مصطفی باقری
مصطفی باقری
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

هیچ


نگاهم تنهایی را فریاد زد

زبانم، کلامم را، پس

دهانم تاخته به من

من را فریاد میزند

من، چشمانش را دزدیده بود

شاید برگشت

شاید یافت من را

من را ، بی من

من ، تنهایی را فریاد زد

من بود و دیگر هیچ نبود

هیچ من بود،من هیچ


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید