آل طاهر
آل طاهر
خواندن ۳۰ دقیقه·۱ ماه پیش

تاریخ قوم طاهرزئی (طاهرزهی) دوره پهلوی

طاهرزئی
طاهرزئی


بسم الله الرحمن الرحیم


تاریخ طاهرزئی در دوره رئیس دوستمحمد کرمداد و رئیس حسن یارمحمد و رئیس علی جلال (دوره پهلوی)

ز ایل طاهری باشند سه سردار

فلکنازند و خورشید جهاندار

یکی اندر جهان یزدان پناه است

یکی آن افسری با نیکخواه است

یکی را در گیاوان است مقامی

بدی او دوستمحمد نام نامی

یکی دیگر حسن آن افسری است

بسی گردن کشان را فرق بشکست

بیا شاعر بگو وصف علی را

خدا دادست بر وی سروری را

امیر و سرور و نیکوخصال است

علی نام وی بابش جلال است



رئیس دوست محمد کرمداد (طاهرزئی) گرگیچ

سردار دوست محمد کرمداد طاهرزئی
سردار دوست محمد کرمداد طاهرزئی



تولد و دوران نوجوانی
رئیس دوست محمد در حدود سال های 1240 تا 1250 شمسی در کلنگی گیاوان به دنیا می آید. پدر ایشان کرمداد علی کرمشاه طاهر است. و مادرش مریم حسین محمود زره است مادر حسین محمود زره تینگو طاهر است مادر تینگو طاهر و پیرداد طاهر (جهان ملک شنبه) که از قبیله شیح می باشد. رئیس دوست محمد زمانی که به سن برداشتن سلاح می‌رسد به همراه رئیس حسن و بعداً رئیس علی با قبیله میر به رهبری برکت همکاری می کنند. در آن دوره قبیله طاهرزئی را پدران سه رئیس به نامهای (کرمداد علی) (یار محمد موسی کرمشاه) و (جلال پیرداد) رهبری می کردند و با قبیله میر به رهبری برکت متحد بودند افراد قبیله طاهرزئی و سه رئیس نزد برکت احترام خاصی داشتند زیرا قبیله طاهرزئی نقش تعیین کننده‌ای را در گیاوان و منطقه ایفا می کرد. احترام خاصی که برکت نسبت به سران طاهرزئی و بعداً سه رئیس داشته موجب حسادت برخی از میرها شده بود رهبران طاهرزئی در آن زمان ملقب به هوت بودند هوت کرمداد هوت یار محمد و هوت جلال هستند.
ازدواج
رئیس دوست محمد سه بار ازدواج می کند. همسر اولش زرهاتون جلال پیرداد که صاحب سه دختر می شود .بنامهای حنیفه دوست محمد گلثوم دوست محمد و فاطمه دوست محمد با فوت همسر اولش دوست محمد بار دیگر با دختر دیگری از جلال پیرداد بنام مریم جلال ازدواج می کند که صاحب سه پسر بنام (عباس) (هاشم) و (راشد) و یک دختر بنام (بی بی هوریه)می شود سومین زوج رئیس دوست محمد بی بی محمد حسن است که از یک خانواده سرشناس سرزهی می باشد حاصل این ازدواج دو پسر بنام های ابراهیم و موسی و یک دختر بنام تاجی است.
قتل مهدلی تنگسیری
زمانی که سه رئیس با برکت همکاری میکردند محمدعلی تنگسیری به بندزرک میناب می آید و در آنجا ساکن می شود محمد علی از حمایت دولت تهران بر خوردار بوده است و در بندزرک برای خود فرمانروایی برقرار میکند و به افراد مسلح و افراد غیر مسلح حمله ور می شده و انها را می کشته و اموال انها را به غارت می برده و در بین مردم رعب و وحشت براه می انداخته و به مردم گیاوان حمله میکرده و اموال انها را به غارت میبرده در یکی از حملات محمد علی یک طاهرزئی به نام جهانگیر خدابخش رشید طاهر را در کفه کلاوی و بانویی (کنیزش)را که همراه وی بوده به قتل میرساند خبر قتل خدابخش رشید را نزد برکت می برند. در آن مجلس سه رئیس طاهرزئی هم حضور داشتند برکت بیان میکند که مهدلی دست به کشتار مردم زده و حالا یک طاهرزئی را به قتل رسانده .هیچ کس اقدامی مناسب انجام نمی دهد.و اضافه میکند که من دو کوه مرد (به افراد بشکرد گفته میشد) خواهم فرستاد تا مهدلی را به قتل برسانند سه رئیس به خشم می ایند حسن یار محمد ودوست محمد کرمداد عهد میکنند که مهدلی را به قتل برسانند اول محمد حسن دلمراد میرو را برای شناسایی مهدلی و محل زندگی مهدلی به بندزرک میناب می فرستند محمد حسن خود را تاجر خرما معرفی میکند و مدتی در بندزرک می ماند و موفق میشود در مجلس مهدلی هم شرکت کند.و او را از نزدیک ببیند وشناسایی کند. دور منزل مهدلی به وسیله بوته های خاردار محصور بود ودر خارج از آن چسبیده به مهرغ(حصار خاردار)خندقی کنده شده بود مهدلی دو سگ هم داشته که شبها به افرادی که نزدیک خانه می شدند حمله میکردند محمد حسن دلمراد در زمان بازگشت به گیاوان مشاهدات خود رابه رئیس حسن یارمحمد و رئیس دوست محمد کرمداد بیان میکند. رئیس حسن و رئیس دوست محمد کرمداد شبی را مناسب میدانند. و به همراهی محمد حسن و حسین مهرو به طرف خانه مهدلی میروند در نزدیک خانه مهدلی کمین می گیرند زمانی که شب نشینی ومجلس مهدلی تمام میشود و دیگران به منزل خود میروند حسن یارمحمد دوست محمد کرمداد محمد حسن دلمراد و حسین مهرو به طرف خانه مهدلی میروند محمد حسن دلمراد باخود نان و خرما و گوشت همراه می برد. و مسئول رام کردن سگها میشود. و به آنها غذایی که همراه داشته می دهد. حسین مهرو که مردی نیرومند و با هیکل بود مسئول کندن شنکهای(بته های خاردار)مهرغ میشود که با کندن چند بوته خاردار رئیس حسن و رئیس دوست محمد همزمان از خندق وبوته های خاردار عبور می کنند دوست محمد کرمداد مهدلی را صدا می زند و بیان میکند قتل جهانگیر خدابخش رشید و زنده زیستن غیر ممکن است. مهدلی شروع به تیر اندازی میکند رئیس حسن و رئیس دوست محمد همزمان به طرف مهدلی شلیک میکنند. و مهدلی کشته میشود دو رئیس برای اطمینان از مرگ مهدلی بالای سر جسد مهدلی میروند.و از خانم وی میپرسند(اسم زن مهدلی شهری دختر گنگزار میباشد) این جسد کیست؟ خانم مهدلی بیان میکند که جسد مهدلی تنگسیری است.و دو رئیس از خانه خارج میشوند. در راه بازگشت به گیاوان در سرمست و نزدیکیهای صبح به نزدیک خانه بانویی میرسند که مشک شیری را به سه چوب بنام (بشکول) آویزان کرده و مشک شیر را تکان میداده که کره را از ماست جدا کند حسین مهرو به طرف این خانه میرود. و از بانو تقاظا می کند که کمی از شیر های مشک خود را به انها بدهد. بانو در جواب حسین مهرو بیان میکند که از ترس مهدلی فرار کرده اید می خواهید شیرهای مرا بخورید حسین مهرو در جواب آن بیان میکند که مهدلی را جایی فرستاده ایم که هرگز برنگردد زمانی که خبر قتل مهدلی را نزد برکت میبرند برکت بیان میکند که من چند نفر کوه مرد ماموریت داده ام که مهدلی را به قتل برسانند رئیس علی در جواب برکت گفت که این کار از عهده کوه مردهای شما ساخته نیست. و این کار حتما باید کار حسن یار محمد و دوست محمد کرمداد باشد.

رئیس علی ، رئیس حسن ، رئیس دوستمحمد
رئیس علی ، رئیس حسن ، رئیس دوستمحمد


دستگیری قاتلین مولانگ
مولانگ از افغانستان وپیشوای مذهبی بوده است که در زمان حکومت برکت از افغانستان به گیاوان می آید.و در عاشقان (گونمردی)که روستایی بین کردر کلنگی و گزبیر و سیکویی ساکن می شود در زمان جنگ افعانها با قوات انگلیس از طریق گیاوان و به واسطه برکت سلاح به افغانستان می بردند.و برکت به انها یاری می رساند ( یکی از دلایل حمله دولت تهران در زمان قاجاریه که از حمایت دولت تزاری روس بر خوردار بوده به دلیل حمایت برکت از مبارزه افغانها بر علیه انگلیس بوده است که انبار اسلحه برکت را می سوزانند)در این زمان سه رهبر قبیله طاهرزئی هوت کرمداد هوت یار محمد و هوت جلال و سه رئیس طاهرزئی بنامهای رئیس دوست محمد کرمداد رئیس حسن یار محمد و رئیس علی جلال با قبیله میر به رهبری برکت عبدنبی هم پیمان بودند مولانگ خود چند فرد مسلح داشته که با موافقت برکت در عاشقان زندگی می کردند(سید برکت که یکی از نزدیکان مولانگ بود که در گیاوان می زیست) یک سید دیگری هم نزد مولانگ بوده یک روز ان سید و افراد مسلح تصمیم می گیرند که مولانگ را به قتل برسانند و دارایی او را بردارند و از عاشقان وگونمردی گیاوان خارح شوند و کار را زمانی که مولانگ یک شب از منزل خارج می شود او را در خارج از منزل به قتل می رسانند و انبار او را برمیدارند و به طرف میناب حرکت می کنند. همان شب خبر قتل مولانگ به رئیس دوست محمد کرمداد می رسد رئیس دوست محمد و افرادی از قبیله طاهرزئی که در انجا حاضر بودند انها را تعقیب می کنند.و در بابرج بمانی و نزدیکیهای صبح دوست محمد کرمداد و افراد همراه وی انها را محاصره می کنند. رئیس دوست محمد به انها صدا می زند که تسلیم شوند.و سلاحهای خود را به زمین بگذارند همه تسلیم می شوند دوست محمد کرمداد انها را با اموال مولانگ به برکت که حکومت جاسک بوده تحویل می دهد برکت دادگاهی از پیشوایان دینی که یک پیشوای دینی هم که همیشه همراه برکت بوده تشکیل می دهد که ان دادگاه سید را مسئول قتل مولانگ تشخیص می دهد و حکم قصاص اجرا می شود.
جنگ چه بغان
یکی از وقایع تاریخی در زمان زندگی رئیس دوست محمد جنگ چه بغان است که بین دو قبیله میر به رهبری برکت با قبیله طاهرزئی به رهبری سه رئیس رئیس دوست محمد در جنگ چه بغان شرکت فعال داشتند. وبا نیروهای میر به رهبری برکت جنگیده است. واز ناحیه بدن زخمی میشود. بعد از این جنگ طاهرزئیها به بندزرک میناب میروند. و در انجا زخمیهای خود را مداوا میکنند. زخم بدن رئیس دوست محمد را با داروهای محلی که از معجونی از بوته های صحرایی و روغن ساخته میشد مداوا میکنند. و خیلی سریع التیام می یابد در این جنگ (جان محمد داد محمد) (موسی کرمشاه) (محمد رودباری) و (محمد دلمراد) شهید میشوند. یکی دیگر از شهدای این جنگ (دادشاه محمد حسین) که پسر دایی رئیس دوست‌محمد است می گویند هنگامی که رئیس دوست محمد زخمی می شود دادشاه محمد خودش را سپر رئیس دوست محمد نموده و شهید می شود و همانجا در تمپ شکری دفن می گردد

اینکه در زیر خاک گشته نهان
هست سردار و سرور دوران
بود شجاع و دلیر و مرد افکن
رزم جوی و همیشه فکر وطن
داد مردی بد اندر جنگ
راه بر دشمنان گرفتی تنگ
حیف و صد حیف از چنین مردی
او برفت و ندید همدردی


زبان را یاری توصیف ایشان نیست و کلمات از ویژگی های بی مانند وی ناتوان.......
سردار بزرگ و بی همتای ایل طاهرزئی سردار رئیس دوست محمد کرمداد ملقب به شیر گیاوان نماد خونخواهی مبارزه،ایستادگی،،پشتکار،وفای به عهد و پایبندی به آرمان های بزرگ جدش طاهر بزرگ بود. وی نمونه بارزی از شخصیت استوره ای بلوچستان و ایل گورگیچ سردار بزرگ بالانچ حسن و شبیه ترین شخص به وی است. رئیس دوستمحمد برای ایل طاهرزئی و مردم گیاوان به مانند فرشته نجات بود که جانفشانی های وی در نبرد با نیروهای (ضرغام السلطنه) برای دفاع از جان و ناموس مردم گیاوان یکی از بارزترین نمونه های دلاوری و از خودگذشتگی را نشان داده است.



رئیس حسن یارمحمد (طاهرزئی) گرگیچ

سردار حسن یارمحمد طاهرزئی
سردار حسن یارمحمد طاهرزئی



تولد و دوره نوجوانی

رئیس حسن بین سال های 1260 تا 1265 در کلنگی متولد شده است پدرش (یارمحمد موسی کرمشاه طاهر) و مادرش (کلثوم علی پیرداد طاهر) است رئیس حسن دوران جوانی را در کلنگی میگذراند رئیس حسن فردی متواضع متین و بی تکبر بود رئیس حسن در تیر اندازی مهارت کامل داشت برای مسافرت بیشتر از شتر استفاده می کرده و در جمازی مهارت کامل داشته است رئیس حسن از هوش و حافظه ی بالا برخوردار بوده است گذشته از شجره نامه قوم طاهرزئی و گیاوان شجره دیگر قبایل را در گیاوان بلوچستان و منطقه می دانسته قول و سخن رئیس حسن یکی بوده این صفت بین سران بلوچ و سایر بلوچها کما بیش رایج بوده است رئیس حسن مدیر و مدبر ماهری بوده و گذشته از کشاورزی و دامداری تجارت هم می کرده است در امر صادرات جنس از گیاوان و واردات جنس و کالا از خلیج عربی در رفت و امد بودند یکی از لنجهای رئیس حسن لنج معروف نمکی بود که نمک از هرمز به گیاوان می اورد که از این نمک در امر خشک کردن و شور کردن ماهی استفاده می شد (ماهی سوری ) رئیس حسن قامتی بلند داشت و به صدو نود سانتی متر می رسید و هیکلی مناسب داشت رئیس حسن در منزل پیراهن سفید با استین های گشاد و بدون کالا یا یقه می پوشید که در بلوچستان و گیاوان آن زمان مرسوم بود رئیس حسن روی لباسهای خود بشت عربی می انداخت و یک دستمال اضافی زیر پاغ سر خود می انداخت. فردی از افراد ارشد رژیم شاه در بمانی نزد رئیس علی جلال می آید و خواهان دیدار با رئیس حسن و رئیس دوست محمد هم می شود بعد از آمدن رئیس دوست محمد رئیس حسن هم می آید که بیش از بیست فرد مسلح و همراهانی او را همراهی میکنند زمانی که افسر ارشد تهران چشمش به رئیس حسن می افتد وحشت می کند و از رئیس علی جلال می پرسد او کیست و رئیس علی جلال جواب می دهد این رئیس حسن یار محمد است رئیس حسن فردی مذهبی بود ساعت پنج صبح بامداد بیدار می شد بعد از نماز صبح نان (تنکی) که نان نازکیست و بر روی تین پخته می شد با چای شیرین میخورد. ساختمان مجلس رئیس حسن ساختمان بسیار زیبایی بود به عرض هفت تا هفت و نیم متر و به طول بیش از پانزده متر و کف آن یک متر یا یک نیم متر از زمین فاصله داشت و صبحانه را در انجا با افرادی که در مجلس بودند می خورد و متصل به ساختمان مجلس یک ساختمان هم برای خوابیدن مهمانان وجود داشت صبحانه شامل گوشت سفید (مرغ)گوشت قرمز (بز بره گاو ) و ماهی قرمز بود.

رئیس حسن یارمحمد و چند افسر رژیم پهلوی
رئیس حسن یارمحمد و چند افسر رژیم پهلوی


ازدواج
رئیس حسن سه بار ازدواج میکند زوج اول رئیس حسن (میملک علی جلال هونک محتاج غلامشاه) است و از این ازدواج صاحب سه پسر به نامهای رئیس (موسی) (جلال) و (دوست محمد) می شود و سه دختر به نامهای (گنج هاتون) (فاطمه حسن) و (کلثوم حسن)و همسر دوم رئیس حسن (گلثوم شهکرم موسی کرمشاه طاهر) می باشد که حاصل این ازدواج دو دختر به نام های (زرخاتون حسن) و (شریفه حسن) می باشند و زوج سوم رئیس حسن شهربانو دختر کل عباس که یک نسب آن به خوانین رودبار و بشکرد میرسد می باشد و صاحب یک پسر به نام (دودا حسن) و سه دختر به نامهای (نوری حسن) (درهاتون حسن) و (بی بی حسن) میشود
ساختمانها و‌ بناها
به دستور رئیس حسن دو ساختمان دو طبقه یکی در طاهروئی و دیگری در بنداران ساخته می شود که به انها دالان می گفتند ساختمانهای بسیار زیبایی بودند با سقفهای بلند و دیوارها و ستونهای عمودی رئیس حسن در دالان بنداران می زیست رئیس حسن تصمیم سکونت در همزم که داخل کوه بود می گیرد و ساختمانی در سراشیبی تلی به دستور وی ساخته می شود بعد از آن رئیس حسن تصمیم می گیرد در زیارت زندگی کند و ساختمانی هم به دستور رئیس حسن در زیارت ساخته می شود که یک حلقه نخل در کنار ساختمان کاشته می شود
مهاجرت قبیله طاهرزئی به خلیج عربی
سیاست قبیله طاهرزئی نسبت به دولت تهران تعغیر میکند و اسطحکاک و اختلافی بین قبیله طاهرزئی به رهبری سه رئیس با حکومت تهران به پادشاهی رضا شاه پهلوی به وجود می اید علت این اصطکاک و اختلاف بر اثر پرداخت مالیات از گیاوان به حکومت تهران بروز میکند (دولت تهران همیشه در این کوشش بوده که قدرت مالی و اقتصادی حکومت های محلی را تضعیف کند تا نتوانند سلاح و مهمات خریداری کنند سه رئیس از گرفتن مالیات از مردم گیاوان و پرداخت به حکومت تهران مخالفت میکنند اختلاف و تضاد تشدید می شود سه رئیس تصمیم به خارج فرسادن خانوادها و بچه ها از گیاوان به خلیج عربی را میگیرند رئیس حسن خانوادها و بچه های طاهرزئی را به خلیج عربی میبرد رئیس دوست محمد کرمداد و رئیس علی در گیاوان می مانندرئیس حسن اول تصمیم به سکونت در راس الخیمه را می گیرد که نزدیکتر به گیاوان بوده اما بعدا نظرش عوض می شود و به عجمان نزد حاکم (شیخ راشد بن نعیمی) می رود که از دور با شیخ عجمان راشد بن نعیمی آشنایی داشته رئیس حسن با خانواده های طاهرزئی در عجمان ساکن میشوداکثر افراد طاهرزئی شنا گران ماهری بودند از جمله پیرداد رئیس علی طاهر رئیس علی مهراب جلال بالانج دوست محمد حسن دادمحمد و ....رئیس دوست محمد کرمداد و رئیس علی جلال در گیاوان میمانند با نیروهای دولت تهران درگیر می شوند رئیس حسن اول جلال حسن و چند تن از طاهزئی ها و یاقوت را به کمک رئیس دوست محمد و رئیس علی مفیرستد بعد از مدتی رئیس دوست محمد و رئیس علی تصمیم رفتن به خلیج عربی را میگیرند و یک مرکز دولت تهران را خلع سلاح میکنندو با مصادره کردن یک باره لنج عازم خلیج عربی و امارات عجمان می شوند همزمان با حرکت رئیس دوست محمد و رئیس علی به خلیج عربی و عجمان رئیس حسن جهت پیوستن به دو رئیس در گیاوان از عجمان راهی گیاوان می شود و سرپرستی خانواده های طاهرزئی را به رئیس موسی واگذار می کند
تماس نیروهای دریایی انگلیس با رئیس حسن
بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1335 و تبعید رضا شاه اولین شاه پهلوی به آفریقای جنوبی ناوگان جنگی انگلیس مستقر در آبهای خلیج فارس و دریای عمان باقی می مانند و یک بار گروهی از ناوگان جنگی انگلیس با رئیس حسن دیدار می کنند و به رئیس حسن مبلغی می دهند که برایشان دام (بز و بره) جهت مصرف افراد ناوگان خریداری کند و به رئیس حسن هم پیشنهاد کمک برای تشکیل کشوری جدا از ایران می دهند و اضافه بر این پیشنهاد می دهند که تعدادی از جوانان طاهرزئی و گیاوان را به انگلیس اعزام دارند تا در انگلیس درس بخوانند و زبان انگلیسی بیاموزند که رئیس حسن جواب این دو پیشنهاد را معطوف به رای رئیس علی و رئیس دوست محمد می گذارد افرادی از تهران از جمله فردی بنام طاه عباس به بمانی امدند و می خواستند با رئیس حسن ملاقات کنند رئیس حسن معمولاً در جمع غذا نمی خوردند.
جنگهایی که بین رئیس حسن بعد از بازگشت از عجمان با نیروهای رژیم تهران رخ می دهد فردی که اشنایی به سلاح و مهارت در جنگ داشته بین نیروهای رئیس حسن به نام جانک (جان محمد) هم در این در گیریها کشته میشود.

تصویر قدیمی رئیس حسن یارمحمد افسری
تصویر قدیمی رئیس حسن یارمحمد افسری


وفات و رحلت رئیس حسن
تاریخ وفات ایشان بین سالهای 1960 تا 1964میلادی باشد در شب ان روز رئیس علی جلال از گوجگ به بمانی می آید استراحت میکند و صبح زود به طرف بنداران عازم می شود مراسم سوگواری در بنداران بوده و تا چهل روز افرادی از فرزندان رئیس حسن و برادرش علی یار محمد در آنجا بودند و از مردمی که می آمدند و در سوگواری شرکت میکردند پذیرایی میکردند رئیس حسن با بنای دالان بنداران دستور بنای مسجدی هم در کنار دالان بنداران داده بود رئیس حسن را در حیاط مسجد بنداران دفن می کردند.


رئیس علی جلال (طاهرزئی) گرگیچ

رئیس علی جلال نیکخواه
رئیس علی جلال نیکخواه


تولد و دوره نوجوانی

رئیس علی جلال در حدود سال های 1278 تا 1280 در کردر کلنگی متولد شد پدرش (هوت جلال پیرداد طاهر) و مادرش (آمنه موسی کرمشاه طاهر) می باشد زمانی که رئیس علی جلال به سن برداشتن سلاح و سلاح بندی می رسد و به همراه دو رئیس دیگر طاهرزئی رئیس دوست محمد کرمداد و رئیس حسن یار محمد با برکت که حاکم وقت جاسک و گیاوان بوده است همکاری می کنند اما در گیاوان قبیله طاهرزئی قدرتمند بوده و گیاوان را اداره می کرده است سه رئیس که در ان زمان رهبری قبیله طاهرزئی را برعهده داشته اند و گیاوان را اداره می کرده اند به نامهای هوت کرمداد هوت یار محمد و هوت جلال با برکت عبدالنبی هم پیمان بوده اند بدلیل نقش تعیین کننده قبیله طاهرزئی در گیاوان و منطقه و سابقه طولانی مبارزاتی قبیله طاهرزئی که به بیش از (دو هزار )سال می رسد و از این قبیله شجره نامه و تاریخ شفاهی وجود دارد قبیله طاهرزئی نزد برکت که حاکم ان زمان بوده است احترام خاصی داشته اند زیرا قبیله طاهرزئی و قبیله میر با هم دیگر رابطه نسبی و سببی دارند رهبران قبیله طاهرزئی هوت کرمداد هوت یار محمد و هوت جلال پیرداد از وضع مادی و اقتصادی خوبی بر خوردار بوده اند جلال پیرداد و دو رهبر طاهرزئی گذشته از کشاورزی و دامداری با کشورهای خلیج عربی در امر تجارت فعال بوده اند

تصویر جوانی رئیس علی جلال طاهرزئی گرگیچ
تصویر جوانی رئیس علی جلال طاهرزئی گرگیچ


ازدواج
اولین زوج رئیس علی جلال (گنج هاتون) دختر رئیس حسن است که از این ازدواج صاحب چهار پسر به نامهای (پیرداد) (دادمحمد) (طاهر )و (یار محمد) است و یک دختر به نام (زر هاتون) است زوج دوم رئیس علی جلال (کلثوم حسن مراد) است که از این ازدواج صاحب یک پسر به نام (بالانج) رئیس می شود زوج سوم رئیس علی (شهربانو سلیمان احمد) است از روئسای کوهستک و بمانی که یک رشته آن به قبیله طاهرزئی می رسد از این ازدواج صاحب دو دختر به نامهای (فاطمه رئیس) و (گلثوم رئیس) علی می شود زوج چهارم رئیس علی (فاطمه حسن یار محمد) است که با فوت گنج هاتون با فاطمه حسن ازدواج می کند و از این ازدواج صاحب یک دختر به نام (شریفه رئیس) می شود زوج پنجم رئیس (بی بی کلثوم) دختر سید محمد است که خواهر مادر میرزا برکت می باشد و رئیس علی از این ازدواج صاحب یک دختر به نام (فاطمه رئیس) می شود زوج ششم رئیس علی (صلاتون) است که از یک خانواده سر شناس انگهرانی در منطقه بشکرد و رئیس صاحب یک پسر به نام (حسین رئیس) می شود رئیس علی جلال دو زوج دیگر داشته است که یکی دختر سلیمان غلام حاتمی اهل گبرانی و دیگری دختر اقبال از خوانین بشکرد که از این دو همسر صاحب فرزند ی نمی شود.

رئیس علی جلال و همراهانشان بر سر مقبره رضا شاه
رئیس علی جلال و همراهانشان بر سر مقبره رضا شاه


دیدار رئیس علی جلال و همراهانشان با محمد رضا شاه پهلوی
دیدار رئیس علی جلال و همراهانشان با محمد رضا شاه پهلوی


رئیس علی جلال و دکتر مصباح زاده سر دبیر روزنامه کیهان
رئیس علی جلال و دکتر مصباح زاده سر دبیر روزنامه کیهان


تدبیر رئیس علی جلال برای مبارزه با فقر
در زمانی که هنوز هیچ سازمانی یا ارگانی چه دولتی چه مردمی برای کمک به مردم فقیر بیابان و اطراف آن نواحی تشکیل نشده بود تا درد و رنج مردم پاک سرشت این مناطق را درمان یا بکاهد رئیس علی دست به ابتکاری زد شگرف و کارآمد که در مبارزه با فقر در آن زمان منحصر به فرد بود در آن زمانها بعلت خشکسالی و عدم وجود کمک کافی بسیاری از مردم بر اثر گرسنگی و کمبود غذا یا تلف یا دچار بیماریهای مهلک سوء تغذیه میشدند و چه بسیار کودکانی که در آن دوران بر اثر این مصیبت به کام مرگ رفتند علتی که سبب اصلی کم جمعیتی در این نواحی و عدم پیشرفت این سرزمینها بود که مشکل فقر و رنج مردم ذهن رئیس علی را بخود مشغول کرده بود ایشان برای آنکه تحمل دیدن و شنیدن درد و فلاکت مردمان دیار خویش را نداشتند به چاره اندیشی برای مبارزه با فقر پرداختند لذا دستور دادند که زمینهای وسیعی در منطقه تلنگ که در جنوب بخش کریان از توابع میناب میباشد و جز زمینهای حاصل خیز استان هرمزگان است را زیر کشت گندم و جو و ارزن ببرند و در روستاهای انباری و حلوایی به فرمان ایشان سیلو های بسیاری را با مصالح محلی ساختند و محصول بدست آمده را در این سیلوها انبار کردند و اشخاصی را به عنوان انباردار استخدام نمودند با عده ای نگهبان مسلح برای حفاظت این سیلوها و خود دائما مراقب کارها بودند و هر مشکلی را با تدبیر حل میکردند و پس از این کارهای بزرگ در هنگام قحطی یا نیاز مردم به دستور رییس علی به هر عیالباری به اندازه نیازش گندم یا ارزن و جو میدادند بدون گرفتن هیچ پولی این مرد چگونه با فقر جنگید چگونه رنج مردم را کم کرد واقعا که ایشان قبل از اینکه رئیس باشد پدری مهربان بود که با احساسی نازک رنج مردم را درک میکرد همیشه در مجالس بلوچها قصه از جنگها و شجاعت هاست و ایثارگری های این ایل است ولی از حس انسان دوستی و بزرگواری و بخشش و عدالت خواهی بسیار کم حرف میزنیم و این ستمی است بر مردان بزرگ مانند رییس علی جلال ایشان در بخشش و کمک به مردم اصلا به رنگ و نژاد به مذهب نظری نداشت همه را انسان و برادر می پنداشت چه شیعه چه سنی همه از کرم رئیس علی یک بهره برابر میبردند در دورانی بسیار تاریک ایشان نور امیدی برای مردم فقیر بودند انسانیت علی جلال آنچنان بزرگ و پاک بود که تا الان یاد ایشان در سینه ها باقیست و جاودان میماند هنوز آثار انبارها در روستاهای حلوایی و انباری موجود هست و تا الان تعداد کمی از اشخاصی که به دستور رییس علی انباردار و نگهبان بودند زنده اند رئیس علی نه به دانشگاهی رفته نه به دستور العمل دولتی وابسته بوده و چنان کارهایی انجام داد که روشنفکر ها و صاحب تحصیلات بالا در فکرشان نمی آمد با آن امکانات بسیار محدود انجام دهند وی بدون دستور دولت مرکزی بدون امکانات مدرن فقط با حس انسانیت و همت بلند و تیزهوشی خدادادی کارهای بزرگی را انجام داد اصلا در حکم خود تعصب مذهبی یا نژادی نداشت وی بنظر اغلب هم دوران هایش رهبری بود لایق و مردمی نه بزور تفنگ بلکه با درایت و عدالت و سیاست حکومت میکرد و چه بسا که ایشان با پیروی از دین و ایمان پاکش به این موفقیت رسیده است که خدا گره ها را بدست ایشان برای مردم باز کند

تصویر رئیس علی جلال طاهرزئی
تصویر رئیس علی جلال طاهرزئی


جنگ علیه (کهندل خان)
بعد از کشته شدن مهدلی تنگسیری ( محمد علی دشتی )به دست یلان طاهرزئی قاسم دشتی معروف به (قاسمو) و منو عبدالرضا با قشون دولتی در کوهستک مستقر می شوند و افراد طاهرزئی در این زمان در روستاهای دودر زمین ملا،گنومی ،مهمانی و کلنگی سکونت میگذینند و میر برکت عبدالنبی انوشیروانی در سرزه مستقر می شود و رفت و امد افراد طاهرزئی و میر به سوی کوهستک و میناب محدود می گردد در همین زمان سردار حسن یارمحمد که به تجارت و داد و ستد مشغول بود برای حصول طلب خویش از شخصی به نام عبدالله اسماعیل معروف به عبدالله ارزن به روستای سرگلم در نزدیکی کوهستک رفته و در نخلستان بصره سرگلم با همراهانش اتراق می کنند در این سفر (یوسف دادمحمد) (عیسی دادمحمد) (ماری تاج محمد) (محمد حسن دلمراد) (غلام کرمشاه) و چند تن از نوکران سردار حسن یارمحمد ایشان را همراهی می کردند. بعد از استقرار سردار حسن یارمحمد و همراهانشان در نخلستان بصره منو عبدالرضا از آمدنشان مطلع می شود و همان شب افرادش را آماده حمله به افراد طاهرزئی می کند در همین حال بستگان نزدیک سردار حسن یارمحمد در کوهستک قاصدی را به سوی ایشان روانه می سازند و ایشان را از ماجرا مطلع می نمایند و از ایشان مصرانه می خواهند که به گیاوان بازگردند سردار حسن یارمحمد ضمن تشکر از انها می گوید که به گیاوان بر می گردم بعد از رفتن فرستاده اهالی کوهستک به یارانش آماده باش می دهد و خود را مهیای جنگ با قشون دولتی می نمایند قبل از ظهر همان روز نیروهای دولتی خود را به سرگلم می رسانند و در مکانی بنام دَرَ گَنوغ بین نخلستان بصره و مُغ حاجی جنگ بین طرفین آغاز می گردد که می توان این نبرد را جنگی نابرابر توصیف نمود بعد از ساعتی از اغاز درگیری دلاور مردان طاهرزئی نیروهای دولتی را علی رغم تعداد زیادشان وادار به عقب نشینی می کنند تنگسیری ها ابتدا به کلیسون بعد به طرف بمانی عقب می روند ولی جنگجویان طاهرزئی دست از تعقیب بر نمی دارند و از بمانی به پاتل انها را به عقب می رانند با تاریک شدن هوا سلحشوران طاهرزئی دست از تعقیب نیروهای دولتی بر می دارند و به مقر خود در سرگلم باز می گردند سردار حسن یارمحمد همان شب پیکی را به نزد سلطان بهادر و سردار دوست محمد کرمداد روانه می سازد و ضمن شرح ماجرای پیش امده از انها تقاضای فشنگ می نماید قاصد سردار حسن یارمحمد اول صبح خود را به روستای سرزه می رساند و ماجرا را به میر برکت و سردار دوست محمد کرمداد بازگو می نماید بعد از اینکه سخنان فرستاده رئیس حسن به پایان می رسد سردار دوست محمد کرمداد آماده رفتن به سوی سرگلم می شوند که سلطان بهادر ضمن فرستادن فشنگ و تجهیزات به سردار دوست محمد کرمداد می گویند که فردا ما هم به شما ملحق می شویم قبل غروب همان روز رئیس دوست محمد به اتفاق بزرگمردان طاهرزئی (سردار حسن علی کرمشاه) (الله بخش علی کرمشاه) (هاشم عیسی) (محمد زهری) (حسین مهرو ) (محمد علی پیرداد ) (جهانشاه احمد)و.....خود را به سرگلم می رسانند و فردای ان روز سلطان بهادر برکت انوشیروانی و بزرگان طاهرزئی کرمداد علی و یارمحمد موسی و جلال پیرداد به انها ملحق می شوند و در پالور منزل می کنند از آن طرف نیز بعد از طلب کمک قاسم دشتی عده زیادی سرباز به دستور کهندل خان از میناب روانه کوهستک می گردد بعد از چند روز دوست محمد کرمداد و حسن یارمحمد دو نفره بقصد شناسائی و زیر نظر گرفتن تحرکات افراد قاسم دشتی بسوی کلاوی می روند و در منطقه نُه میدغی رد پای اسبهای زیادی را می بینند و می فهمند قاسم دشتی با حرکت اسب سواران در اطراف روستاها می خواهد وانمود کند که افراد مستقر در کوهستک بیشتر از تعداد موجود هستند و اینجا دست قاسم دشتی را می خوانند و ان دو بزرگوار تصمیم می گیرند به کندال بروند و نیمه شب برای کمین گرفتن به نه میدغی برگردند چند ساعتی در کندال می مانند و بعد به نه میدغی باز می گردند دم دمای صبح می بینند که دو سواره در مسیری که جولانگاه اسب سواران تنگسیری بود در حرکت هستند و بسوی انها می ایند تا به تیر رس انها می رسند با شلیک ان دو سردار یکی از انها نقش بر زمین می شود و دومی پای به فرار می گذارد انها سریع به پالور می ایند و خود را اماده دفاع در مقابل حمله تلافی جویانه قاسم دشتی و منو عبدالرضا می کنند بعد از اینکه ان شب و روز بعد خبری از تنگسیریها نشد فردی را به کوهستک می فرستند تا ازاوضاع و احوال انجا باخبر شوند فرستاده انها بعد از مراجعت گفت : فردی که روز گذشته کشته شده منو عبدالرضا بوده و نفر بعدی که فرار کرده قاسم دشتی بوده و بعد از ان قاسم دشتی و نیروهای دولتی پایگاه خود را در کوهستک رها کرده و همه به میناب رفته اند بعد از این در تصمیمی جمعی از سوی میر برکت و بزرگان طاهرزئی تصمیم گرفته می شود قلعه کردر میناب و بعد از ان شهر میناب را تصرف کنند و همان شب بسوی کردر حرکت می کنند و روز بعد بدون درگیری قلعه کردر را تصرف می کنند و اماده حمله به میناب می شوند اهالی میناب با مطلع شدن از تصمیم یلان گیاوان مبنی بر تصرف میناب به وحشت می افتند و دست به دامان بزرگان میناب( سید هاشم )(میر عبدالله) و (محمد امین یزدانی) معروف به (اخوند اوزی) شده و خواستار مانع حمله احتمالی بلوچ های گیاوان به میناب می شوند در همان روز به اخوند اوزی خبر می رسد که کهندل خان بعد از فرار افرادش از کوهستک خشمگین شده با شناورهای جنگی ان زمان بنام ببر و پلنگ قصد حمله به گیاوان را دارد و در ملاقاتی که اخوند اوزی با میر برکت و بزرگان طاهرزئی داشت به انها گفت که احتمالآ شناور های کهندل خان در سیریک لنگر بیندازند و اینجا بود که از تصرف میناب منصرف می شوند و برای دفاع از خاک گیاوان همان روز به سمت گیاوان حرکت می کنند انها شب در سرمست می مانند و فردایش بسوی کلاوی حرکت می کنند از ان طرف کهندل خان و افرادش در تیاب لنگر می اندازند و به میناب می ایند وقتی سلحشوران گیاوان سرمست را ترک می کنند او از میناب حرکت می کند و در کلاوی افراد میر و طاهرزئی مطلع می شوند که کهندل خان از راه میناب در تعقیب انهاست و تا جومهلد رسیده عصر همان روز سردار دوست محمد کرمداد که عملآ فرماندهی جنگ را عهده دار می شوند تنفگداران و جنگجویان را به پیشواز کهندل خان هدایت می کنند و در انجا به انتظار کهندل خان که بقول قدیمی ها با توپ و گَل گل و مسلسل به جنگ انها امده بود می نشینند و در کلاوی فقط میر برکت و کرمداد و یارمحمد و جلال پیرداد و رئیس علی جلال که ان زمان خردسال بود می مانند و بقیه به (داهی کند) می روند در نیمه شب وقتی که سکوت و ارامش در دشت (داهی کند) حکم فرما بود سفیر گلولها سرود جنگ را سردادند غرش تنفگها و مسلسل ها خواب را از چشم همه دور کرد بعد از ساعتی از اغاز درگیری محمد علی پیرداد که اشنائی کامل به منطقه داشت افراد کهندل خان را دور زد و با چند نفر دیگر از ضلع شرقی افراد کهندل خان را زیر اتش گرفت این حرکت تاکتیکی محمد علی پیرداد باعث هراس کهندل خانی شد که اصلآ انتظار این مقاومت سرسختانه را از جنگجویان گیاوان زمین نداشت در همین حال کهندل خان به توپچی های خود دستور اتش را داد و با شلیک اولین گلوله توپ حسن علی کرمشاه بسوی توپچی حمله می کند دومین شلیک توپ و غرشهای مسلسل کهندل خان در روحیه دلاور مردان گیاوان کوچکترین تاثیری نداشت و فقط باعث شد که محمد علی پیرداد و حسن علی کرمشاه و دوست محمد کرمداد هر سه توپچی را زیر اتش بگیرند و طولی نکشید که یکی از توپچی ها کشته می شود و نفر بعدی فرار می کند با کشته شدن توپچی و یک مسلسل زن مسلسل زن بعدی نیز فرار می کند و اینجا بود که کهندل خان نیز اسب تازی خود را رها می کند و پای به فرار می گذارد و بقیه نیز با دیدن فرار کهندل خان حتی اسلحه های خود را به زمین گذاشته و فرار را بر قرار ترجیح می دهند و کهندل خان با دادن تلفات سنگین و بجای گذاشتن اسلحه و مهمات شکست را می پذیرد و راهی بندرعباس می شود

رئیس علی جلال به همراه خوانین میناب رودان و منطقه
رئیس علی جلال به همراه خوانین میناب رودان و منطقه



– سردار رئیس علی جلال طاهرزئی گرگیچ استوار افتخاری از طرف شاه داشته است.
– دارای تفنگ بر نو اهدائی شاه بوده که بر روی آن نیز حک شده بود.


سنگر میشک
سنگر میشک


سنگر میشک خیرخواه از سربازان و یاران بسیار با وفا و شجاع رئیس علی جلال بود. که در دوران خود در شجاعت و دلیری زبان زده خاص و عام بود و به دلیل شایستگی های زیادی که داشت از جایگاه بالا و محبوبی در نزد روئسا و سرداران طاهرزئی بلأخص در نزد رئیس علی جلال داشته است.



روستای گوجگ دارای قدمتی بالایی مباشد.که در شهرستان میناب با نام رئیس علی جلال نیکخواه معروف است. این روستا در ضلع جنوبی شهرستان میناب واقع شده و روستاهای کریان تلنگ سراتک پشته تلنگ و کوتک رئیسی از همسایگان آنند.

بقایای دالان رئیس علی جلال واقع در گوجگ علی آباد
بقایای دالان رئیس علی جلال واقع در گوجگ علی آباد


وصیت نامه سردار رئیس علی جلال طاهرزئی گرگیچ به افراد طایفه طاهرزئی

طاهرزئی را گم نکنید. بلکه آن را زنده کنید همان طور که طاهر آن را زنده کرد همان طور که پیرداد طاهر زنده کرده همان طور که دوستمحمد کرمداد زنده کرده است.


شهدای آل طاهر (قبیله طاهرزئی) گرگیچ


1ـ پیرداد طاهر «محل شهادت» بندرعباس
2ـ کرمشاه طاهر «محل شهادت» گیاوان
3ـ علی پیرداد طاهر «محل شهادت» کردر میناب
4ـ محمد پیرداد طاهر «محل شهادت» راونگ
5ـ کرمشاه پیرداد طاهر «محل شهادت» راونگ
6ـ حسین پیرداد طاهر «محل شهادت» سورغی طاهروئی
7ـ محمد علی پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
8ـ شهمراد درک پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
9ـ محمد درک پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
10ـ عباس درک پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
11ـ شهمراد تاج الدین پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
12ـ مراد تاج الدین پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
13ـ محمد کرمشاه پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
14ـ دادشاه دادخدا تاج الدین پیرداد طاهر «محل شهادت» گبرانی
15ـ عبدالله خدابخش رشید طاهر «محل شهادت» کردر کلنگی
16ـ جهانگیر خدابخش رشید طاهر «محل شهادت» لبنی
17ـ پیرو درک پیرداد طاهر «محل شهادت» پاتل بمانی
18ـ سلیمان احمد عبدلکریم (مادر گراناز درک پیرداد) «محل شهادت» میناب
19ـ کریمداد احمد عبدلکریم (مادر گراناز درک پیرداد) «محل شهادت» میناب
20ـ احمد شهمراد عبدالله اسماعیل «محل شهادت» گز
21- موسی شهمراد دادالله خدابخش رشید طاهر «محل شهادت» کلنگی
22- طاهر علی جلال پیرداد طاهر «محل شهادت» کوهستان های بین ببر و نیکشهر
23- جلال پیرداد علی جلال پیرداد طاهر «محل شهادت» کوهستان های بین ببر و نیکشهر
24- بالانچ دوستمحمد حسن یارمحمد موسی کرمشاه طاهر «محل شهادت» امارات
25ـ جان محمد موسی کرمشاه
26ـ مهراب پیرداد علی جلال پیرداد طاهر

تذکر : این اسامی شهدایی است که در حال مبارزه بخواطر عزت و سرافرازی ( ایل طاهرزئی جانشان را فدا نموده اند تا پرچم همیشه سر فراز طاهرزئی همچنان سر افراز و سربلند بماند..)




گرگیچطاهرزهیآل طاهرتاریخ گیاوانرئیس علی جلال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید