یکی از پرسشهایی که همواره تمام نقاط جهان را تحت تاثیر قرار داده و قدمتی بسیار دارد، نسبت میان علم و دین بوده است. تا چه انداره تعارض میان این دو حوزه قابل پذیرش است؟ آیا میتوان تفسیری از کتب مقدس ارائه داشت، که به همخوانی بیشتر دین و علم کمک کند؟ اگر چه این مسئله در مسیحیت سرانجام به عقب کشیدن دین در برابر علم انجامید اما متفکران اسلامی با تکیه بر قرآن و سایر منابع دینی، توانستند توجه بسیاری از مسلمانان و متفکران غربی را به خود جلب کنند.
یکی از این نظریههای علمی نظریه داروین، نظریه تکامل، است. کلارک ادعا میکند است که در میان کتب مقدّس، قرآن، کمترین تعارض را با نظریهی فرگشت دارد، چراکه آیاتی که در قرآن در باب آغاز حیات، آفرینش انسان و آفرینش جهان آمده است، مانند روایات تورات، خطّی و تاریخی نیست بلکه حالت جسته و گریخته و رمزآلود دارد و به تعبیر کلارک در ابهام است. بنابراین میتوان تفسیرهای دیگری نیز از این سری آیات داشت. گویا در این آیات، قصد و نیّت متفاوتی را جانب خدا برای عرضه به مخاطبش وجود دارد. در مسیر رفع تعارض قرآن و تکامل میتوان آنها را به شش دسته تقسیم کرد:
اوّلین بحث آن است که قرآن به طور کلی با نظریهی تکامل موافق است و به تکامل تدریجی موجودات و انسان تصریح دارد. دستهای از علما چنین نظری دارند.
از نظر دسته دوم، نظریهی تکامل هنوز از نظر علمی یک فکت علمی به حساب نمیآید و قطعی نیست. لذا زمانی که قرآن میگوید خلقت انسان (یا خلقت آدم) مستقل بوده، یعنی یک خلقت دفعیِ مستقل است، نمیتوان نظریهای را که قطعی نشده به قرآن حمل کنیم.
دسته سوم با فرض قطعیت نظریه تکامل تلاش میکند به این تعارضات صوری پاسخ دهند. چنین بیان میکنند که آن دسته از آیاتی که در مورد خلقت انسان بحث کرده است، تصریحی نبوده و ظاهر آیات هستند، بنابراین توجیهپذیر هستند. بنابراین میتوان از آیه بصورتی استنباط کرد که با نظریهی تکامل جمع بشود.
اما در دیدگاه چهار چنین بیان میشود که حتّی اگر این نظریه اثبات بشود و از لحاظ علمی قطعیت بیابد، نظریهی تکامل را تنها میتوان دربارهی موجودات دیگر، غیر از انسان، پذیرفت. اما در مورد انسان، همچنان یک اعجازی در میان بوده است و معجزه شده است. بنابراین تکامل به برآمدن انسان منجر نشده و با دیدگاه قبلی، با اینکه هم موجودات دیگر و هم انسان، هر دو از نظریهی تکامل قابل تبیین هستند، مخالفت میکند.
دستهی پنجم که متفکران معاصر را دربر دارد و از روش شناسی علمیتری برخورددار است، میگویند فهم ما از طبیعت و متون علمی، دو فهم مختلف هستند. و اين فهم متفاوت ما است که با یکدیگر تعارض دارند؛ نه ذات طبیعت و ذات کتاب مقدس.
در نهایت دسته ششم هستند از نظر آنها اساساً محدودهی دین و محدودهی علم، به لحاظ زبانی دو محدودهی متفاوت هستند، بنابراين سنخیت در زبان، شرط اوّل است؛ چراکه هنگامی که از دو چیز صحبت میکنید، دیگر نمیتوان آنها را با یکدیگر مقایسه کرد و به اصطلاح اهل منطق، قیاس آنها «قیاس معالفارغ» میشود.
جهت مطالعه بیشتر در خصوص علم و دین و نظریه تکامل چند وبسایت معتبر را میتوان معرفی کرد:
با برسی نظرهای متفکران مسلمان و توجه آنها به مباحث علمی از جمله نظریه تکامل، میتوان پویایی آنها و اسلام را نتیجه گرفت. البته برخی معتقد اند که این مواجهات نه تنها تعارضی را حل نکرده است، بلکه در برخی موارد، میتواند به و علم و دین آسیب بزند و هر کدام از نظریات به نحوی یا دین و یا علم را کنار زده است. بنابراین توجه به این نکته مهم است که علمایی که مجهز به علم روز هستند، مانند نظریات تکاملی، نیاز است که دوباره وارد میدان شده و بدین منظور بازخوانی تازهای از قرآن صورت بگیرد.