در سال 1958 ترومن کاپوتی قصهای را خلق کرد که تبدیل به یکی از ماندگارترین آثار قرن بیستم شد. داستان از زبان مردی جوان تعریف میشود که رویای نویسنده شدن دارد و به تازگی به آپارتمانی در نیویورک نقل مکان کرده است. او با شخصیت اصلی داستان، هالی گولایتلی همسایه شده و از جزئیات زندگی مرموز او پرده برمیدارد.
در این نوشتار با یکدیگر پنج عامل موثر بر شهرت این رمان را بررسی میکنیم. با من همراه باشید!
هالی گولایتلی، دختری نوزده ساله است که به تازگی به شهر آمده و توسط یکی از استعدادیابهای هالیوودی کشف شده. راوی داستان از گذشته مرموز او چیزی نمیداند و هالی هم از صحبت راجع به آن فراری است و فقط گاهی از برادرش یادآوری میکند که به ارتش پیوسته و در جنگ است. او بیشتر زندگی خود را به ارتباط با مردان مسن و پولدار میگذراند و در مهمانیها و کافهها همراه آنهاست.
در جایی از کتاب، مکالمهی هالی با استعدادیابش را میخوانیم:
"از پشت تلفن گفت من هالی هستم. گفتم عزیزم، صدایت انگار از آن ور دنیا میآید. گفت نیویورکم. گفتم نیویورک چه غلطی میکنی؟ امروز یکشنبه است و فردا باید تست بدهی. گفت نیویورکم، چون تا حالا اینجا را ندیده بودم. گفتم تن لشت را جمع کن و سوار هواپیما شو و برگرد اینجا. گفت فراموش کن. گفتم دردت چیه، خوشگله؟ گفت باید طالبش باشی تا خوب باشی و من طالبش نیستم. گفتم خب، پس دنبال چه کوفتی هستی؟ گفت هروقت فهمیدم، اول از همه به تو میگویم."
او دختری سرگشته است که روح آزادی دارد و این آزادی برایش از همه چیز مهمتر است. سوالی که این بین برای مخاطب مطرح میشود این است که آیا این آزادی با عشق در تضاد است یا نه؟!
خط اصلی داستان پر از اتفاق است، به گونه ای که حتی یک لحظه هم مخاطب را به حال خودش رها نمیکند و به طور دائم او را درگیر داستان و کنجکاو نگه میدارد. این ویژگی در رمانهای اوایل قرن بیستم که به توصیفات زیاد صحنه شهرت داشتند چندان متداول نبود و از نقاط قابل توجه این داستان به حساب میآید.همین ویژگی هم پتانسیل ساخت فیلم از روی این داستان را بوجود آورد.
احتمالا خیلی از شما فیلم صبحانه در تیفانی با بازی آدری هپبورن را دیدهاید یا حداقل تصاویر او در نقش هالی به چشم شما خورده است. حدودا سه سال بعد از انتشار داستان صبحانه در تیفانی، بلیک ادواردز، کارگردان آمریکایی، فیلمی بر این اساس ساخت که نامزد چندین جایزه اسکار شد و همانطور که انتظار میرفت، شخصیت هالی گولایتلی را در سینما ماندگار کرد. بعد از اتمام فیلم، آدری هپبورن بیان کرد که این یکی از سختترین نقشآفرینیهای دوران حرفهای اش بوده است.
مهم ترین نکته راجع به این اقتباس این است که بخشهای مهمی از پیرنگ داستان و شخصیت اصلی در فیلم حذف شده است و پایان فیلم نیز تفاوتی اساسی با قصه اصلی دارد که فیلم را به اثری عامهپسند تبدیل کرده است. با اولین اکران فیلم، کاپوتی نارضایتی خود از فیلمنامه و بازیگر اصلی را به صراحت اعلام کرد و این باعث بوجود آمدن سر و صدای بسیاری شد. البته این حاشیه ها در مقابل سایر حواشی فیلم چندان به چشم نمیآید!
پیشنهاد میکنم اگر این فیلم را دیده اید، لذت خواندن قصه اصلی را به هیچ وجه از دست ندهید!
راجع به این موضوع، صحبتها و شایعات بسیار زیادی وجود دارد و گمانهزنیهایی در مورد این که «هالی گولایتلی واقعی» کیست انجام شده است. خود کاپوتی این همه ادعا بر سر این شخصیت را «مسابقهٔ بختآزمایی هالی گولایتلی» نامیدهاست. اما در نهایت از این موضوع میتوان مطمئن بود که ظاهراً کاپوتی شخصیت هالی را بر اساس چندین زن مختلف از دوستان و اطرافیانش خلق کرده است. با اینکه خود کاپوتی بارها راجع به این موضوع صحبت کرده اما هنوز هم تحلیلها راجع به هالی گولایتلی واقعی تمامی ندارد!
تیفانی، یک مرکز فروش جواهر و اشیای نقرهای تجملاتی است که سال 1837 در نیویورک بنا شده. صحنه ابتدایی فیلم در جلوی فروشگاه تیفانیست. جایی که هالی جلوی ویترین این فروشگاه صبحانهاش را میخورد. در داستان هالی از تیفانی به عنوان نوعی پناهگاه یاد میکند. مکانی که وقتی حال روحی نامساعدی دارد به آنجا میرود تا آرامش یابد. تیفانی نماد زیبایی و دوام است که هالی آرزوی آن را دارد. او شیفتهی این تجملات است و معتقد است بدون وارد شدن به طبقه مرفه امکان آزادی برایش وجود ندارد.
جالب است بدانید که بعد از انتشار رمان و پس از آن فیلم صبحانه در تیفانی، فروش این برند رشد بسیار چشمگیری بدست آورد و همچنین پس از آن مدیران تیفانی تصمیم به ارائه و فروش صبحانه به مشتریان خود کردند که امروزه شما با مراجعه به برخی از شعبه های تیفانی میتوانید به یاد هالی گولایتلی صبحانه میل کنید!
استفاده از برند تیفانی در خط اصلی داستان با این میزان از تاکید، نشان از هوشمندی نویسنده دارد.
کاپوتی از پیشروترین نویسندههای زمان خود بود و با رمان صبحانه در تیفانی به شهرت و اعتبار بسیار بالایی رسید. با کتاب "در کمال خونسردی" جایگاه خود را در تاریخ ادبیات تثبیت کرد. از ویژگیهای نثر کاپوتی میتوان به کوتاه بودن جملاتش اشاره کرد که بسیار به سبک نوشتن فیلمنامه نزدیک است. کاپوتی خودش اذعان داشت که گولایتلی شخصیت مورد علاقهاش بوده است.
سبک نثر کاپوتی، نورمن میلر را بر آن داشت تا کاپوتی را «کاملترین نویسندهٔ نسل من» بنامد.
سخن آخر
پنج سال پس از انتشار رمان صبحانه در تیفانی، یعنی سال 1342 اولین ترجمه این کتاب با عنوان "ناشتایی در تیفانی" توسط ایرج قریب در مجله کیهان هفته به چاپ رسید و تا 53سال بعد خبری از این کتاب در بازار نشر ایران نبود. تا اینکه بهمن دارالشفایی با همکاری نشر ماهی ترجمه دیگری از این کتاب منتشر نمود که با ترجمه رامین آذربهرام و نشر مروارید همزمان وارد بازار شد.
برای نوشتن این مطلب من ترجمه آقای دارالشفایی را مطالعه کردم و به نظرم ترجمهای روان و خوب بود، این را هم اضافه کنم که این کتاب رو میتوانید از کتابفروشی دماوند به مدیریت ایشان تهیه نمایید.
باعث خوشحالی من است اگر نظرات و انتقادهای خود راجع به این مطلب را در کامنت برایم بنویسید!