ادبی و محتوایی این اثر ادبی پر سر و صدا می پردازیم

نقد ادبی

کتاب طوری هست که تا حدی آشنایی نسبی با فرهنگ انگلستان و روندهای روز شبکه های اجتماعی رو طلب میکنه البته مترجم سعی کرده توضیحات مکمل خوبی هم ارایه کرده ولی باز هم ممکنه برای برخی اشخاص نامانوس باشه

خط داستانی در ابتدا کاملا جذاب هست و ما رو با نویسنده همراه میکنه در میانه راه به یک روند تقریبا خسته کننده و قابل پیش بینی میرسه ولی در پایان با یک شگفتی همراه هست درسته که از وسط داستان ما پایان داستان رو تقریبا حدس میزنیم ولی نگارش و داستان پردازی به گونه ای هست که ما رو کاملا راضی میکنه .

داستان واقعا پتانسیل بالایی برای ساخت یک فیلم سینمایی یا یک مینی سریال رو دارد و حتی میتواند در ژانر های کمدی یا جدی و یا ترکیبی از هردو ساخته بشه و قطعا یک بازیگر سلبریتی با بازی قوی میتونه این رو به یک شانس اسکار تبدیل کنه

نقد محتوایی

بخواهم خیلی ساده بگم این کتاب چی میخواد بگه بهتر یک حکایت کوتاه رو برای شما ذکر کنم

پیرمردی بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه‌ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی

پیرمرد گفت از کجا معلوم که این از خوش‌شانسی من بوده یا از بد شانسی‌ام؟

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه‌ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند

پیرمرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا معلوم که این از خوش‌شانسی من بوده یا از بد شانسی‌ام؟ فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب‌های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه‌ها بار دیگر آمدند و باز همان داستان

چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته‌اش از اعزام، معاف شد.

همسایه‌ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کشاورز پیر گفت: از کجا معلوم

تمام مطالبی که این کتاب نسبتا طولانی می خواهد بگه همین نکته ای هست که این حکایت کوتاه اما پرمحتوا میخواهد بگوید فقط نویسنده آمده در قالب یک رمان فانتزی و البته با در نظر گرفتن روح زمانه کشوری که نویسنده در آن زیسته است نوشته شده البته از نظریه دنیا های موازی و فیزیک کوانتوم تا حدی بهره برده است.

این کتاب یک مرهم هست بر آرزوهای برباد رفته و حسرت های بزرگ زندگی که اکثریت ما حداقل یکی در زندگی داریم و برخی خیلی بیشتر به طوری که گاها در برخی افراد آرامش آنها رو در زندگی از بین می بره و متاسفانه در برخی موارد افراد رو به سمت مرگ خودخواسته آگاهانه یا ناخودآگاه سوق می دهد.

برخی افراد شاید در پایان کتاب این کتاب رو نوعی خود فریبی برای فراموشی موقت ذکر کنند در جواب به این اشخاص باید نمیتونم این مساله رو رد کنم ولی من یک عبارت دیگه براش به کار میبرم بهش میگم یک تغییر نگرش سودمند برای کاهش اضطراب ( منظور از اضطراب مفهوم مورد استفاده در نظریه روانکاوی کلاسیک هست) هست متاسفانه باید پذیرفت زندگانی ما انسانها با ناکامی آمیخته شده و تنها راه رهایی سوگواری برای این آرزوهای از دست رفته و در نهایت رسیدن به یک پذیرش هست .


این مقاله برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است اگر شما به رمان های فانتزی با درون مایه زندگی کردن علاقه مند هستید حتما این کتاب یعنی کتابخانه نیمه شب رو بخوانید این مت هیگ نوشته شده است و توسط محمد مینا صفری ترجمه شده است و انتشارات ملیکان آن رو منتشر کرده است شما برای دریافت نسخه الکترونیک آن از اپلیکیشن طاقچه روی این نوشته کلیک کنیددر ضمن اگر اشتراک طاقچه بینهایت داشته باشد این خبر خوب رو به شما می دم که این کتاب جزو طاقچه بی نهایت هست و اگر اشتراک رو ندارید حتما تهیه کنید چون واقعا به صرفه و منصفانه هست و با پرداخت یک مبلغ جزیی که پول یک بسته پفک هم نیست به گنجینه ای عظیم از هزاران کتاب دسترسی خواهید داشت

چالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید